6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ #طنز | قبل از انقلاب تورم نداشتیم؟!
♨️ غذای لاکچری مردم جامعه در زمان #شاه!
⁉️ برای چی #انقلاب کردیم، ما که رفاه داشتیم؟
‼️ سطح #معیشت مردم و وفور نعمت در زمان پهلوی!
🔸 محتوای این کلیپ طنز برگرفته از کتاب #صعود_چهل_ساله است
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
تصویر را وارونه کنید و شاهد تبدیل چهره های عصبانی به لبخند باشید
هنر يک نقاش ايتاليايی، كه نشون میده با تغییر دیدگاه میشه دنیارو به بهشت تبديل كرد.وبرعکس
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
آخرش نفهمیدیم موتور سواره یاتمساح سوار😳😳😳
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بادیگارد فقط ایشون 😄👌
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥میدوستید نماهنگ ایران ایران رو رضا رویگری خونده؟
🎞ببینید که گذر عمر چطوری هستش....
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
ساخت رگ مصنوعی نانوساختار مشابه عروق طبیعی بدن
محققان دانشگاه امیرکبیر با استفاده از «پلی یورتان» رگ مصنوعی ساختند که به دلیل مشابهت با عروق اصلی بدن از آن میتوان به عنوان جایگزین عروق مسدود قلبی بیماران مبتلا استفاده کرد.
#مامیتوانیم
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
تولد انقلاب
مهدی سلحشور از مداحان نامی کشور و از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «باغ حاج علی» به بیان حوادث و اقدامات مبارزاتی خود قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اشارهکرده که به مناسبت ایام شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر منتشر میشود:
من هفت سالم بود و زیاد متوجه اوضاع سیاسی کشور نبودم؛ اما دلتنگی برای برادر بزرگترم من را غمگین و افسرده کرده بود. ما در یک خانه زندگی میکردیم و چون داداش فرج فراری بود، بیشتر اوقاتم را با عبدالله (برادرزادهام) که یک سال از من کوچکتر بود، میگذراندم.
لابهلای این بازی ها و کشتی گرفتنها، گوشهایمان هم به حرفهای اعضای خانواده حساس بود. داداش با اینکه درآمد زیادی نداشت، هرچند وقت یکبار با یک بغل کتاب به خانه میآمد و میگفت: آدم باید بخش عمده درآمدش رو خرج کتاب کنه، حتی اگه دستش تنگ باشه!
داداش فرج از دست رژیم فراری بود، اما خانواده ما بهجای اینکه محتاطتر شود، انقلابیتر شد. مادرم پا به پای همسایهها و اهالی محل، برای تظاهرات به میدان آزادی میرفت و خواهرهایم را هم با خودش میبرد.
یک روز آقاجانم انگشترش را به داداش نشان داد و گفت: ببین این شاهه، اینها مثل این رکاب انگشتر، دورش رو گرفتن و نمی ذارن شما بزنینش زمین!
داداش هم گفت: دور فرعون رو هم همین طوری گرفته بودن، ولی موسی تونست اون رو زمین بزنه. ما هم مثل حضرت موسی با تکیه به خدا، علیه فرعون قیام میکنیم! آقاجانم اوایل خیلی نگران داداش فرج بود، اما بهمرور به جمله او درباره نابودی رژیم ایمان آورده بود.
جریان انقلاب من را هم که هفت سال بیشتر نداشتم، با خود همراه کرد. یک روز در خانه را محکم زدند. با چشمان پفکرده در را باز کردم. علی جابری همسایه کناریمان بود. از هیجان بالا و پایین میپرید. گفت: زود آماده شو مهدی! می خوایم بریم تظاهرات. بدو بچهها منتظرن.
ذوقزده و هولهولی لباس پوشیدم. توی کوچه چهلتا بچه قد و نیم قد سروصدا میکردند. علی دوازده سال داشت و از همه ما بزرگتر بود. برای همه بچهها شعار آماده کرده و روی مقوا جملات مختلفی نوشته بود.
یکساعتی در کوچهپسکوچهها شعار دادیم تا سر خیابان ۲۱ متری جی، به تجمع مردم رسیدیم. بین مردم و نیروهای گارد، تعدادی تایر ماشین آتش زده بودند. ما پشت سر بزرگترها ایستاده بودیم و جوری شعار میدادیم که انگار قرار است حکومت شاه را خود ما بچهها سرنگون کنیم و به افراد دیگری نیاز نیست! پیرمرد، پیرزنها هم مدام ماشاالله میگفتند و برای سلامتیمان صلوات میفرستادند.
قدمان کوتاهتر از بقیه بود و داشتیم با شوقوذوق شعار میدادیم که یکهو جمعیت به عقب هجوم آورد و هرکس به سویی فرار کرد. صدای گلوله و بلافاصله بوی تند گاز اشکآور بهسرعت جمعیت را متفرق کرد.
دستوپایم را گمکرده بودم. همراه عبدالله، پسر داداش فرج، خودمان را از میان جمعیت بیرون کشیدیم و به سمت خانه فرار کردیم. ما با نهایت توانی که داشتیم، میدویدیم؛ اما از جمعیت عقب افتادیم. چند تا جوانتر و فرز هم که پشت سر ما میدویدند، از ما جلو زدند و توی پیچ کوچه گم شدند.
داغکرده بودم. نفسم بالا نمیآمد. ضربان قلبم خیلی تند شده بود. سرم را به عقب برگرداندم که دیدم چند سرباز مسلح پشت سر ما هستند. زهرهام ترکید.
عبدالله از من جلو زد. آنقدر هول کرده بود که وقتی به خانه رسید، خودش را پرت کرد داخل و در را محکم بست. آنقدر ترسیده بودم که اگر من هم جای عبدالله بودم، همین کار را میکردم. من ماندم و در بسته و سربازانی که داشتند به من نزدیک میشدند.
سریع خودم را قل دادم زیر ماشینی که جلوی در خانه علی جابری پارک شده بود. چشمانم را بستم. قلبم با شدت به قفسه سینهام میکوبید. با خودم گفتم دیگر کارم تمام شده است. صدای پای سربازها را میشنیدم که نزدیک و نزدیکتر میشدند. صدای پایشان را کنار گوشم حس کردم.
چشمهایم را محکم بستم و روی هم فشار دادم. فکر میکردم اگر چشمانم را محکمتر ببندم، از دید آنها مخفیتر میمانم.
اتفاقی نیفتاد و رد شدند. انگار استتار خوبی انجام داده بودم! با تعجب خودم را از زیر ماشین بیرون کشیدم و رو به رویم را نگاه کردم. اصلاً سربازها دنبال من نبودند، دنبال همان چند جوانی میدویدند که چند لحظه قبل از ما عبور کردند. تا آن موقع اینطور ضایع نشده بودم. همه لباسهایم خاکی و روغنمالی شده بود. زیر لب غر میزدم: وای به حالت عبدالله! مگه دستم بهت نرسه.
داداش هنوز فراری بود، اما کتابهایش را که نوشتههای شهید مطهری، محمود حکیمی و... بود، از مخفیگاه درآورده بودیم و خواهرهایم میخواندند و حرف انقلاب در خانهمان جریان داشت.
منبع:
نوروزی، نوید، باغ حاج علی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۴۴ - ۴۶.
خیلی زیباست 👌👌
به مناسبت روز پدر 🌷❤️
دختری با پدرش میخواستند
از یک پُل چوبی رد شوند.
پدر رو به دخترش گفت: دخترم
دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟
مهم این است که دستم را بگیری
و با هم رد شویم. دخترک گفت:
فرقش این است که
اگر من دست تو را بگیرم
ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری
هرگز آن را رها نخواهی کرد...
این دقیقا مانند داستان رابطهی ما
با خداوند است،
هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است
با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دست مان ما را بگیرد،
هرگز دست مان را رها نخواهد کرد!
و این یعنی عشق ♥️
دعا کنیم فقط "خــدا "دستمونو بگیره"
👳 @khrchangqurbaqeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعف وصف ناپذیر فرشتگان کوچولو✳️✳️✳️
پرچم بالاست🇮🇷✌️
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
❇️❇️❇️مهربان چون پدر
سایه ت به سرم مستدام باد اقا🌹🌹🌹
عکس از جشن تکلیف فرشته ها
╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ
@khrchangqurbaqeh
╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝