#متن_روضه
#روضه_امام_جواد_علیه_السلام
#حاج_سیّد_مهدی_میرداماد
دو تا امام ما رو تو خونشون همسرانشون به شهادت رسوندند؛ یکی امام حسن، یکی امام جواد؛
هر دو به دست همسرانشون مسموم شدن؛ اما از بغداد تا مدینه فرق زیاده...
امام حسن رو زهر دادن...
اما امام حسن، خواهر داشت تا دید جیگرش داره پاره می شه گفت "بگید زینبم بیاد...؛
امام حسنم زهر دادند اما امام حسن یه برادر مثل عباس داشت...
یکی مثل حسین داشت...
امام حسن بچه هاش دورش بودند...
اما امام جواد هی به در و دیوار نگاه کرد، نمی تونست بگه "پسرم..." یه نفر نبود سرش رو بغل بگیره...
این سفارش انبیا و اولیاء ماست،
همشون می گفتن دم جون دادن بگید همه بیان...
پیغمبر مگه نبود؟!
دستور داد علی بیاد، فاطمه بیاد، حتی حسن و حسین که خودشون رو روی سینه پیغمبر انداختن امیرالمومنین خواست بلندشون کنه پیغمبر فرمودند: علی جان اینا رو سینه من باشند من راحت جون میدم.
بیام جلوتر؛ مگه مادر ما می خواست بره همه دورش نبودن؟!
زینب یه طرف، حسن یه طرف حسین...
حتی وقتی کفنش کردند بچه هاش دورش بودند.
بیام جلوتر؛ امیرالمومنین مگه نبود؟ خودش گفت همه دورم باشند حتی عباسش رو نذاشت ببرن.
امام حسن همه دورش بودند... "عبدالله و قاسم..." بقیه اهل بیت هم همینطور.
امام رضا تو خراسان جون میده، امام جواد از مدینه آمد، امام جواد تو بغداد جون میده امام هادی علیه السلام به علم امامت رفت کنار بدن...
همه ائمه ما گفتن بیاید کنار ما...
فقط یه نفر گفت: زینب نیا... زینب نیا بالای گودال...
اگه بیای می بینی رو سینه حسینت نشستن...
وای... زینب آمد بالای تل دید حسین داره می گه: "ارجِعی اُخَیَّ" خواهرم برگرد...
زین العابدین تو خیمه است...
بچه ها تو خیمه اند... زینب برگشت، خیلی طول نکشید دید زمین کربلا داره می لرزه، همه دارند تکبیر می گن...
چه خبره؟
یه نگاه کرد دید سر حسین بالای... حسین ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال وَ؏ــظْ و خِطٰابــِﮩ
🆔️ @menbariha
#روضه_امام_باقر_علیه_السلام
#متن_روضه
من ذاکر انا الیه راجعونم
من خاطرات جانگداز دشت خونم
در کربلا بودم صغیری پنج ساله
همراه بابایم مرا بردند اسیری
دیدم پرستوهای دین را پر بریدند
در قتلگه جدم حسین را سر بریدند
آقا امام باقر(ع) همه صحنه های دلخراش کربلا را شاهد بودند...
عاشورا را دیدند...
قتلگاه را دیدند...
کوفه را دیدند...
اما امروز مدینه یک پارچه غوغا بود ، مردم با سر و پای برهنه عقب جنازه امام باقر(ع) راه می رفتند...
آقا امام صادق(ع) شال عزا به گردن انداخته ، بدن امام باقر(ع) را آوردند کنار قبر عزیزانش دفن کردند ، مردم تجلیل و احترام کردند پسر فاطمه را ، اما دلهای آماده؛ از شما می پرسم بدن امام باقر(ع) اینطور برداشته می شود احترام می شود اما من بمیرم بدن عزیز زهرا حسین ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال وَ؏ــظْ و خِطٰابــِﮩ
🆔️ @menbariha
هدایت شده از کانال خطبا مدیا
#روضه_امام_باقر_علیه_السلام
#متن_روضه
من ذاکر انا الیه راجعونم
من خاطرات جانگداز دشت خونم
در کربلا بودم صغیری پنج ساله
همراه بابایم مرا بردند اسیری
دیدم پرستوهای دین را پر بریدند
در قتلگه جدم حسین را سر بریدند
آقا امام باقر(ع) همه صحنه های دلخراش کربلا را شاهد بودند...
عاشورا را دیدند...
قتلگاه را دیدند...
کوفه را دیدند...
اما امروز مدینه یک پارچه غوغا بود ، مردم با سر و پای برهنه عقب جنازه امام باقر(ع) راه می رفتند...
آقا امام صادق(ع) شال عزا به گردن انداخته...
بدن امام باقر(ع) را آوردند کنار قبر عزیزانش دفن کردند...
مردم تجلیل و احترام کردند پسر فاطمه را...
اما دلهای آماده؛ از شما می پرسم بدن امام باقر(ع) اینطور برداشته می شود احترام می شود اما من بمیرم بدن عزیز زهرا حسین ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻ڪٰانال وَ؏ــظْ و خِطٰابــِﮩ
🆔️ @khetabehh