eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
128 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌3 -بپر بالا برسونمت. از خدا خواسته قبول کرده و سوار ماشینش ش
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 خندید و بچه پررویی نثارم کرد این تیکه کلام را همیشه به پسرای محل وقتی برایم کاری انجام میدادند میگفتم خداحافظی کرده و از ماشین پیاده شدم و به سمت ساختمان دانشگاه رفتم وقتی وارد کلاس شدم استاد هم تازه رسیده بود و دیگر حساسیتی به دیر رسیدنم نشان نداد. به سمت انتهای کلاس و جایی که همیشه بچه ها می نشستند رفتم ،رو به جمع شان چشمکی زده و سلامی گفتم. به محض نشستنم کنار محدثه غرغر هایش شروع شد. -هیچ معلومه کجایی؟ صبح یک ساعت دم در منتظرت موندم. -خواب موندم فکر نمیکردم امروز به کلاس برسم اما شانسم زد و مهران و صبح دیدم و تا اینجا منو رسوند. -مگه شمال نبود؟ -خب برگشته دیگه. -حامدهم باهاش بود؟ حرصی به سمتش برگشته و گفتم: -نخیر نبود، میزاری ببینم استاد چی زر میزنه یا نه؟ ناراحت نگاه گرفته و دیگر حرفی نزد. میدانستم دو دقیقه بعد دوباره شروع به وراجی میکند. برای همین هیچ اقدامی برای رفع ناراحتی اش نکردم. من و محدثه از بچگی در یک محل بزرگ شده بودیم و صمیمیت زیادمان باعث شد برای دانشگاه هم یک رشته رو انتخاب کنیم. علاقه ی او به حامد از دوران نوجوانی مان شروع شده بود و هنوز هم ادامه داشت. حامد با تیپ و رفتارش ادامه دارد..... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛