#سخن_طنز
#لطیفه😂
اخیرا تصمیم گرفتم که دیگه با زبونم کسی رو اذیت نکنم😐😊😍
فقط با لگد🦶
والا زبونم خسته شده دیگه😂😂
به نام خدای زیبا سخن
سلام
🌺#خداوند زیبا سخن و بیزار از زشتی فرمودند:
وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً
و با مردم با زبان خوش سخن بگویید.
(قرآن کریم،📖
سوره بقره بخشی ازآیه83✨)
✍🏼 این آیه توصیه میکند به همه انسانها با زبانی خوش صحبت کنید. خواه مسلمان باشد یا نباشد اگرچه به همهى مردم نمىتوان احسان كرد، ولى با همه آنان مىتوان خوب سخن گفت و خوب برخورد کرد. نیز میتوان به این مهم رسید که اگر به کسی احسان و نیکی کردی مبادا با زبانت او را آزار دهی و احسانت را با منت خراب کنی بايد نیکی خود را با ادب همراه کرده و از منت دور کنی. گاهی این حکایت بس عجیب است که رفتار ما را خداوند میبیند و میپوشاند مَردم نمیبینند و فریاد میزنند و با زبان خود ما را اذیت میکنند.
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اطلاعیه
#مرکز_مشاوره_شمیم
✅ برگزاری کارگاه مهارتهای زندگی ویژه نوجوانان پسر ۱۳ الی ۱۸ سال
(۱۰ جلسه کارگاهی)
✅ هزینه کارگاه با تخفیف: ۲۵۰۰۰۰ تومان
✅ شروع کلاسها از سه شنبه ۳۱ مرداد
ساعت ۱۴ الی ۱۶
✅ شمارههای تماس جهت ثبت نام:
44537408
44538187
✅ محل برگزاری کلاسها:
کیلومتر ۷ جاده مخصوص، شهرک مسکونی انصار، فاز یک، بلوک سه
🟢 مرکز مشاوره و روانشناسی شمیم لالههای آسمانی
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
May 11
Heyaat dahe navadi-ha.mp3
16.66M
💓 #سرود
🌷 زندگی تو اوج سادگی قشنگتره
🌷 اربعین، کربلا، خونوادگی قشنگتره😍
🍀 با نوای حاج ابوذر روحی
#کودک
#نوجوان
#اربعین
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
27.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و سیقالذین اتقوا ....😭😭😭😭
بهشت ما تماشای حسین است...🥺
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
خدایا ...
از بدکردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم ...
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم ...
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
دوستت دارم خدای خوب من🌷
|#شهیدمصطفیچمران|
https://eitaa.com/kimiayesaadat1
🌸راوی:رضا هادی
عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه
شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول
صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد.
چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر
خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست.
دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت.
ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود
اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست
او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و
محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو
اگه واقعًا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من
اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو
هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت
ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه
ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي
وخوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد.
اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر
مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد.
و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند.
حاجي حرفهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم!
ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه
نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟
حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر
دختر و بعد...
يک ماه از آن قضيه گذشــت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود.
آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست.
رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل
کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون
برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند.
#سلام_بر_ابراهیم
#واسطه_ازدواج
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
https://eitaa.com/kimiayesaadat1