(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ60 من حتی در آن سن کم هم که در اوج احساسات بودم وقتی با اویی ک
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ61
برای اینکه دروغ نگویم لبی به معنای نداستن کج کردم و گفتم:
-نمیدونم شاید.
تنها پوفی کرده و دیگر حرفی نزد. دلم را به دریا زده و بی تعارف گفتم:
-سونی راستش رو بخوای من فقط به خاطر تو با کیارش رفیق شدم وگرنه تا الان صد بار کات میکردم.
کنجکاو به سمتم برگشته و پرسید:
-چطور؟ کیارش کاری کرده؟
-کاری که نه فقط یک سری توقعاتی داره که من از اهلش نیستم.
فورا متوجه منظورم شده و نیشخندی به رویم زد.
-بدت نیادا.ولی توقعاتی که تو میگی الان تو رابطه ها عادیه پس مشکل از کیارش نیست از توئه عزیزم که نمیدونم چرا انقدرسخت میگیری؟
در کلاس را باز کرده و قبل از اینکه داخل شوم جوابش را دادم:
-سخت میگیرم چون برای خودم ارزش قائلم.
سونیا اما کوتاه نیامده و با جمله ای کوتاه که برای چند دقیقه مرا در فکر فرو برد متقابلا پاسخ داد:
-اگر ارزش قائلی پس چرا باهاشون رفیق میشی؟
گفت و به سمت صندلیهای چوبی کلاس برای نشستن رفت و ندید که من چطور مبهوت به جای مانده ام و رفتنش را نظاره
میکنم.
**
من اگر این دختره تو کوپه مون باشه نمیام گفته باشم.
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛