eitaa logo
کوچه شهدا
279 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
25 فایل
وقتی عقل عاشق شود!عشق عاقل می‌شود‌ و شهید می‌شوی دکتر چمران (الوُجوُم) لبیک یا حسین کپی از مطالب؟! آزاد‌ با صلوات جهت تعجیل در امر ظهور حضرت صاحب‌الامر (عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
کار خاصی نیاز نیست بکنیم کافیه کارهای ِ رو بخاطر ِ انجام بدیم اگه تو این کار زرنگ باشی شک نکن شهید بعدی تویی کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
4_5767354184684801426.mp3
5.63M
صاحب‌ دلم‌ حسین...قربونت برم حسین «کنج دلم!...ای همه دارایی من.» ای بهونه‌ی زنده موندنم کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
آیت اللّٰه مجتهدی تهرانی(ره): هر چه قدر هم آدم خوبی شُدید باز به خدا بگویید که: خدایا! آیا بنده ای بدتر از من داری؟! امام زین العابدین(؏) با اینکه معصوم بود در دعای ابوحمزه عرض میکند: «اسوَءُ حالاً مِنّی یعنی پروردگارا! کسی که حالش بدتر از من باشد میان بنده های تو هست؟!» کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
مناجات زیبای : خدایا! از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم... من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد. گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم. معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت... با تو تنهایی معنا ندارد! مانده ام تو را نداشتم چه میکردم دوستت دارم، خدای خوب من. کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
AUD-20240108-WA0003.mp3
3.22M
این صوت ویژه رو از دست ندید:) نوای اهل‌بیتی، توسط شهیدی که تازه پَر کشیده با بوی حاج قاسم و مزار شهدای کرمان کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
خدایا شکرت برای دردی که منو به تو نزدیک‌می کنه کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
گزیده برای زین أب: «بعضی شب ها در حیاطِ روبه روی حرم می نشستیم و با هم درس های کلاس را مباحثه می کردیم. به من می گفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده»! آن قدر دوستش داشتم که هر چه می گفت، برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همین ها را تکرار کردم. یک دفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از این جا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف»! طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش». اصرار کردم که این کاررا بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم، پیش یه بی کفن؟!» - روایت‌زندگی‌شھید‌محمد‌بلباسی کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada