#روزسیوپنجم از چله #کنترلخشم
امیرالمؤمنینامامعلیعلیهالسّلام فرمودند:
✨به خدا سوگند،
بنده با تقوایی را نمی شناسم ڪه تقوایش او را سود دهد مگر آن ڪه زبانش را نگهدارد.
وهمچنین فرموده اند:
✨ بدان ڪه زبان، سگ گيرنده اے است ڪه اگر رهايش ڪنى، گاز مى گيرد.
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
برای درمان پرخاشگری کودکان اول بايد از علت آن آگاه بشیم :
🔶اگر پرخاشگری كودک به علت الگوی نامناسب است بايد از بحث و مشاجره جلو كودک خودداری كنیم.
🔶اگر پرخاشگری او راهی ست برای رسيدن به خواسته اش، با صبوری با او برخورد كنيم و اگر خواسته اش نا به جاست تن به خواسته او ندهیم. برايش توضيح دهيم كه چرا نميخواهيم آن كار را انجام دهيم. بگوييم با داد و بيداد و... به خواسته اش نميرسد.
🔶اگر پرخاشگری اش به دليل تنبيهاتی است كه شده، رفتارتان را با او تغيير دهيد.
#تکنیکفرزندداری
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
بیایید بریم برای نماز اول وقت✨
و قبل از اون با صدای بلد اذان بگیم✨
#بهوقتاذان
التماس دعا
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
این روزها دارم یه کتاب میخونم از شهید مدافع حرم #جوادمحمدی
کتاب قشنگیه 😍
#نوشتهیمامان
شهادت اوج تعالی انسان هاست.
شهید کسى است که با نثار جان خود، درخت اسلام را آبیارى کرده و فساد را ریشه کن مىکند.
شهیدان، مقاومت و پویایى جامعه را تضمین مىی نمایند و به جامعه ظرفیت روحى می بخشند و ضعف و سستى را از بین می برند.
اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب نماید نه از اسلام خبرى بود و نه از مکتب توحید بخش الهى اثرى.
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
😃قدیما خونه ی مامان بزرگمون از این تلفن ها داشت
به زور باهاش شماره میگرفتیم🥴
و تلوزیون های سیاه و سفید 😵💫
ساعت های چکشدار کوکی که خواب رو از سر همه اهالی میپروند😬
و قسمت آخر صندوقچه چوبی که مامان بزرگها درش رو قفل میکردن و باعث میشد ذهنهامون به تکاپو بیفته🤨
#نوستالژی
#زنگتفریح
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ59
- اتفاقا بیشتر خوش میگذره. فکر کن همه آروم و اهل زیارت من و محدثه شيطون و اهل شلوغ کاری حسابی حرصشون رودر میاریم.
بالاخره به خنده افتاد و سری به تاسف برایم تکان داد.
-پس میرید که برنامه هاشون رو بهم بزنید.
چشمکی زده و سری به تایید برایش تکان دادم کیارش تعللی کرده و مردد گفت:
-میگم چطوره به بهونه ی مشهد مامانت اینارو بپیچونی باهم بریم شمال
تکه ای از کیک در دهانم گذاشتم و با نیشخندی پرسیدم:
-شمال؟ حتما اونم دوتایی؟
خودش را نباخت و شانه ای برایم بالا انداخت
-نه میتونیم بگیم سونیا و کامیارم بیان
با دستمال لبم را از خامه ی کیک پاک کردم و جرعه ی آخر قهوه ام را نوشیدم.
-ممنون ولی ترجیح میدم این سفر و برم ، شمال باشه یک وقت دیگه.
لبخندی ساختگی به رویم زد و نگاهی به ساعت مارک دارش انداخت.
-اوکی عزیزم هرجور راحتی بریم؟
با برداشتن کیفم اعلام آمادگی کردم و هر دو با هم از کافه خارج شدیم.فهمیده بودم که کیارش از رد کردن پیشنهادش دلخور شده است. اما برایم مهم نبود. حتی اگر همین فردا هم رابطه را تمام میکرد ناراحت نمیشدم. هر چه بیشترجلو میرفتیم بیشتر متوجه میشدم که او قصدش از رابطه چیزهای دیگری هم هست که با تفکرات من نمیخواند.
دختر معتقدی نبودم اما دلم میخواست اولین هایم را با کسی که دوستش دارم تجربه کنم.
ادامه دارد....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
چشم های تو بهشت من است 💝 💞💝 💝💞💝 #برگ59 - اتفاقا بیشتر خوش میگذره. فکر کن همه آروم و اهل زیارت من و
چشم های تو بهشت من است
💝
💞💝
💝💞💝
#برگ60
من حتی در آن سن کم هم که در اوج احساسات بودم وقتی با اویی که دوستی مان آبرویم را در محله برد رابطه داشتم اجازه ندادم کوچکترین لمسی بینمان اتفاق بیفتد چه رسد به الان که رابطه ام با کیارش از روی احساس نبوده است و تنها به خاطر اصرارهای زیاد سونیا و رساندن او به خواسته ی دلش بود.
میدانستم سونیا اگر بفهمد پیشنهاد شمال آن هم با حضور او و کامیار را رد کرده ام زنده زنده مرا میسوزاند.
همینطور هم شد. وقتی کیارش من را به دانشگاه رساند همزمان با ما سونیا هم رسید.
سلام و احوالپرسی با پسر عمویش کرد وکیارش هم که دلخوری اش را با سکوت در ماشین نشان داده بود نه گذاشت نه برداشت به او گفت:
- یک مسافرت شمال می افتادی اگر رفیقت ناز نمیکرد.
از همانجا سونیا با چشمانش برایم خط و نشان کشید تا زمانی که با کیارش خداحافظی کردیم و وارد حیاط دانشکده شدیم شروع به نیشگون گرفتن از بازویم کرده و همزمان با جیغ جیغ هایش کل دانشکده را از کنسل شدن سفر شمال خبردار کرد.
-دیوونه آخه آدم شمال رو اونم با کیارش ول میکنه میره مشهد اونم با کی با یک سری چادر چاغچولی که اصلا باهاشون آبت تو یک جوب نمیره خیلی خری حدیث احمق بیشعور ...
-هووووی..... ترمز بریدیا بابا پسر عموت میخواست دوتایی بریم اما وقتی ازش پرسیدم برای اینکه من راضی بشم گفت تو هم بیای.
آرام تر شده و با لبی برچیده پرسید:
-کامیار هم میومد؟
ادامه دارد.....
💝💞💝
💞💝
💝
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
┏━━☀️┓
༅𖣔@khrshidkhane_ideas𖣔༅
┗☀️━━┛
به رسم وفای هر شب بخوانیم
☘️قرائت هرشب #دعایفرج به نیت ظهور✨️
الهی بحق عمه ی سادات «عجل لولیک الفرج» 💚
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
𓆩همچنانشوقِوصالتزندهمیداردمرا𓆪
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞
سلام و صلوات
دستت رو بزار روی سینه ات میخوایم سلام بدیم
سلام امام زمانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🦢🌸☀️صبح شد
الهی که خیر باشد
برای تمام اهل زمین 🦢🌸
#صبحبخیر
(◡‿◡✿)ݪځظهــــــــ هــــــــــاۍخۅࢪشـیڍخانهــــــــ
@khrshidkhane_ideas🌞