eitaa logo
نهاد خرمشهر 🌺🌺
137 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
695 ویدیو
79 فایل
کانال رسمی دفتر نهاد رهبری در دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر ارتباط با مدیر کانال 👇 https://eitaa.com/bahrani875
مشاهده در ایتا
دانلود
جلس دوم لهوف خوانی معنى آيه اين است كه اگر از يارى رسول خدا (ص) تخلف كنيد ودر خانه بنشينيد، با دست خود به سوى بدبختى وهلاكت رفته ايد وخداوند را بر خود غضبناك ساخته ايد. در واقع اين آيه رد بر ما بود كه تصميم داشتيم در خانه خود بمانيم. اين آيه تحريض بر جنگ با دشمنان اسلام است وهرگز در حق كسى كه به دشمن حمله كند واصحاب خود را نيز براى شهادت ورسيدن به اجر آخرت، تحريك واقدام به جهاد في سبيل الله كند نازل نگشته است. " ما در مقدمه كتاب گفتيم كه اولياى خدا در راه حق، از جراحات شمشير ونيزه وحشت ندارند ومطالب ديگرى كه در اين كتاب بازگو مى كنيم، پرده از حقايق اين موضوع بر مى دارد. مهاجرت حسين (ع) از مدينه محدثان پس از شرح ملاقات حسين (ع) با وليد بن عتبه ومروان مى نويسند: صبح همان روز كه سوم شعبان سال 60 هجرى بود، حسين (ع) به سوى مكه حركت كرد وبقيه ماه شعبان ورمضان وشوال وذى قعده را در مكه به سر برد. عبد الله بن عباس وعبد الله بن زبير، به خدمتش مشرف شدند وآن حضرت را از رفتن بر حذر داشتند. حسين (ع) فرمود: " من از رسول خدا (ص) دستورى دارم كه بايد آن را انجام دهم. " ابن عباس از نزد حسين (ع) بيرون آمد ودر بين راه " واحسيناه " مى گفت. پس از آن عبد الله بن عمر آمد وگفت: " بهتر آن است كه با مردم گمراه صلح كنى و اقدام به جنگ نفرمايى. " فرمود: " اما علمت ان من هوان الدنيا على الله ان رأس يحيى بن زكريا اهدى الى بغى من بغايا بنى إسرائيل " " مگر نمى دانى كه از پستى دنيا بود كه سر يحيى را براى گردنكشى از گردنكشان بنى اسراييل به هديه بردند ؟ آيا نمى دانى كه بنى اسراييل از طلوع فجر تا بر آمدن آفتاب، هفتاد پيغمبر را مى كشتند وسپس به بازار آمده وبه معاملات وخريد وفروش خود مشغول مى شدند وگويا هيچ كارى را انجام نداده اند ؟ ولى خداوند در عذاب آنان تعجيل نكرد وبه آنان مهلت داد وپس از سپرى شدن مهلت، انتقام شديدى از آنان گرفت. اى عبد الله از خشم وغضب خداوند بپرهيز واز يارى من كوتاهى مكن. " دعوت اهل كوفه از حسين اهل كوفه از تشريف فرمايى حسين (ع) به مكه وامتناع او از بيعت با يزيد باخبر شدند ودر خانه سليمان بن صرد خزاعى (1) اجتماع كردند. آنگاه سليمان بن صرد برپا ايستاد وسخنانى را به آن جمعيت گوشزد نمود ودر پايان سخن چنين گفت: " اى گروه شيعيان ! همه شنيده ايد كه معاويه هلاك شد وبراى اداى حساب نزد خداى خويش رفت وبه پاداش كارهاى خود رسيد وپسرش يزيد بر جاى او نشست. نيز مى دانيد كه حسين بن على (ع) با او مخالفت كرده واز شر ستمكاران وطاغيان بنى اميه به پناه خانه خدا شتافته است. شما شيعه پدر او هستيد. حسين (ع) امروز به يارى وهمكارى شما نيازمند است. اگر يقين داريد كه او را يارى مى كنيد وبا دشمنان او مى جنگيد، آمادگى خود را نوشته، به اطلاع او برسانيد. اگر مى ترسيد كه سستى وتنبلى در شما پديد آيد، او را به حال خود گذاريد وفريبش ندهيد. " پس از آن نامه اى به اين مضمون نوشتند: " بسم الله الرحمن الرحيم. به پيشگاه حسين بن على (ع) از سليمان بن صرد خزاعى ومسيب بن نجبه (2) ورفاعة بن شداد (3) وحبيب بن مظاهر وعبد الله بن وائل وگروهى از مؤمنان وشيعيان. پس از تقديم سلام، سپاس خداوندى را كه دشمن تو ودشمن پدرت را هلاك كرد. آن مرد ظالم وخونخوار وستمكارى كه رهبرى امت را از آنان سلب كرد وآن را به ظلم وستم تصرف نمود وبيت المال مسلمانان را غصب كرد وبدون رضايت ايشان، خود را امير آنان خواند ومردان نيك را كشت وناپاكان را باقى گذاشت ومال خداوند را در تصرف جبابره وسركشان قرار داد. دور باد از رحمت يزدان، چنانكه قوم ثمود دور گرديد. ما اكنون به جز شما امام وپيشوايى نداريم. بسيار مناسب است كه قدم رنجه فرموده، به شهر ما بياييد. اميد است خداوند به وسيله شما ما را به راه سعادت راهنمايى كند. نعمان بن بشير والى كوفه در قصر دارالاماره است. ولى ما در نماز جمعه وجماعت او حاضر نمى شويم وروزهاى عيد با او به مصلى نمى رويم. اگر بشنويم كه شما به سوى ما مى آييد، او را از كوفه بيرون نموده، روانه شما مى كنيم. سلام بر تو اى فرزند پيغمبر، واز پيش بر روان پاك پدرت باد ! ولاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم. " پس از نوشتن نامه، آن را فرستادند. دو روز مكث نموده، سپس جمعى را با نزديك يكصد وپنجاه نامه، كه هر يك از آنها به امضا يك، دو، سه يا چهار نفر رسيده بود، به سوى حسين (ع) فرستادند. مضمون تمام نامه ها اين بود كه از آن حضرت دعوت نموده بودند كه به سوى آنان برود. ولى حسين (ع) با وجود اين همه نامه، به سكوت مى گذرانيد وپاسخى به نامه هاى آنان نمى داد، تا آن كه در يك روز ششصد نامه به او رسيد ونامه هاى ديگرى نيز پياپى تقديم خدمتش مى شد كه عدد آنها به 12 هزار نامه رسيد. پس از آن، اين نامه - كه آخرين نامه هاست - توسط هانى بن هانى سبيعى وسعيد بن عبد الله حنفى از اهل كوفه، خدمت حسين (ع) رسيد:
بسم الله الرحمن الرحيم. به پيشگاه حسين بن على (ع). پس از تقديم سلام، مردم در انتظار شما هستند وكسى را به جز شما نمى خواهند. زود به جانب ما بيا، اى فرزند پيغمبر ! زيرا باغستانها به سبزه آراسته و ميوه ها رسيده وگياهها روييده وبرگهاى سبز بر زيبايى درختها افزوده اند. به سوى ما بيا، زيرا بر سپاه مجهز وآماده خود وارد مى شوى. والسلام عليك ورحمة الله وبركاته وعلى أبيك من قبلك. " آنگاه حسين (ع) از آن دو نفرى كه نامه را آورده بودند (هانى بن هانى وسعيد بن عبد الله حنفى) پرسيد: " اين نامه را چه كسانى نوشتند ؟ " گفتند: " يا بن رسول الله ! فرستادگان نامه عبارت بودند از شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، عروة بن قيس، عمرو بن حجاج ومحمد بن عمر بن عطارد. " در اين موقع حسين (ع) برخاست وبين ركن ومقام، دو ركعت نماز خواند واز خداوند طلب خير كرد. اعزام مسلم به كوفه سپس امام، مسلم بن عقيل را طلبيد واو را از جريان كار آگاه نمود وجواب نامه هاى مردم را نوشت وهمراه مسلم فرستاد. (1) در آن نامه، وعده قبول درخواست ايشان را داده ونوشته بود: " من پسر عموى خود مسلم بن عقيل را به سوى شما فرستادم تا هدف شما را بدست آورد ومرا از آن مطلع سازد. " گفتند: " به خدا سوگند از گقتن نظر خوددارى نمى كنيم وآراى خود را تقديم مى داريم. اكنون مقصود را بگو تا بشنويم. " گفت: " اى بنى تميم ! بدانيد كه معاويه مرد و به خدا قسم مرده اى است پست وبى ارزش كه در هلاكت وفقدانش افسوسى نيست و بدانيد با مرگش درهاى ظلم وگناه شكسته شد وپايه هاى ستمكارى متزلزل ولرزان گرديد. معاويه بيعتى از مردم گرفت كه حكومت پسرش يزيد را تأمين كند وگمان كرد كه آن را محكم واستوار ساخته است، ولى هيهات كه چنين باشد. به خدا قسم كوشش بيهوده نمود وجديت او به ضعف وسستى گرائيد، با حيله گران مشورت كرد وخوار شد. اينك پسر شرابخوار وزشتكارش، يزيد، به جاى او نشسته است وادعاى خلافت مسلمانان را مى كند وبدون اجازه ايشان، خويش را امير مى شمرد. در صورتى كه حلم و بردبارى اش اندك ودانش وشناخت او ناچيز است. از راه حق به اندازه اى كه پاى خويش را بنهد، نمى شناسد. او چطور مى تواند رهبرى امتى را به عهده بگيرد ؟ به خدا سوگند ياد مى كنم - سوگندى كه هيچ كذب وخيانت ودروغ در آن نيست - كه جنگيدن با يزيد، براى حفظ دين، بهتر از جهاد با مشركين است. ولى حسين بن على (ع)، پسر دختر پيغمبر شما، مردى است شريف واصيل وداراى رأى نيكو. فضل او قابل توصيف وعلم او پايان پذير نيست. او براى خلافت شايسته تر است، زيرا سوابقش در اسلام درخشانتر وسنش بيشتر وقرابتش با رسول خدا (ص) بر همه روشن است. نسبت به كوچكها مهربان وبا بزرگها نيكوكار است. او بهترين والى وامامى است كه خداوند به وسيله او حجت را بر شما تمام كرده وراه سعادت را به شما نشان داده است. پس شما ديدگان خود را در برابر نور حق، از دست ندهيد وبدون شناختن راه هدايت، خود را در گودالهاى باطل نيفكنيد. در جنگ جمل بود كه صخر بن قيس لكه ننگ و خوارى را به دامان شما افكند (شما را از يارى على (ع) بازداشت)، ولى امروز شما بايد با يارى فرزند پيغمبر آن را شست وشو دهيد. به خدا سوگند هر كس از يارى او كوتاهى ورزد خداوند فرزندانش را ذليل وخويشانش را كم مى سازد. بدانيد كه من لباس جنگ پوشيده ام وزره بر تن نموده ام ومطمئن باشيد كه هر كس كشته نشد مى ميرد وفرار، انسان را نجات نمى دهد. خداوند شما را بيامرزد. سخنان مرا نيكو پاسخ گوييد. " سپس بنى حنظله شروع به سخن كردند وگفتند: " اى اباخالد ! ما به منزله تيرهاىكمان تو هستيم كه به سوى هر هدفى كه پرتاب كنى خطا نمى كند. ما سواران وسربازان طايفه تو هستيم كه ما را به هر جنگى بفرستى، پيروزى وفتح با توست. به خدا قسم در هر گرداب خطرناكى فرو روى ما نيز با تو خواهيم آمد وبا هر سختى اى كه روبرو شوى ما نيز همراه تو روبرو خواهيم شد. به خدا قسم با شمشيرهاى خود تو را يارى مى دهيم وبا بدنهاى خود تو را نگهدارى مى كنيم. به هر چه مى خواهى اقدام كن. " از آن پس بنى سعد رشته سخن را به دست گرفتند وگفتند: " اى اباخالد ! مخالفت با تو وبيرون شدن از رأى وفرمان تو، از همه چيز نزد ما ناخوش آيندتر است. ولى صخر بن قيس به ما دستور داده بود كه جنگ نكنيم وما هم امر او را شايسته تر دانستيم وتا كنون جنگ نكرديم وعزت براى ما باقى ماند. حال كه چنين است ما را مهلت بده تا مشورت كنيم وپس از آن اظهار عقيده نماييم. " در اين موقع بنى تميم آغاز سخن نموده، گفتند: " اى ابا خالد ! ما از طايفه تو وبا تو هم قسم هستيم. اگر غضب كنى، ما نيز غضبناك خواهيم شد ودر سفر وحضر همراه تو خواهيم بود. امر وفرمان با توست، بخوان تا اجابت كنيم ودستور بده تا اطاعت نماييم.
" يزيد بن مسعود رو به جانب بنى سعد نمود وگفت: " به خدا قسم اى طايفه بنى سعد، اگر حسين (ع) را يارى نكنيد، خداوند هرگز فتنه وخونريزى را از ميان شما بر نمى دارد وهميشه با خويشتن در جنگ خواهيد بود. " سپس براى حسين (ع) نوشت: " بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد، نامه شما را زيارت كردم ودانستم كه مرا به يارى خود خوانده اى كه با اطاعت كردن از شما [ از رحمت خدا ] بهره مند شوم وبه وسيله يارى شما رستگارى نصيب من گردد. به درستى كه خداوند هرگز زمين را از كسى كه عامل به خير، يا راهنماى به سوى نجات وسعادت باشد خالى نمى گذارد وشما حجت خدا بر مردم وامانت او بر روى زمين هستيد. شما شاخه اى از شجره پاك احمدى (ص) هستيد كه اصل آن پيغمبر خاتم (ص) است وشما فرع آنيد. به فال نيك و طائر فرخنده به سوى ما بيا، زيرا من بنى تميم را براى تو آماده ساخته ام واينك، اشتياق آنان بر يارى تو از اشتياق شتران تشنه كه در رفتن به سوى آب بر يكديگر سبقت گيرند،
نهاد خرمشهر 🌺🌺
🎙آمد به دشت ماریه ناموس کردگار ... 🔻روضه | 13:24 👤حجت الاسلام روح الله خواهشا با حال و هوای خوب و مناسب روضه ها رو گوش بفرمایید.
سوالات روز دوم پرسش و پاسخ محرم 1.یک عزاداری مورد رضایت اهل بیت علیهم السلام چه ویژگی های باید داشته باشد؟ تفسیر زیارت عاشورا 2.خصوصیت مهم زیارت عاشورا که نهایت بیان کننده دیدگاه و جهان بین یک فرد است چیست؟ نهضت حسینی 3.پیوند چه چیزی باعث ایجاد فتنه در یک اجتماع می شود؟ 4.در سخنرانی رسمی امام حسین علیه السلام، کسی که مشتاق لقای الهی است باید چکار بکند لهوف خوانی 5.امام حسین علیه السلام جواب نامه های مردم کوفه بدست چه کسی ارسال نمود؟ 6.امام حسین در جواب به عبدالله بن عمر در خصوص بر حذر کردن امام به رفتن چه فرمودند؟ پای منبر 7.چرا دهه ی اول محرم رزق خاص دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 جلسه سوم 🏴
امام حسین درقرآن
مجلس سوم تفسیر زیارت عاشورا تفسیر زیارت عاشورا شیخ ما ثقه الاسلام نورى رحمه الله فرموده : اما زیارت عاشورا ، پس در فضل و مقام آن بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشاء و املاى معصومى باشد هر چند که از قلوب مطهره ایشان چیزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا رسد بیرون نیاید بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیت جلت عظمته به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلى الله علیه و آله رسیده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضاى حاجات و نیل مقاصد و دفع اعادى بى‏نظیر است [1][1] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ) السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ‏السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ دراولین فراز زیارت عاشورا، عبارات سلام جلوه گر است.با سلام برامام حسین (ع) علاوه برادای احترام وخضوع و خشوع خود ،ارتباط با امام شهید را با گروهی از حق طلبان (جبهه حق)مشخص می کنیم تا اعتقاد خود را که همان محتوای سلام است اظهار نمائیم. سلام برحسین(ع) فرزند رسول خدا،علی مرتضی،زهرای اطهر(رهبران بزرگ نظام توحید وانسان های کامل)وسپس بر خونی که خدایش خونخواهی،خون تو خواهد کرد و پسر کسیکه خدا خونخواه اوست. [2][2] با فهم کلمه ثار در این زیارت و دیگر دعاها برجسته ترین جبهه گیری تاریخی اجتماعی را اعلام می نماییم و وراثت وی را بعنوان حجت خدا در زمین،رهبر بزرگ نظام توحیدی وارث رسولان وابلاغ کنندگان و پیام آوران نظام توحید را مطرح می نماییم. وسلام برکشته ای که خون کسانش ریخته شده است.این جمله می تواند، ما رابه خصوصیات وچگونگی عمل رهروانش آگاه نموده،الگوی عملی ما درزندگی دنیوی باشد تا بفهمیم چگونه می توان یاورحسین شد وچه سان یاوری او را به انجام رساند . ما در این زیارت به حسین (ع)بعنوان فرزند رسول خدا و فرزند امیرالمومنین و فرزند بهترین زنان عالم سلام می دهیم. سلامی نه بر مبنای مسایل و خصوصیات خانوادگی و خونی ونژادی که در اسلام جایی ندارد و بلکه سلام در این مفهوم به حسین (ع)یعنی وارث ارثیه حقیقی و با شکوه و با عظمت آنها که رهبری الهی و امامت توحیدی آنها جز یقین ثابت ،اخلاص ، شرافت ، صبر و صفا و…. جایگاه دیگری ندارد . زائر در این جا بیان می کند که جبهه اعتقادی وی در تاریخ کدام است ، از زمره ی چه کسانی است و از چه کسانی می خواهد باشد . مفسرین نوشته اند این فراز از دعا فراز تصدیق است و منطبق بر قسمت اثبات و تصدیق کلی “ لا اله الی الله” ، چرا که در جملات بعدی از واقعه کربلا بعنوان بزرگ ترین مصیبت وارده بر خود و به جمیع مسلمانان از همان زمان تا زمان های بعدی و حتی تا فرداها وحتی به عنوان بزرگ ترین مصیبت برای اهل آسمان ها یاد می کند . این تصدیق یک تصدیق عادی نیست بلکه یک اعتقاد قوی است که نفی و طرد کسانی را مطرح می کند که روبروی حسین (ع) و مکتب او قرار گرفته اند. می خواهد بگوید : “ نمی شود گفت هم حسین حق بود و هم یزید ” و هیچ توجیهی هم بر دغل کاری و نیرنگ های یزیدی نمی توان افزود تا اعتقادش به پوچی متمایل نشود . بنابر این توجه است که با خاتمه فراز تصدیق ، فراز نفی خود را همزمان آغاز می کند .
‎لهوف خوانی مجلس سوم بنى سعد را هم براى تو مهيا نموده ام وكينه هاى سينه شان را با سخنان آتشين وموعظه آميز، مانند بارانى كه از ابرهاى سفيد بهارى با رعد وبرق ببارد، شسته ام... " حسين (ع) از خواندن اين نامه بسى شاد شد ودر حق او دعا كرد وفرمود: " خداوند تو را در روز هولناك ووحشت آور قيامت، ايمن دارد وتو را عزيز نمايد ودر آن روزى كه فشار تشنگى بسيار شديد است تو را سيراب كند. " يزيد بن مسعود، نويسنده نامه، براى رفتن خدمت حسين (ع) ويارى او، مجهز وآماده شد. ولى پس از حركت از بصره خبر شهادت حسين (ع) را شنيد واز اين جهت بسيار گريه كرد و بى اندازه متأثر شد. ولى منذر بن جارود - كه دخترش " بحريه " زوجه ابن زياد بود - وقتى نامه حسين (ع) را ديد، از ترس آن كه مبادا دسيسه ابن زياد باشد، نامه ونامه آور را به ابن زياد تسليم كرد. عبيدالله بدون درنگ قاصد را به دار آويخت وپس از آن بر منبر رفت و خطبه خواند واهل بصره را از مخالفت با خود وآشوب طلبى بر حذر داشت وايشان را تهديد كرد وآن شب را در بصره به سر برد، بامداد برادرش عثمان بن زياد را نايب خود قرار داد وخود، به سرعت به جانب كوفه روانه گرديد. چون نزديك كوفه رسيد پياده شد ودر آنجا ماند تا خورشيد غروب كرد. اول شب داخل كوفه شد وچون هوا تاريك بود، اهل كوفه گمان كردند حسين (ع) است وقدوم آن حضرت را به يكديگر مژده مى دادند. چون نزديك او رفتند وشناختند كه ابن زياد است از اطرافش پراكنده شدند و او هم داخل كاخ دارالاماره رفت وشب را به پايان رسانيد. اول صبح از دارالاماره بيرون آمد وبر منبر رفت وخطبه خواند ومردم را از مخالفت با يزيد ترسانيد وبر اطاعت و فرمانبرى او وعده احسان وپاداش داد. پناهندگى مسلم به خانه هانى بن عروه مسلم بن عقيل كه اين خبر را شنيد، ترسيد كه مبادا ابن زياد از بودن او در كوفه آگاه شود وبرايش مزاحمت ايجاد كند، به اين جهت از خانه مختار بيرون آمد وبه خانه هانى بن عروه رفت. هانى او را در خانه خود پناه داد. از آن پس شيعيان به خانه او زياد آمد ورفت مى نمودند. ابن زياد جاسوسهايى معين كرده بود كه جايگاه مسلم را پيداكنند. چون دانست كه در خانه هانى پنهان است، محمد بن اشعث واسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج را طلبيد وگفت: " چرا هانى به ديدن ما نمى آيد ؟ " گفتند: " نمى دانيم، ولى مى گويند هانى بيمار است. " ابن زياد گفت: " شنيده ام كسالتش رفع شده است وپشت درب خانه خود مى نشيند. اگر بدانم واقعا مريض است به عيادت او مى روم. ولى شما برويد وبه او بگوييد كه حق ما را ضايع نكند وبه ديدار ما بيايد. زيرا من دوست ندارم شخصى چون او كه از اشراف عرب است، از من دور و حقش تباه وضايع شود. " آن سه نفر، اول شب به خانه هانى آمدند وگفتند: " چرا به ديدن امير نمى آيى ؟ در صورتى كه او از حال تو جويا شد وگفت كه اگر بدانم مريض است او را عيادت مى كنم. " هانى گفت: " بيمارى مانع از رفتن شده است. " گفتند: " ابن زياد اطلاع پيدا كرده است كه شبها بر درب خانه خود مى نشينى. او از نيامدن تو ناراضى است. اين مرد قدرتمند، بى اعتنايى نمودن وجفا كردن را از مردى چون تو كه بزرگ طايفه خود هستى، نمى تواند تحمل كند. ما تو را قسم مى دهيم كه بر مركبت سوار شوى وبا ما به ديدن او بيايى. " هانى لباسهاى خود را پوشيد وبر استر خود سوار وهمراه ايشان روانه شد تا نزديك قصر دارالاماره رسيد. حس كرد گرفتاريهايى در انتظار او است. بدين جهت به حسان بن اسماء بن خارجه گفت: " اى پسر برادر ! به خدا قسم من از اين مرد (يعنى ابن زياد) خائفم. تو چه عقيده اى دارى ؟ " گفت: " عمو جان ! به خدا سوگند من هيچ ترسى براى تو ندارم وتو هم اين افكار را از سرت بيرون كن. " ولى حسان نمى دانست كه ابن زياد براى چه هانى را طلبيده است. هانى با كسانى كه همراهش بودند بر ابن زياد وارد شد. عبيدالله نگاهش كه به هانى افتاد، گفت: " أتاك بخائن رجلاه " يعنى كسى كه به تو خيانت مى كند با پايش نزد تو آمده است. سپس رو به جانب شريح قاضى كه نزدش نشسته بود نمود وبه سوى هانى اشارهكرد وشعر عمرو بن معدى كرب زبيدى را خواند: اريد حياته ويريد قتلي * عذيرك من خليلك عن مراد [ غرض ابن زياد از اشاره به هانى وخواندن شعر اين بود كه من خواهان زنده ماندن هانى هستم، ولى او در خانه خود بر ضرر من توطئه مى چيند. ] هانى گفت: " اى امير ! مقصود از اين سخنان چيست ؟ " گفت: " ساكت باش اى هانى ! اين چه عملياتى است كه در خانه تو به ضرر مسلمانان انجام مى گيرد ؟ مسلم بن عقيل را به خانه خود آورده اى وبراى او اسلحه ومردان جنگجو تهيه ديده اى ودر خانه هاى اطراف خود جا داده اى ؟ تو گمان مى كنى اين مطالب، بر من پوشيده مى ماند ؟ " هانى گفت: " من چنين كارى نكرده ام. " ابن زياد گفت: " آرى ! تو كرده اى. " باز هانى انكار كرد. ابن زياد گفت: " معقل، غلام مرا بگوييد بيايد.