eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
128 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌21 -علیک سلام خونه نیست. بدون اینکه سلامی در جوابش بگویم پرس
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 -دمتون گرم خیلی خوش گذشت. در تایید حرف محدثه سری تکان دادم و گفتم: -آره بعد مدت ها این دور دور چسبید. شهروز از آینه جلو نگاهم کرد و چشمکی زد. -تو اگه پایه باشی آخر همین هفته رو هم میریم پارتی یکی از دوستان. -میدونی که پایه ام فقط ... -فقط صبر کنیم محرم تموم بشه. نسرین بود که با حالت تمسخر جمله ام را ادامه داد. بدون اینکه ناراحت شوم خندیدم و انگشتم را به معنای تایید حرفش بالا آوردم نگاهم را به بیرون دوختم که متوجه شدم وارد محل شده ایم. فورا روی صندلی شهروز کوبیدم و گفتم: -همین جا وایستا نمیخواد جلوتر بری شهروز به حرفم گوش داده و به آرامی ماشین را کناری کشید. محدثه نالان به سمتم برگشت وگفت: -واى حديث من جون ندارم دیگه پیاده بیام تا اینجا که اومدیم بزار برسونتمون تا خونه دیگه. دستگیره ی در را گرفته و در جواب گفتم: -تو رو تا خونه برسونن ولی من همین جا پیاده میشم حوصله ندارم یکی ببینتمون تا یک مدت پشت سرمون زر زر کنن. رو به جمع خداحافظی کلی کرده و از ماشین پیاده شدم و قبل از اینکه در را ببندم محدثه پشت سرم پایین آمد. لبخندی به قیافه ی نالانش زدم، ادامه دارد.... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛