eitaa logo
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
141 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
551 ویدیو
51 فایل
⬅️وابسته به کانال راه @raahcenter_ir ✍من یه مادر دهه هفتادی ام با سه تا شاخه گل، یه دخترخانم ناز ۱۰ساله ،دوتا آقا پسرمهربون ۶ و۴ساله همسرم طلبه هستن و یه زندگی ساده طلبگی و...... اینجا کلی آموزش و تکنیک در انتظارتونه آیدی ادمین @admein_onlain
مشاهده در ایتا
دانلود
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشق این سبزه ام😍☺️ 🌱 اگه جو‌ و گندم ندارین اخر بهار نگهدارین برای سال بعد این سبزه ی خوشگل رو درست کنین😍 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱ فوروارد فراموش نشه 🆔 @khrshidkhane_ideas لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌 زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 داخل شیشه ای(آباژور) که سبزه کاشتین رو وصل کنید به آباژور و سبزه ای زیبا داشته باشین 🎀 🌸 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱ فوروارد فراموش نشه 🆔 @khrshidkhane_ideas لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌 زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥳بازی هیجانی و هدفدار 🙌تقویت حرکات ظریف 🤓دقت توجه و تمرکز 🤩هیجان و خلاقیت 👀هماهنگی چشمها ♥️ ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱ فوروارد فراموش نشه 🆔 @khrshidkhane_ideas لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌 زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوباره جان تازه‌ای به انتظارها ببخش بیا و خاک مرده را به چشمه‌سارها ببخش نگاه ناامید ما کویرهای خشک را به‌ندبه‌های اشکی امیدوارها ببخش خلوص ناله‌های الغیاث را محک بزن جلای عشق را به قلب بی‌قرارها ببخش تو، جمعه‌ جمعه جمعه‌ها سر قرار حاضری ببخش اگر نیامدم سر قرارها، ببخش امام بی‌قرارها امام سربدارها ادامه فراق را به ما ندارها ببخش ━━━━━━━━🌺🍃━ ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱ فوروارد فراموش نشه 🆔 @khrshidkhane_ideas لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌 زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐦زورمندترین گنجشڪ جنگل🐦 قصه ای آموزنده و ڪودڪانه درباره مسخره ڪردن یڪ روز صبح، گنجشڪ قهوه ای ڪوچولویی روی درختی مراقب تخم هایش بود ڪه صدای تاپ تاپ پاهای فیلی را شنید. تا خواست محڪم روی تخم هایش بنشیند، درخت تڪانی خورد، لانه گنجشڪ لرزید و تخم هایش به هم خوردند. گنجشڪ با صدای بلند فریاد ڪشید: «ای فیل! باز هم این ڪار را ڪردی؟ سه روز است ڪه تنت را به درخت می ڪوبی و تخم های مرا تق و تق به هم میزنی!» فیل خندید و بادی به خرطومش انداخت و گفت: «ای بابا! من فقط از ڪنار این درخت رد شدم، تو چون خیلی ڪوچولویی، این طوری به نظرت آمده است!»گنجشڪ ناراحت شد و گفت: «من دیگر از دست تو خسته شده ام. اگر باز هم تنه ات را به درخت بڪوبی و لانه ام را بلرزانی، محڪم با طناب میبندمت تا نتوانی تڪان بخوری!»فیل قاه قاه بلندی سر داد و گفت: «مرا ببندی؟ چه حرف خنده داری!» بعد یواش یواش به راه افتاد و خرطومش را به این درخت و آن درخت زد و میان جنگل رفت.خورشید بالا و بالاتر آمد و هوا گرم شد. گنجشڪ ڪه خیلی تشنه بود از روی تخم ها بلند شد و به طرف رودخانه پرواز ڪرد. آنجا روی علف های ڪنار رودخانه نشست تا آب بنوشد، اما دید تمساح بزرگی لب رودخانه دراز ڪشیده و همه جا را گرفته است.گنجشڪ جیڪ جیڪ ڪنان تمساح را بیدار ڪرد و گفت: «می خواهم آب بخورم. ایندفعه سوم است ڪه جلو راهم را می گیری.»تمساح دهان بزرگش را باز ڪرد و با خنده گفت: «این رودخانه مال من است، نه مال تو. پس تو باید جای دیگری بروی، نه من.»گنجشڪ عصبانی شد و گفت: «تو خیلی خودخواهی. اگر فردا هم تو را اینجا ببینم، محڪم با طناب میبندمت تا نتوانی تڪان بخوری.»تمساح قاه قاه خندید و گفت: «مرا ببندی؟ تو چقدر بامزه ای، خیلی دلم می خواهد ببینم چطوری این ڪار را می ڪنی.» و از جایش تڪان نخورد. گنجشڪ بیچاره هم ناچار از آنجا دور شد و رفت تا آب پیدا ڪند. صبح روز بعد گنجشڪ منتظر فیل نشسته بود، فیل از راه رسید و باز درخت را تڪان محڪمی داد و خندید. گنجشڪ هم زود از جایش پرید و فریاد زد: «آهای فیل! به تو اخطار ڪرده بودم. حالا یڪ دقیقه همین جا صبر ڪن.»فیل گفت: «بله منتظرم ببینم چطوری زورت به من می رسد.»آن وقت گنجشڪ روی درخت بزرگی پرید و پیچڪ بلندی را به منقارش گرفت و به طرف فیل آورد، دور گردن او پیچید و گفت:«حالا باید خوب آب بخورم تا زورم زیاد شود. هروقت داد زدم طناب را بڪش آن وقت می بینی چقدر زورم زیاد است.»فیل ڪه باورش نمیشد با خوشحالی گفت: «باشد من منتظرم!»گنجشڪ ڪوچولو سر دیگر پیچڪ را تا لب رودخانه برد. تمساح را همان جای دیروزی اش دید، تمساح با بی حوصلگی گوشه چشمش را باز ڪرد و گفت: «من از اینجا تڪان نمی خورم.» گنجشڪ داد زد: «بسیار خوب.» و پیچڪ را دور بدن تمساح پیچید و گفت: «حالا من می روم تا سر دیگر آن را بگیرم، هروقت گفتم بڪش، با همه زورت آن بڪش.»گنجشڪ ڪوچولو پرواز ڪرد و در جایی از آسمان ڪه هم فیل و هم تمساح بشنوند فریاد زد: «طناب را بڪش»آنها هر دو پیچڪ را به طرف خودشان ڪشیدند. تمساح آن را به طرف رودخانه می ڪشید و فیل هم به طرف جنگل. هیچ ڪدام هم نمی توانستند تڪان بخورند. گنجشڪ ڪه خنده اش گرفته بود، دوباره فریاد زد: «چرا نمی ڪشی، پس زورت ڪجا رفته است؟!» چند ساعتی گذشت و دو حیوان بزرگ و پرزور خسته شدند و به نفس نفس افتادند. گنجشڪ از آن بالا نگاه می ڪرد و می خندید. سرانجام تمساح ڪه از نفس افتاده بود گفت: «قبول ڪردم ڪه تو خیلی پرزوری. قول می دهم ڪه دیگر مزاحمت نشوم.»فیل هم نفس نفس زنان گفت: «خسته شدم، تو برنده شدی، مرا ببخش ڪه به تو خندیدم و آزارت دادم.»گنجشڪ هم خوشحال و راضی، پیچڪ را از گردن آنها باز ڪرد و هر ڪس دنبال ڪار خود رفت. ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱ فوروارد فراموش نشه 🆔 @khrshidkhane_ideas لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌 زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست در نور یار صورت خوبان همی‌ نمود دیدار یار و بوسیدن دست رهبرم آرزوست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┈┄┅═✾🍃🌺🍃✾═┅┄┈ ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱ فوروارد فراموش نشه 🆔 @khrshidkhane_ideas لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌 زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪 ⊰᯽⊱┈──🌼❊╌──⊰᯽⊱