هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍عروسی در سلف سرویس
🌟سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که ازدواج کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم. دکتر گفت: میخواهی خانه بگیرم؟ گفتم: نه؛ خوابگاه خوب است. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هستهای صحبت کردیم. کامپیوتر را روی میز کوچکی که قدیمها زیر چرخ خیاطی میگذاشتند، گذاشته بودیم. پسر دکتر عباسی قرار بود به خانه ما بیاید. دکتر به او گفته بود اگر میآیی، یک صندلی هم برای خودت بیاور.
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
یاد شهدا با صلوات🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
هدایت شده از سواد رسانهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚦حتما تعجب میکنید و حق هم دارید. ولی این مکعبها در جای خود ثابت هستند! و صرفا شاهد یک استفادهی جادویی دیگر از #خطای_دید هستیم😎
📍وقتی این روزها حتی به تحلیل ذهنمون درباره بعضی چیزها که با چشمهای خودمون میبینیم هم نمیشه به راحتی اعتماد کرد، پس در برابر شنیدهها و نقل قولهای رسانهای هم #زودباور_نباشیم و قبل از لایک و فوروارد کردن، قدری با #نگاه_انتقادی دربارهاش فکر کنیم.
📲 @savaderesanei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیفا ، مستند ضد صهیونیزمی – تکفیری
این مجموعه دربردارنده داستان زندگی و ماموریت دختری جاسوس از اداره ی متساوای سازمان موساد در منطقه غرب آسیاست. آن دختر، همانند دیگر خواهرانش به خیانت به تاریخ مشغول بوده و جنایت های دیگر را از طرف رژیم غاصب صهیونیستی مرتکب می شود تا بتواند مدیریت رفتاری و تصمیم ساز سران داعش را در دست بگیرد.
این داستان مستند به وقایع تاریخی است که به شهادت کتاب پنجاه درصد کتاب را شامل می شود و الباقی به منظور جذابیت توسط نویسنده به شکل داستانی درآمده است.
اکثر اسامی و تاریخ نگاری ها قابل مشاهده در منابع اینترنتی و بقیه موارد به جهت مسائل امنیتی در کتاب ذکر نشده است
✨﷽✨
🔴 زاویه دیدت به زندگی چطوریه؟
🔹راننده تاكسی گفت: میدونی بهترين شغل دنيا چيه؟ گفتم: چيه؟ گفت: راننده تاكسی. خنديدم. راننده گفت: جون تو... هروقت بخوای ميای سركار، هروقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای میری، هروقت دلت خواست يه گوشه میزنی بغل استراحت میكنی، مدام آدم جديد میبينی، آدمهای مختلف، حرفهای مختلف، داستانهای مختلف.
موقع كار میتونی راديو گوش بدی، میتونی گوش ندی، میتونی روز بخوابی شب بری سر كار. هر كيو دوست داری میتونی سوار كنی، هر كيو دوست نداری سوار نمیكنی، آزادی و راحت.
ديدم راست میگه، گفتم: خوش به حالتون. راننده گفت: حالا اگه گفتی بدترين شغل دنيا چيه؟گفتم: چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی.
و ادامه داد: هر روز بايد بری سركار، دو روز كار نكنی ديگه هيچی تو دست و بالت نيست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد.
با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا میشه، هر مسيری مسافر بگه بايد همون رو بری، هرچی آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت میشه، همه هم ازت طلبكارن. حرف بزنی يه جور، حرف نزنی يه جور، راديو روشن كنی يه جور، راديو روشن نكنی يه جور.
دعوا سر كرايه، دعوا سر مسير، دعوا سر پول خرد، تابستونها از گرما میپزی، زمستونها از سرما كبود میشی. هرچی میدويی آخرش هم لنگی.به راننده نگاه كردم. راننده خنديد و گفت: زندگی همه چيش همينجوره. هم میشه بهش خوب نگاه كرد، هم میشه بد نگاه كرد