#یکی بود یکی نبود
درزمانهای خیلی خیلی قدیم یه مردی زندگی میکرد که اسمش محمد بود و پیامبر مردم بود.
بچه ها حضرت محمد خیلی مهربون بود و خدا هم خیلی دوسش داشت
پیامبر اون زمان بچه ای نداشت یه همسایه ی بدجنسی داشت که بچه های زیادی داشت و همیشه جلو راه پیامبر می ایستاد و اونو مسخره میکرد و میگفت پیامبر تو ابتری تو بچه نداری ولی من کلی بچه دارم پیامبر ازاودلخور نمیشد چون میدونست خدا پیامبرو فراموش نکرده و بهش کمک میکنه تو یکی از روزها خدا یه بچه به پیامبر داد که اسمشو گذاشتن ابراهیم
اما بچه های عزیزم ابراهیم تو بچگی مریض میشه و چون حالش خیلی بد میشه نمیتونه زنده بمونه و میره پیش خدا اون مرد بدجنس دوباره خوشحال میشه و دوباره سر راه مسجد رفتن پیامبر یا بازار رفتنش جلوشو میگیره و همش مسخره میکنه پیامبر و پیامبرم همیشه با خدا رازو نیاز میکنه و دعا میخونه و از خدا صبر میخواد و اینکه یه بچه به پیامبر بده تااینکه یکی از روزهافرشتهای خدا اومدن پیش پیامبر و بهش گفتن
ای پیامبر خدا به تو یک دختر عطامیکنه و تو باید نماز بخونی و شتر قربانی کنی در راه خدا.پیامبرم قبول میکنه.
@kodak_novjavan1399
#سوره_کوثر
روزی پیامبر (ص) را دیدند که در حال تبسم بود؛ پرسیدند:ای رسول خدا چه چیزی موجب خنده شما شده است؟ فرمود: سورهای بر من نازل شده است و بعد سوره کوثر را قرائت کرد و فرمود: آیا میدانید کوثر چیست؟ گفتند: خدا و رسولش آگاهترند. پیامبر فرمود: کوثر نهری در بهشت است که خداوند با آن مرا به خیر کثیری وعده داده است و آن حوض من است که امتم در کنار آن بر من وارد میشوند. بسیاری از علمای شیعه حضرت فاطمه (س) را مصداق کوثر در این سوره دانستهاند.
@kodak_novjavan1399
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 این قسمت : انتقال عصبانیت
👈 نکته اخلاقی : رفتار خود را کنترل کنید
@kodak_novjavan1399
🔸🔹🔶🔷🔵🔷🔶🔹🔸
✅یڪ آیه
قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ
بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ...
عهد ڪردیم با هم ؛
من ، روز و شب از شما محافظت ڪنم،
و شما تنها مرا فراموش نڪنید!
من همیشه بر عهـــــد خود بودم و هستم...
شما چه ؟!
همیشه فراموشم ڪردید...
سوره انبیاء آیه 42
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
﷽
#درمحضراهل_بیت
🍃تعجب می کنم از کسی که از غذای فاسد بخاطر ضررش دوری میکند، اما از گناه بخاطر زیان و ننگ آن پرهیز نمی کند.🍃
❤️ #امام_سجاد_علیه_السلام
📚 کشف_الغمه2107
@kodak_novjavan1399
✨﷽✨
✨
♨ احترام مهمان
💠 امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود پدر و پسری که از دوستان و برادران ایمانی امام علی (علیه السلام) بودند، بر آن حضرت وارد شدند. امام علی (علیه السلام) بلند شد و آن دو را احترام کرد. در بالای مجلس نشاند و خود در مقابل آنها نشست و دستور داد غذا بیاورند. غذا آوردند و آن دو میل کردند. سپس قنبر طشت و تنگ چوبی (آفتابه لگن) و حوله برای خشک کردن دست آورد و خواست به دست مرد آب بریزد.
امیرالمؤمنین برخاست و تنگ را گرفت تا خود آب بریزد. مرد مهمان خود را به زمین انداخت و گفت یا امیرالمؤمنین، تو آب به دست من بریزی و خدا در آن حال مرا ببیند؟! حضرت فرمود بنشین و دستت را بشوی. همانا خداوند عزوجل تو را و نیز برادرت را می بیند، برادری که نسبت به تو تشخص و فاصله ای برای خود قائل نیست و تو را خدمت می کند.
مرد در جای خود نشست و حضرت قسمش داد که دستش را راحت بشوید، مثل اینکه قنبر آب می ریزد. پس از آن که مرد دستش را شست، حضرت تنگ را به دست محمد حنفیه داد و فرمود فرزندم، اگر این پسر همراه پدرش نیامده بود، من خود آب به روی دستش می ریختم، و لیکن خدای عزوجل اجازه نمی دهد که بین پدر و پسر در یک محل به طور مساوی برخورد شود. پدر روی دست پدر آب ریخت، اینک پسر هم روی دست پسر آب بریزد.
محمد حنفیه روی دست پسر آب ریخت. در پایان، امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرمایند هر کس در این کار علی (علیه السلام) را پیروی کند شیعه واقعی است.
📚 بحارالانوار، ج41، صفحه 55
❣ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
•✾•🌿🌺🌿•✾• @kodak_novjavan1399
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون اتل متل یه جنگل
🇮🇷 قسمت اول
@kodak_novjavan1399
#تلنگــــر
✍بعضی آدمها مثل چوب خشکاند! تا عصبانی میشوند، آتش میگیرند و همه جا را دودآلود میکنند. همه جا را تیره و تار کرده، اشک آدم را جاری میکنند. ولی بعضیها این طور نیستند؛ مثل عودند... وقتی حرفی را میزنی که ناراحت میشوند و آتش میگیرند، بوی جوانمردی و انصاف میدهند و «گذشت»، انگیزهی انتقام را در آنها خاموش میکند.
این است که میگویند: «هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت و خشم بشناس.»
@kodak_novjavan1399
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۶۲ 🌷
🇮🇷 شک نواب ، به فضائیان بیشتر شد .
🇮🇷 به خاطر همین ،
🇮🇷 برای فهمیدن نقشه های آنان ،
🇮🇷 به حوزه ها و خانه های طلاب و علما رفت
🇮🇷 و هشدار داد که فتنه ای جدید در راه است .
🇮🇷 اما چون مدرکی نداشت ؛
🇮🇷 نتوانست کمک زیادی از آنان بگیرد .
🇮🇷 از آنان کسب تکلیف نمود .
🇮🇷 سپس از آنها خواهش کرد
🇮🇷 تا پیگیری هایی در این مورد بکنند .
🇮🇷 هر روز ،
🇮🇷 معترضان زیادی به طرف قصر می رفتند .
🇮🇷 جاوید شاه ، به هر معترضی می گفت :
🔥 دوستان من !
🔥 هم خودتان آرام باشید
🔥 و هم مردم را به آرامش دعوت کنید
🇮🇷 یکی از معترضین گفت :
🌟 این فضائیان اینجا چکار می کنند ؟!!
🌟 در حکومت پدر شما ، همین فضائیان ،
🌟 زندگی ما رو به آتش کشیدند .
🌟 مردم ما رو شکنجه و قتل عام کردند .
🌟 و الآن هم در حکومت شما ،
🌟 به جای محاکمه ، دارن زیادتر میشن .
🌟 معلوم هست اینجا چه خبره ؟!
🇮🇷 جاوید شاه مکثی کرد و گفت :
🔥 اونا برای کمک به ما آمدند
🔥 آمدند تا ما را از شرّ آمریکا و انگلیس
🔥 خلاص کنند .
🔥 و در مهار کردن بیماری ، به ما کمک کنند .
🇮🇷 یکی دیگر از معترضین گفت :
🌷 آقای جاوید شاه !
🌷 ما هنوز به شما اعتماد نداریم
🌷 چه برسد به اون بیگانه های فضایی .
🌷 شما یک دفعه ،
🌷 همه راه های ارتباطی رو بستید .
🌷 جاده ها ، مرزها ، تلفن ها ، تلگراف ها
🌷 اونم به بهانه بیماری .
🇮🇷 جاوید شاه گفت :
🔥 راه ها بسته شدند
🔥 چون بیماری خطرناکی آمده
🔥 و تا برطرف شدن کامل این بیماری ،
🔥 همچنان بسته می مونن .
🇮🇷 معترض گفت :
🌷 آخه کدوم بیماری ؟!
🌷 پس چرا کسی از این بیماری چیزی نشنیده
🇮🇷 شب همان روز ،
🇮🇷 نواب ، سوار بر ذوالجناح شد ؛
🇮🇷 و از خراسان بیرون رفت .
و به شهرهای ایران سفر کرد .
و با حوزه ها و مساجد مختلفی دیدار نمود
اما هیچ اثری از بیماری و بحران نبود .
نواب ، خود را به آنها معرفی نمود .
و با استقبال بی نظیری از مردم مواجه شد .
سپس به آنها هشدار داد
که در خراسان ، پایتخت ایران ،
تحرکات مشکوکی در حال رخ دادن است .
و همچنین مردم را به انقلاب ،
و مبارزه با جاوید شاه و دارو دسته اش ،
دعوت نمود .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
21.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی تخیلی
🇮🇷 افسانه سرزمین گوهران
🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر )
@kodak_novjavan1399