eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دویدم و دویدم تا به نجف رسیدم، امام علی رو دیدم رفتم سلامش کردم جانم رو به نامش کردم گفتم زعشقت آقا همیشه بی قرارم تو شادی و غمهایم، تو رو به یاد میارم امام مهربونم! دردو بلات به جونم اجازه می دی بهم تا که پیشت بمونم؟ دلم می خواد تو دنیا کنم تورو زیارت در آخرت هم آقا، کنی زمن شفاعت جز تو کسی ندارم، مایه ی افتخارم شکر می کنم خدا رو که حب تو رو دارم @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...: ❣ ❣ سلام بر تو♥️ ای مولایی که بیرق به یمن وجود برافراشته است و سینه ات 💗 مالامال از است ... 💕السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ💕 🌸🍃 @kodak_novjavan1399
@kodak_novjavan1399 کوچولو بچرخ میچرخم دور علی میچرخم قبله ی من همینه امام اولینه کوچولو بشین میشینم عشق علیه دینم دشمنی بادشمنات حک شده رویه سینم کوچولوپاشوپامیشم فدای مولا میشم نوکرعاشقای حضرت زهرا میشم کوچولو بایست می ایستم بدون که تنهانیستم دست علی یارمه خودش نگه دارمه @kodak_novjavan1399
قصه برای کودکان ملکه گل ها روزی روزگاری ، دختری مهربان در كنار باغ زیبا و پرگل زندگی می كرد ، كه به ملكه گل ها 👸 شهرت یافته بود . چند سالی بود كه او هر صبح به گل ها سر می زد ، آن ها را نوازش می كرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد . مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود . دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می كرد . گل ها🌺🌻🌹🌸 هم خیلی دلشان برای ملكه گل ها تنگ شده بود ، دیگر كسی نبود آن ها را نوازش كند یا برایشان آواز بخواند . روزی از همان روزها ، كبوتر سفیدی 🕊 كنار پنجره اتاق ملكه گل ها🌺👰🌺 نشست . وقتی چشمش به ملكه افتاد فهمید ، دختر مهربانی كه كبوتر ها 🕊 از او حرف می زنند ، همین ملكه👰 است ، پس به سرعت به باغ رفت و به گل ها خبر داد كه ملكه سخت بیمار شده است . گل ها 🌺🌻🌹🌷🌼🌸كه از شنیدن این خبر بسیار غمگین شده بودند ، به دنبال چاره ای می گشتند . یكی از آن ها گفت : « كاش می توانستیم به دیدن او برویم ولی می دانم كه این امكان ندارد ! » كبوتر 🕊 گفت : « این كه كاری ندارد ، من می توانم هر روز یكی از شما را با نوكم بچینم و پیش او ببرم . » گل ها🌺🌻🌹🌷🌼🌸 با شنیدن این پیشنهاد كبوتر 🕊خوشحال شدند و از همان روز به بعد ، كبوتر ، هر روز یكی از آن ها را به نوك می گرفت و برای ملكه می برد و او با دیدن و بوییدن گل ها ، حالش بهتر می شد. یك شب ، كه ملكه در خواب بود ، ناگهان با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد . دستش را به دیوار گرفت و آرام و آهسته به سمت باغ رفت ، وقتی داخل باغ شد فهمید كه صدای گریه مربوط به كیست ، این صدای گریه غنچه های كوچولوی باغ بود . آن ها نتوانسته بودند پیش ملكه 👰بروند ، چون اگر از ساقه جدا می شدند نمی توانستند بشكفند ، در ضمن با رفتن گل ها ، آن ها احساس تنهایی می كردند . ملكه👰 مدتی آن ها را نوازش كرد و گریه آن ها را آرام كرد و سپس به آن ها قول داد كه هر چه زودتر گل ها 🌹🌸🌹را به باغ برگرداند . صبح فردا ، گل ها را به دست گرفت و خیلی آهسته و آرام قدم برداشت و به طرف باغ رفت ، وقتی كه وارد باغ شد ، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا كرد ، سپس شروع كرد به كاشتن گل ها در خاك . با این كار حالش كم كم بهتر می شد ، تا اینكه بعد از چند روز توانست راه برود و حتی برای گل ها آواز بخواند . 👰 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹👰 گل ها و غنچه ها از اینكه باز هم كنار هم از دیدار ملكه و مهربانی های او ، لذت می بردند خوشحال بودند و همگی به هم قول دادند كه سال های سال در كنار هم ، همچون گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی ، همدیگر را فراموش نكنند و تنها نگذارند. 🍁🍂🍃🌸🍃🍁🍂 @kodak_novjavan1399