eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
134 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
|ـحجـآبـ🌸 |ـظاهر‌عاشـقانہ‌دختریستـ |ـکھ‌دلــش‌برآۍ‌خـــدایش |ـبآتمـام‌وجـود‌مےتپــد♥️ (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹چه زیبا ست... من که به خودم می بالم که یه دخترم، یه مادرم ، یه همسرم😍 شما چطور خواهرم؟ (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها هرسه تاشون دیروز و دیشب یکم بدحال بودن 😕 دیشب رو که شب زنده دار و پرستار بودم 🥲 آخه منم یه مادرم ... و اما... داروهایی که مصرف کردیم شامل: 🍃برای سرماخوردگی: آویشن و پنیرک دم کرده ، شربت عسل 🍃برای استفراغ: سیب و آب سیب، دم کرده نعنا و دارچین،بوییدن گلاب 🍃برای اسهال:شربت نعنا،چای بابونه،خاکشیر و شکر خدا که هوام رو داشت و کمک کرد حالشون بهتر بشه😊 هیچ چیز به اندازه سرحالی بچه ها نمیتونه یه مامان رو خوش حال کنه😍 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
بریم برای رمان که امشب هم باید شب زنده دار باشم😉
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌77 قدمی جلو گذاشتم تا با جملات کوبنده جوابش را بدهم اما محدثه
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 محمد پارسا جلو آمد و با دلجویی گفت: -لطفا از این به بعد جایی میرید اطلاع بدید یا حداقل موبایلتون در دسترس باشه که نگرانتون نشیم. گمان میکردم بخواهد مثل بقیه با توپ و تشر ما را سرجایمان بنشاند. اما آرامش کلامش و احترامی که به ما در عین خطار کار بودن گذاشت باعث شد من هم کمی از موضع خود پایین بیایم و با صدای به نسبت آرام تری جوابش را بدهم. -به پذیرش هتل گفته بودیم میریم حرم تا بهتون اطلاع بده. لبخندی زد و گفت: -بله پذیرش هم به ما اطلاع داد اما حرم و زیارت نهایتا یکی دو ساعت طول میکشه. برای همین وقتی دیر کردید و موبایل هاتون رو هم جواب ندادید ترسیدیم خدایی نکرده اتفاقی افتاده باشه. جوابی برای دادن نداشتم و تنها سری به تایید تکان دادم اولین بار بود در زندگی اینطور در برابر حرف درست سکوت میکردم، منی که در برابر همه ی حرفها چه حق و چه ناحق همیشه جوابی برای گفتن داشتم این بار با دیدن رفتاری که محمد پارسا در برابرمان انجام داد خود به خود زبان به دهن گرفته و دیگر نتوانستم حرفی بزنم. سکوتمان را که دید خودش را کنار کشیده و با دست اشاره ای به هتل کرد. -الانم بفرمایید بریم رستوران هتل شام بخوریم که بعدش قراره یک ساعتی گفتمان دینی و اعتقادی گذاشته بشه. به همراه محدثه راه هتل را در پیش گرفتیم و محمد پارسا و زهرای خود شیرین و حسنای نگران هم پشت سرمان آمدند. وارد رستوران هتل شدیم و بعد از خوردن شام به اتاقمان برگشتیم تا کمی استراحت کنیم و برای شرکت در جلسه گفتمان آماده شویم. ادامه دارد... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌78 محمد پارسا جلو آمد و با دلجویی گفت: -لطفا از این به بعد جای
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 خداروشکر زهرا همراهمان نیامد. برای هماهنگ کردن جلسه ی امشب به اتاقی که قرار بود گفتمان در آن برگزار شود رفت. وارد اتاق که شدیم لباسهایمان را درآورده و تن خسته ی مان را روی مبل رها کردیم. حسنا نگاهی به چهره های کِسِلِمان کرد و با لبخند مهربانش که به صورت گرد و زیبایش می آمدگفت: -خوب امشب سرکارمون گذاشتیدا. -شما هم دیگه خیلی شلوغش کرده بودید مثلا سرشبی چه بلایی میخواست سرمون بیاد که نگران شدید. مثل همیشه سعی کرد با جملات منطقی و لحن آرامش مرا قانع کند. -به هر حال اتفاقه دیگه خبر که نمیده از زهرا هم ناراحت نشید مسئولیت داشتنش باعث شد تند برخورد کنه. با شنیدن اسم زهرا دوباره عصبی شدم. -مسئولیت داشتنش نه جوگیر شدنش یک جور تو جمع باهامون برخورد کرد مامانم با همه ی گیربودنش باهام اینطوری برخورد نکرده بود، محدثه نذاشت و گرنه میدونستم چطور جوابش رو بدم. حسنا تنها با لبخند سری تکان داد و دیگر چیزی نگفت. محدثه موبایلش را از کیف درآورده و با نگاهی به آن گفت: -ماشاء الله چقدر هم زنگ زدید. -آره هم به تو هم به حدیث کلی زنگ زدیم وقتی جواب ندادید بیشتر نگران شدیم. -میخواستیم بریم داخل حرم چون کیف هامون رو دادیم امانات موبایلامون رو هم سایلنت کردیم دیگه یادمون رفت از سایلنت دربیاریم ادامه دارد... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ‌79 خداروشکر زهرا همراهمان نیامد. برای هماهنگ کردن جلسه ی امش
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 خم شده و کیفم را از روی میز برداشتم تا نگاهی به موبایلم بیندازم. علاوه بر تماس هایی که از زهرا و حسنا داشتم چند تماس بی پاسخ از مامان و کیارش هم ثبت شده بود در حالی که به کیارش پیام میدادم تا علت تماسش را بپرسم رو به حسنا گفتم: -این جلسه ای که میگن مثل پارساله که یک حاج آقایی میاد حرف میزنه؟ همزمان با جواب دادن حسنا پیام کیارش هم ارسال شد. -آره. فقط چون ساعتش دیروقت شده قراره تو اتاق یک سری از پسرا برگزار بشه. محدثه با زاری گفت: -نمیشه ما نیایم؟ چشم غره ای به سمتش رفتم و به جای حسنا جوابش را دادم -خره چرا نریم آخه؟ متوجه منظورم شد که فورا موضعش را تغییر داد. -آره آره بریم بهتره. حسنا که فهمیده بود قصدمان از آمدن فقط شیطنت کردن و بهم ریختن مراسم است با التماس نگاهمان کرد -توروخدا امشب رو دیگه بی خیال حرص دادن بقیه بشید. نیشخندی به رویش زدم و با بدجنسی ابرو بالا انداختم. -عمرااا. حسنا نتوانست در برابر شیطنت چشمانم طاقت بیاورد و لبانش به خندهای صدادار باز شد. کمی که گذشت لباس عوض کرده و باکلی خواهش و تمنای حسنا کمی شالمان را جلوتر کشیدیم و به سمت اتاق جلسه که در طبقه ی بود رفتیم. ادامه دارد... 💝💞💝 💞💝 💝 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ ┏━━☀️┓ ༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅ ┗☀️━━┛
رو زمزمه کردیم ولی... بعضی ها هنوز نخوابیدن😢 و منم باید شب رو بیداربمونم برای شغل شریف مادری 🥰 مادر شدم سختی هاشم به جون میخرم دو سه شب بیدارموندن که چیزی نیست در برابر لذتهایی که میبرم.👌 (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞
سلام و برکت 《 اَلسَّلامُ‌عَلي‌بَقِيَّةِ‌اللهِ‌ 》 في‌بِلادِهِ،وَحُجَّتِهِ‌عَلي‌عِبادِهِ...❤️
امروز را با خوشے شروع ڪن☺️ مهربون باش و لبخندت را😉 به همه هدیه ڪن ...🌸🍃 خدا عاشق مهربونےست💖 ❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ رفیق🌤☕️ (◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ @khrshidkhane_ideas🌞