eitaa logo
کیمیای سعادت (خانواده)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
210 فایل
☘ارتباط با ادمین☘ ↘️ @Kimia_admin انتقادات و پیشنهادات: @AMINNIMA101⬅️
مشاهده در ایتا
دانلود
ریشه های قالی را تا می‌کنیم تا سالم بماند ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می‌کنیم و اسمش را می‌گذاریم ؛ برخورد منطقی دل می‌شکنیم؛ و اسمش می‌شود فهم و شعور چشمی را اشکبار می‌کنیم؛ و اسمش را می‌گذاریم حق. غافل از اينكه ... اگر در تمام این موارد فقط کمی صبوری کنیم؛ دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم ریشه‌ی زندگیِ انسانها را دریابیم و چون ریشه‌های قالی محترم بشماریم. https://eitaa.com/kimiayesaadat1
🔷🔶😁 تحقیقات نشان داده جمله‌ی: ۵ دقیقه دیگه آماده‌ام... که خانم‌ها میگن با جمله‌ی: ۵ دقیقه‌ی دیگه خونه ام... که آقایون میگن به یک معناست🤣 😂😂😂😂😂😂😂😂😂 مامانم رفته واسه تولد بابام یه ظرف پیرکس خریده!!! انصافأ بابام کلی تشکر کرد... حالا دیشب تولد مامانم بود، بابامم رفته چارحلقه لاستیک خریده، حالا نمیدونم مامانم چرا قهر کرده شاید از رنگ لاستیکا خوشش نیومده🤣 😂😂😂😂😂😂😂😂 https://eitaa.com/kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: دو هفته بعد از شـهادت جهاد خواب دیـدم آمده پـیشم مثل زمانی‌کـه زنده بود و به من سـر می‌زد. ‌ گـفتم: جـهاد جان، عزیزدلـم، چـرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جـهاد گـفت: بـازرسی‌ها طول کشید برای همین دیر آمدم. در عالـم خواب یادم نبود شـهید شده فکر کردم بازرسی‌های سـوریه را می‌گوید، گـفتم: مگـر تو از بـازرسی رد می‌شوی؟ گـفت: آره بیشتر از همه سـر بازرسی نـماز ایستادیم. با تعجب گـفتم: بازرسی نماز!! گـفت نماز و ادامه داد: بـیشتر از هـمه هـم از سوال می‌شود. تازه یادم آمد جهاد شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گـفت: شـهدا ندارند... https://eitaa.com/kimiayesaadat1
@khakihaa 11.mp3
زمان: حجم: 4.09M
ما از مرگ نمی‌ترسیم... با صدای آقا سید مرتضی آوینی آسمانی شوید... https://eitaa.com/kimiayesaadat1
🔰تقاضای عجیب سردار سلیمانی! ✍️در مراسمی برای ، سردار سلیمانی رو کرد به خانواده‌ها و گفت: از همه تقاضا دارم دو دقیقه سقف را نگاه کنند. دو دقیقه همه سقف را نگاه کردند و کم کم گردن‌ها خسته شد. همان زمان سردار سلیمانی گفت: خسته شدید؟ برخی از ما بیش از ۳۰ سال است که به دلیل فقط می‌توانند سقف را نگاه کنند. 📚راوی: همسر شهید هادی کجباف https://eitaa.com/kimiayesaadat1
سه ماه تعطیلات تابستان که می‌شد، می‌گفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم می‌خوام برم شاگردی. می‌گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟! می گفت: می‌رم شاگرد یه میوه فروش می‌شم. می‌رفت و آنقدر کار می‌کرد که وقتی شب به خانه می‌آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می‌گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این‌طوری کنی؟! می‌گفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع ، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟! می‌گفت: این همه زحمت می‌کشید! نخلستون‌ها رو آب می‌داد، درخت می‌کاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟! شهید محمد ابراهیم همت🕊 https://eitaa.com/kimiayesaadat1
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من، دل دو تا از این مادرها رو هم آروم کنم، کار خودمو کردم... گور بابای بقیه‌ش! https://eitaa.com/kimiayesaadat1