😂 مناظره طنزگونه یک استاد با دختر دانشجو
❣در یڪی از دانشگاهها پیرامون حجاب🧕 سخنرانی میڪردم [۱].
💎ناگهان دختر جوانی از وسط جمعیت فریاد زد:
حاجاقااااااااااااااااا چرا شما حجاب را ساختید؟!!!!😫
❣گفتم:
حجاب بافته ذهن ما نیست! حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم.🙂
💎گفت:
حجاب اصلا مهم نیست، 👈 چون ظاهر مهم نیست، دل پاڪ باشه، کافیه.☹️
❣گفتم:
آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!!😏
💎گفت: دارم!😊
❣گفتم: نداری😌
💎گفت: دارم☺️
❣گفتم:
ثابت می ڪنم این حرفی ڪه گفتی رو خودت هم قبول نداری!😌😎
💎گفت: ثابت ڪن😊
❣گفتم: ازدواج ڪردی؟😉
💎گفت: نه!😕
❣گفتم:
خدایا! این خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره👈 ظاهر مهم نیست، دل پاڪ باشه👈 پس یه شوهر زشتِ زشتِ زشت، قسمتش بفرما...😉😅
💎فریاد زد:
خدا نڪنه😟
❣گفتم:
دلش پاڪه😁
💎گفت:
غلط ڪردم حاجاقااااااا☹️😂😂😂
------------------------------
۱. خاطرات استاد قرائتی
#استاد_قرائتی
#حجاب
#داستانک
╔══🦀═══.😂.════╗
@khrchangqurbaqeh
╚═.🤣.═════🐸═══╝
💥#داستانک💥
💠 عنوان داستان: به عمل کار بر آید...
پسر کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.
گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.
دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت.
شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.
بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
فهمیدم دوست داشتن را نه مینویسند نه میگویند ،
ثابت میکنند...
👳
╔══🦀═══.😂.════╗
@khrchangqurbaqeh
╚═.🤣.═════🐸═══╝