☆ وعده های دروغین شیطان ☆
شیطان وعده نمی دهد مگر وعده های دروغ، که به صورت راست نمایان می گردد
شیطان امور دنیایی و پست را باغی پر از حقیقت می نمایاند.
چون حقیقت شیطان همین است. کارش غیر از حقیقتش نیست.
خودش را می چسباند به روح و روح را از حقیقت شیطانی متأثر می کند و همچنان که خودش با خیالات لذت می برد و عمر خود را با همین خیالات دروغين تباه می کند، انسان را هم در همین خیالات و لذات دروغین گرفتار می نماید.
و کارش ایجاد بی خبری و فراموش نمودن امور آخرت است.
شاید ضربه ای مهلک تر از این نباشد که انسان از واقعی ترین و جدی ترین بعد حیاتش که همان ابدیت انسان است، غافل شود و شیطان با وعده های دروغ و آرزوهای وهمی، انسان را به چنین مهلکه ای می اندازد، لذا نفس انسان از این وعده های شیطانی لذت می برد، مگر این که جان خود را با عقل و شرع روشن کند و بیش از آن که با وعده های شیطانی مأنوس باشد، با حقایق غیبی و معنوی مرتبط گردد.
#بسیار_زیبا👌
🖊 عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم.
می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی! پسرک تعجب کرد!
چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
👌اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
👌دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
👌سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
👌چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
👌پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
.
☀️امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام فرمودند:
▫️چيزى را كه علم به آن ندارى مگو؛ بلكه همه آنچه را كه مى دانى نيز مگو، زيرا خداوند بر تمام اعضاى تو ، واجباتى قرار داده ،كه روز قيامت از آن ها بازخواست خواهد كرد.
نهج البلاغه ، #حکمت ۳۸۲
✨🌿🌺🌿✨
🌹داستان آموزنده🌹.
وهب بن عمرو، مشهور به بهلول مجنون از خواص شاگردان امام صادق عليه السلام و از فقها و علماى برجسته
و عارف كامل بود، نقل مى كنند هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) مى خواست براى بغداد قاضى القضاة
تعيين كند، با اصحاب خود در مورد شخص شايسته اى كه عهده دار منصب قضاوت گردد مشورت كرد همه گفتند: هيچ
كس مانند بهلول شايستگى اين كار را ندارد.
هارون ، بهلول را طلبيد و به او گفت : اى فقيه هوشمند، مارا در مورد قضاوت يارى كن . بهلول گفت : من
صلاحيت اين كار را ندارم .
هارون گفت : تمام مردم بغداد تو را براى اين كار شايسته مى دانند.
بهلول گفت : عجبا! من به خودم از آنها آگاهترم . وانگهى من يا راست مى گويم كه صلاحيت ندارم يا دروغ مى
گويم ، از اين دو حال خارج نيست . اگر راست مى گويم پس صلاحيت ندارم ، و اگر دروغ مى گويم آدم دروغگو
صلاحيت مقام قضاوت را نخواهد داشت !!.
گفتند: تو را آزاد نمى كنيم تا اينكه اين مقام را قبول كنى .
بهلول گفت : اكنون كه ناگزير هستم يك شب به من مهلت بدهيد در اين باره بينديشم . به او مهلت دادند.
بهلول از آنجا بيرون آمد و آن شب را به سر برد. فرداى آن شب چوبى بلند به دست گرفت و خود را به ديوانگى
زد و وارد بازار شد. مردم ديدند بهلول لباس و عبا و عمامه اش كج و معوج شده و چوبى به دست گرفته و سوار
آن شده و فرياد مى زند: از جلو من رد شويد اسبم شما را لگد نزند...
مردم گفتند: حضرت بهلول ديوانه شده است !.
اين خبر به هارون رسيد، هارون گفت : ما جَنّ و لكن فَرّ بدينه منّا
*((*او ديوانه نشده بلكه به اين وسيله به خاطر دينش از ما فرار كرد.*))*
بهلول تا آخر عمر به همين وضع بسر برد تا مبادا طاغوت هاى عباسى او را به استخدام خود در آورند. او مى
دانست كه قبول چنان رياستى زمينه جنايت ها و گناهان است براى نجات از آن ، خود را به ديوانگى زد. 🌹