eitaa logo
نهاد خرمشهر 🌺🌺
137 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
695 ویدیو
79 فایل
کانال رسمی دفتر نهاد رهبری در دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر ارتباط با مدیر کانال 👇 https://eitaa.com/bahrani875
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روضه خانگی
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 257.mp3
9.23M
🎙کردند مجلس‌آرا، ناموس کبریا را... 🔻روضه (س) ⏱ | 08:22 👤حاج مهدی 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
سوالات مجلس روز دوازهم پرسش و پاسخ محرم 1.لعن برخی از دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام در مکان‌های عمومی یا خصوصی چه حکمی دارد؟ تفسیر زیارت عاشورا 2.اسنادی که به امام ........................... منتهی می شود دعایی نیز برای بعد از زیارت عاشورا ذکر شده است و اسنادی که به امام...............منتهی می شود زیارت عاشورا بدون دعا نقل شده است نهضت حسینی 3.کدام یک از مورد زیر از معنای «شعار» را در حفظ شعائر نمی‏رساند؟ دقت فرمائید، یک گزینه صحیح میباشد: الف. تجلی شعور ب. آنچه در طرفداری شخص یا گروهی گفته می‏شود ج. نماد برای مفهموم د. اظهار وابستگی به صاحب شعار 4.کدام گزینه صحیح است؟ دقت فرمائید، یک گزینه صحیح میباشد: الف. برای ادای احترام به اموات می‏توان از مقداری سکوت به عنوان شعار استفاده کرد. ب. مهریه شعاری برای تضمین خوشبختی زن است. ج. تربیت کودکان باید از تصحیح مبانی فکری آنها شروع شود. د. اسلام به شعائر تصویری و عددی توجه چندانی نمی‏کند. لهوف خوانی 5.با توجه به آیه قران مهلت دادن به کسانی که به راه کفر باز گشته اند این مهلت دادن به چه منظور است؟ 6.حاجتی که یزید وعده داده بود که برای امام سجاد برآورده کنند را بنویسید؟ پای منبر 7.با توجه به روایت امام علی (ع) منزلی که در آن قرآن و ذکر خدا (روضه ) گفته شود چه اتفاقاتی در آن منزل خواهد افتاد؟
بسم الله الرحمن الرحیم مجلس آخر
امام حسین (ع) در قرآن کریم
تفسیر زیارت عاشورا بهترین توشه و ذخیره دنیا و آخرت،توسل به اهل بیت(ع) است. به ویژه سید الشهداء(ع). از میان زیارت های آن جناب، “زیارت عاشورا” جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد. درباره آثار و کرامات این زیارت مقدس که از سوی خدا وارد شده است، سخن عزراییل مرحوم شهید دستغیب(ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است: یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. فقط زیارت عاشورا فرزند آیت الله علامه امینی(ره) صاحب کتاب “الغدیر” می گوید: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه ای او را در خواب شاد و خوشحال دیدم. پس از سلام و دست بوسی گفتم: در آنجا چه عملی باعث نجات و سعادت شما شده است؟ کتاب الغدیر یا سایر کتاب ها یا تاسیس و بنیاد و کتابخانه امیر المومنین(ع)؟ مرحوم علامه تاملی کردند و فرمودند: فقط زیارت عاشورا! گفتم: اکنون روابط بین ایران و عراق تیره است و راه کربلا بسته است. چه کنم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین(ع) برپا می شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین(ع) را به تو می دهند. سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها گفته ام و اکنون توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت ترک و فراموش مکن. مرتب زیارت عاشورا را بخوان و برخودت وظیفه بدان.“ پشیمانم… از عارف بزرگ مرحوم آیت الله میرزا سید علی آقای قاضی(ره) (استاد آیت الله بهجت و علامه طباطبایی) نقل شده که بعد از رحلتشان کسی ایشان را در خواب دید و سوال کرد: چه عملی در آنجا مهمتر است؟ فرمود: زیارت عاشورا! و من پشیمانم که چرا روزی یک بار زیارت عاشورا را قرائت کردم و دوبار نخواندم! مرحوم قاضی(ره) می گفتند: هر چه دارم از سید الشهداء(ع) و قرآن دارم. “
لهوف خوانی روايت شده است كه سر حسين (ع) را به كربلا برگرداندند وبا بدن شريفش به خاك سپردند وعمل طايفه اماميه به همين ترتيب بوده است. البته روايات بسيارى غير از آن كه ما نقل كرديم نيز، وارد شده است واختلافات ديگرى نيز وجود دارد، ولى چون نقل آنها با اختصار كتاب كه در آغاز شرط نموده ايم، منافات دارد، از ذكر آنها خوددارى شد. اهل بيت (ع) وكربلا راوى مى گويد: چون اهل بيت حسين (ع) از شام به عراق آمدند، به آن كسى كه راهنماى قافله بود، گفتند: " ما را از كربلا عبور بده. " چون به زمين كربلا رسيدند، جابر بن عبد الله انصارى وجمعى از بنى هاشم و عده اى از مردان خانواده رسالت را كه براى زيارت قبر حسين (ع) آمده بودند، در آنجا ملاقات كردند. همه شروع به گريه وناله نمودند وسيلى به صورت زدند وطورى عزادارى كردند كه جگرها را آتش مى زد وقلبها را جريحه دار مى كرد. جمعى از زنان عرب كه در گوشه وكنار كربلا ساكن بودند نيز، گرد آمدند وچند روزى را به اين ترتيب عزادارى كردند. از ابى حباب كلبى روايت شده است كه گروهى از گچ كاران گفتند: " ما شبانه از مكانى كه " جبانه " ناميده مى شود، مى گذشتيم ومى شنيديم كه جنيان بر حسين (ع) نوحه مى كنند ومى گويند: " پيامبر خدا پيشانى او را مسح نموده است. او در چهره درخشندگى دارد. پدران او از بزرگان قريش ونياكان او از بهترين نياكان مى باشند. " نزديك مدينه راوى مى گويد: سپس از كربلا به جانب مدينه حركت كردند. بشير بن جذلم مى گويد: " چون نزديك مدينه رسيديم، على بن الحسين (ع) پياده شد وخيمه را برپا كرد وزنان خاندان را پياده نمود. آنگاه فرمود:
" اى بشير ! خدا بيامرزد پدرت را كه مردى شاعر بود. آيا تو نيز مى توانى شعر بگويى ؟ " گفتم: " آرى، اى پسر پيغمبر ! من هم شاعر هستم. " فرمود: " به مدينه داخل شو وخبر شهادت ابا عبد الله (ع) را به اطلاع مردم برسان. " من بر اسبم سوار شدم وبا شتاب آمدم تا وارد مدينه شدم. چون به مسجد رسول خدا (ص) رسيدم، صدا به گريه بلند نمودم واين اشعار را همان جا گفتم: " اى مردم مدينه ! ديگر در مدينه نمانيد. چون حسين (ع) كشته شد واز شهادت او است كه اشك چشم من چون باران فرو مى ريزد. بدن حسين (ع) در زمين كربلا به خون آغشته شد وسر مقدس او را بالاى نيزه ها، در شهرها مى گردانند. " پس از آن گفتم: " اى اهل مدينه ! اينك على بن الحسين (ع) با عمه ها وخواهرانش نزديك شما وپشت ديوار شهر شما مى باشد ومن فرستاده او هستم تا به شما بگويم او كجاست. " از اين سخن تمام زنان مدينه كه پرده نشين ودر حجاب مستور بودند، از چادرها بيرون آمدند وفرياد " واويلا ! " و " واثبوراه ! " بلند نمودند. هيچ روزى را پس از رحلت پيامبر خدا (ص) نديدم كه گريه كنندگان بيش از آن روز باشند، يا روزى بر مسلمانها تلخ تر از آن روز بوده باشد. شنيدم زنى بر حسين (ع) گريه وندبه مى كرد ومى گفت: " خبردهنده اى مرا از شهادت سيد ومولايم آگاه كرد واز اين خبر دلم را به درد آورد ومرا مريض ورنجور نمود. پس شما اى چشمهاى من ! در ريختن اشك سخاوتمند باشيد وبراى آن كسى كه مصيبت او عرش خدا را به لرزه افكند واز شهادت او اعضاى ديانت ومجد بريده شد، بى وقفه اشك بريزيد. بر فرزندان رسول خدا (ص) وفرزندان وصى او، على بن ابى طالب (ع)، اشك بريزيد، اگر چه آن مظلوم از شهر و ديار، دور گرديده است. "
او پس از خواندن اين اشعار گفت: " اى كسى كه اين خبر را آوردى ! اندوه ما را از شهادت ابا عبد الله (ع) تازه كردى وجراحات دل ما را كه هنوز بهبود نيافته بود، دگر بار مجروح نمودى. تو كيستى ؟ " گفتم: " من بشير بن جذلم هستم كه مولايم على بن الحسين (ع) مرا فرستاده است. آن حضرت در فلان موضع با زنان واهل بيت ابا عبد الله نزول فرموده اند. " آنگاه اهل مدينه مرا رها كردند وبا شتاب از مدينه بيرون رفتند. من با اسب خويش تاختم وخودم را به آنجا رسانيدم. ديدم كه مردم راهها وجايگاهها را گرفته اند و جايى باقى نمانده است. از اسب پياده شدم واز ازدحام جمعيت پاى بر پاى مردم مى گذاشتم تا نزديك خيمه امام رسيدم. على بن الحسين (ع) درون خيمه بود. پس از لحظه اى از خيمه بيرون آمد وبا دستمالى كه در دست داشت، اشك چشمانش را پاك مى كرد. از پى آن حضرت، خادمى آمد، چهارپايه اى آورد وآن را زمين گذاشت وامام زين العابدين (ع) بر آن نشست، ولى نمى توانست از ريختن اشك خوددارى كند. صداى گريه از هر جانب برخاست وناله زنان وكنيزان بلند شد ومردم از هر طرف به آن حضرت، تسليت مى گفتند. تمام فضا، يكپارچه گريه وناله بود. خطبه حضرت سجاد (ع) نزديك مدينه در اين هنگام، امام سجاد (ع) با دست خود اشاره كرد كه ساكت شوند. فورا مردم ساكت شدند. آنگاه به ايراد سخن پرداخت: " سپاس خداوندى راست كه پروردگار دو جهان وفرمانرواى روز جزا و آفريننده همه مخلوقات است. آن خداوندى كه از ادراك عقلها دور، ورازهاى پنهان، نزد او آشكار است. خداوند را به خاطر بر خورد با گرفتاريها وسختيهاى روزگار و داغهاى دردناك وگزندهاى غم اندوز ومصيبتهاى بزرگ وسخت واندوه آور وبليات سنگينى كه به ما رسيد، سپاس مى گزارم. اى مردم ! حمد خداى را كه ما را با مصيبتهاى بزرگ وحادثه بزرگى كه در اسلام واقع شد، امتحان كرد.
همانا ابا عبد الله وعترت او كشته شدند وزنان او اسير گرديدند و سر مقدس او را بر بالاى نيزه در شهرها گردانيدند واين مصيبتى است كه نظير ومانندى ندارد. اى مردم ! كدام يك از مردان شما پس از وقوع اين مصيبت دلشاد خواهد بود ؟ كدام دلى است كه از غم واندوه خالى بماند وكدام چشمى است كه از ريختن اشك خوددارى كند ؟ در صورتى كه هفت آسمان بر او گريستند واركان آسمانها به خروش آمد واطراف زمين ناليدند وشاخه هاى درختان وماهيان وامواج درياها و فرشتگان مقرب وهمه اهل آسمان ها در اين مصيبت عزادار شدند. اى مردم ! كدام دلى است كه از كشته شدن حسين (ع) از هم نشكافت ؟ اى مردم ! كدام دلى است كه بر او نگريد وكدام گوشى است كه بتواند اين مصيبت بزرگ را كه بر اسلام رسيده است بشنود وكر نشود ؟ اى مردم ! ما را پراكنده ساختند واز شهرهاى خود دور نمودند. گويا ما از اهل تركستان يا كابل هستيم ! بى آن كه مرتكب جرم وگناهى شده، يا تغييرى در دين اسلام داده باشيم. همانا چنين رفتار وبرخوردى را از گذشتگان به ياد نداريم واين جز بدعت چيز ديگرى نيست. به خدا قسم اگر پيغمبر اكرم (ص) به جاى توصيه هايى كه در حق ما نمود، فرمان جنگ با ما را مى داد، بيش از اين نمى توانستند كارى بكنند. إنا لله وإنا إليه راجعون. مصيبت ما چقدر بزرگ ودردناك وسوزاننده وسخت وتلخ ودشوار بود. از خداى متعال خواهانيم كه در برابر اين مصايب وسختيها به ما اجر ورحمت عطا كند، زيرا او قادر وانتقام گيرنده است. " چون خطبه حضرت سجاد (ع) به اينجا رسيد، صوحان بن صعصة بن صوحان (1) كه مردى زمينگير بود، از جا برخاست وعذرخواهى كرد: " يا بن رسول الله ! من از پا افتاده وزمينگير بودم وبدين جهت نتوانستم شما را يارى كنم. " حضرت، عذر او را پذيرفت واز او تشكر كرد وبر پدرش، صعصعه، رحمت فرستاد. منازل وبيوت مدينه مؤلف مى گويد: سپس امام سجاد (ع) با اهل وعيال خود به مدينه آمد وبه خانه هاى خويشان ومردان طايفه خود نگريست. ديد همه خانه ها به زبان حال خود براى فقدان حاميان ومردان خود نوحه مى كنند واشك مى ريزند ومانند داغداران ندبه مى نمايند، از او احوال صاحبان خود را جويا مى شوند وسوز واندوه آن حضرت را بر مصرع كشتگان خود به هيجان مى آورند. خانه بى صاحب حسين (ع) فرياد " وامصيبتا ! " برداشته است ومى گويد: " اى مردم ! از اين كه چنين نوحه سرايى مى كنم وفرياد مى زنم، مرا معذور داريد. شما هم در اين مصيبت مرا يارى كنيد، زيرا آن كسانى كه من از فراق آنان مى نالم وبر اخلاق كريمه آنان سوگوارم، همدمان شب وروز من وچراغ روشن تاريكيها وسحرها، ريسمان خيمه شرف وافتخار، باعث نيرو وپيروزى من، وبه جاى خورشيد وماه من بودند. چه بسيار شبها كه با بزرگوارى خود، وحشت مرا زدودند وبه بركت خود، بر حرمت من افزودند ومناجات سحرگاه خويش را به گوش من رسانيدند وبا رازهاى گرانبهاى خود، مرا گرانمايه ساختند. چه بسيار شبها كه با اكرام محافل خود، مرا زينت بخشيدند وبه فضايل خود، مرا معطر وخوشبو ساختند ودرختان خشك مرا به آبيارى ديدارشان سبز وشاداب كردند ونحوست مرا به يارى ميمنت خود نابود نمودند. چه بسيار شاخه هاى منقبت را در كشتزار آرزويم كشتند وساحت مرا از حوادث بزرگ حراست نموده ومحفوظ داشتند. چه بسيار صبح ها كه من به خاطر وجود آنها بر تمام كاخها ومنزلها برترى داشتم وبه آنها افتخار مى كردم ودر لباس كامرانى، شادمان و خوشحال ومسرور بودم.