(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ16 -آره خبر دارم یک مدته این و خانواده اش ورد زبون محل شدن. ح
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ17
نیشخندی زدم و با حرص گفتم:
-خب برو از همون دخترای فامیلتون یکی و براش جور کن لب هایش را آویزان کرده و گفت:
-مشکل اینه که از توی دیوونه خوشش اومده نه اونا.
کامل به سمتش برگشتم و موشکافانه خیره اش شدم.
-اصلا بگو ببینم به تو چی میرسه که دو روزه مغزمو داری میخوری تا اوکی بدم؟
مضطرب لبخندی زده و فورا جواب داد:
-هیچی !...
-هیچی سوفی؟؟؟؟
طوری صدایش کردم تا بفهمد خوشم نمی آید مرا احمق فرض .کند من و منی کرده و بالاخرگفت:
-این همون پسر عمومه که داداش کامیار میشه.
چشم درشت کرده و برای اطمینان پرسیدم:
-کامیار همونیه که چند ساله تونخشی؟
لب گزیده و سری به تایید تکان داد:
-خیلی خری سونی منو بگو فکر کردم این همه کلید کردنت به خاطر خودمه.
سر بلند کرده و خواست کارش را توجیح کند.
-خب به خاطر خودتم هست دیگه اگر تو به کیارش اوکی بدی هم خودت از تنهایی درمیای هم من به کامیار نزدیک تر میشم.
-آخه احمق جان رابطه ی من و کیارش چطوری میتونه تو و کامیار و بهم نزدیک کنه؟
- کیارش هرجا میره کامیارم باهاشه خب وقتی تو و اون با هم باشید و بیرون برید منم به بهونه ی تو میام و بیشتر کامیارو میبینم.
با اومدن بچه ها از جوابی که میخواستم به او بدهم منصرف شده و تنها گفتم:
-حالا بعدا با هم حرف میزنیم.
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛