eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
128 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌70 وقتی آن یک نفر هم بلند شد و از رستوران بیرون رفت محدثه با
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 تکانی نخورد که دوباره و این بار بلند تر صدایش زدم -برادر بیدار شو. ناگهان سربلند کرده و با چشمای سرخ و خیس از اشکش نگاهمان کرد. هندزفری در گوش داشت و نمیدانم چه گوش میکرد که اینطور اشک میریخت. دیدنش در آن حالت باعث شد چیزی در دلم تکان بخورد. نتوانستم از او چشم بردارم محو چشمان قهوه ای و خیس از اشکش شده و در سکوت نگاهش میکردم. محمد پارسا بود که زودتر به خود آمده ونگاه گرفت. دستی به صورتش کشید و از جا بلند شد. با این کارش بالاخره از بهت در آمدم و وقتی حرکت کرد پشت سرش به راه افتادم. از رستوران که خارج شدیم محدثه که انگار مثل من هنوز در شوک بود سرش را نزدیک آورده و پرسید: -این چرا گریه میکرد؟ لبی به معنای ندانستن کج کردم.واقعا برایم سوال بود که چرا گریه میکند.به کوپه ی محمد پارسا که رسیدیم به آرامی شب بخیری زمزمه کرده و به سمت کوپه خودمان حرکت کردیم. منتظر ماند تا وارد کوپه مان شدیم و بعد داخل رفت با خستگی تختم را مرتب کرده و روی آن دراز کشیدم اما خواب از چشمانم فراری شده و مدام چهره ی محمد پارسا پشت پلکانم نقش میبست. چهره ی مردانه و دلنشینی داشت که امشب با آن صورت خیس از اشکش در ذهنم ماندگار شده بود. چشمانش قهوه ای روشن بود و رنگ موهایش به بوری میزد.ابروهای کشیده و دماغ به نسبت بزرگی داشت که به صورتش می آمد.لبانی متوسط که به خاطر وجود ریش خیلی مشخص نبود. در مجموع چهره ی مردانه و جذابی داشت که به نجابت ذاتی اش جذاب تر نشان می داد. ادامه دارد.... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛