(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ7 اما به هوای اینکه بعدها فیلم یا کلیپی از رقصم در فضای مجازی
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ8
به سنگ زیر پایم لگدی زده و پرسیدم:
-چی میگن حالا؟
شانه ای بالا انداخته و سرگرم چک کردن موبایلش شد.
-مثل اینکه باباش از این حاجی هاست که خرش برو داره و همه جا میشناسنش یک موسسه ی خیریه هم دارن که مامانش
مسئولشه پسر بزرگه اشون ازدواج کرده و جدا از ایناست این پسره محمد پارسا هم دومی و آخرین بچه است.
نیشخندی زده و گفتم:
-ماشاء الله چه خوب آمارشونو داری.
سرش را بلند کرده و در حالی که دسته کلیدش را از کوله در می آورد با لودگی گفت:
-آره بابا آمار محل دستمه.
-پس چرا آمار از شمال برگشتن مهران و حامد دستت نبود؟
قصدم تنها شوخی بود اما او لب برچیده و گفت:
-میمیری یادم نیاری حامد رو؟
با شانه ام به شانه اش کوبیدم و سعی کردم بحث را عوض کنم.
-بی خیال بابا فدای سرت تهش این پسره محمد پارسا رو خرش میکنیم بیاد بگیرنت تازه خیالتم راحته تا حالا چشمش هیچ دختری رو ندیده.
با حرفم چهره در هم کشید که باعث قهقهه بلندم در کوچه ی تاریک و خلوت شد.
-اون که ارزونی خودت
به حالت نمایشی لب زیرینم را به دندان گرفته و چشمانم را درشت کردم.
- فکر کن من و این پسره کنار هم چه شود.
ادامه دارد...
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛