سه ماه تعطیلات تابستان که میشد، میگفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم میخوام برم شاگردی.
میگفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟! می گفت: میرم شاگرد یه میوه فروش میشم. میرفت و آنقدر کار میکرد که وقتی شب به خانه میآمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او میگفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت اینطوری کنی؟!
میگفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع #عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟! میگفت: #حضرتعلی این همه زحمت میکشید! نخلستونها رو آب میداد، درخت میکاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟!
شهید محمد ابراهیم همت🕊
#سبک_زندگی_شهدا
https://eitaa.com/kimiayesaadat1