eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
9.5هزار ویدیو
258 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۱۱ 🌷 🇮🇷 شاه ، همه مشاورین و درباریان خود را ، 🇮🇷 برای یک جلسه اضطراری دعوت نمود . 🇮🇷 نماینده های فضائیان ، اجنه و شیاطین نیز ، 🇮🇷 در آن جلسه حضور داشتند . 🇮🇷 موضوع جلسه ، 👈 در مورد خلاص شدن از شر نواب بود . 🇮🇷 به نواب خبر رسید . 🇮🇷 که قرار است ماموران ساواک ، 👈 به یکی از محله ها ، حمله کنند . 🇮🇷 نواب و دوستانش نیز ، 🇮🇷 برای آنان تله گذاشتند . 🇮🇷 ماموران را در دام انداخته ، 🇮🇷 و آنان را دستگیر کردند . 🇮🇷 که ناگهان ، 🇮🇷 ماموران زیادی از ساواکیان ، 👈 از زمین و آسمان ، ظاهر شدند . 🇮🇷 نواب به دوستانش گفت : 🌹 این یک تله است ؛ فرار کنید . 🇮🇷 مردم ، داخل خانه های خود شدند 🇮🇷 حسن و مرتضی ، پشت دیوار ، 👈 پناه گرفتند ؛ 🇮🇷 و نواب ، وسط خیابان ، می دوید . 🇮🇷 موجودات وحشتناکی ، 🇮🇷 از زمین و آسمان ، نوّاب را تعقیب می کردند 🇮🇷 بعضی از آن موجودات ، 🇮🇷 بدنی انسانی داشتند و سری حیوانی ؛ 🇮🇷 بعضی هم ، بدنی حیوانی داشتند و سر انسانی 🇮🇷 بعضی ها که از فضا آمده بودند 🇮🇷 به رنگ سبز و آبی بودند 🇮🇷 بعضی ها هم ، از اجنه شرور بودند 🇮🇷 و بعضی ها از شیاطین و ارواح سرگردان 🇮🇷 برخی تک چشم و برخی سه چشم ... 🇮🇷 نواب ، نفس زنان ، خسته و بی رمق می دوید 🇮🇷 که ناگهان ، آن موجودات خبیث ، نزدیک او شده ، و در حال دویدن ،با ضربه شمشیری بزرگ ، 👈 سر نوّاب را از تنش جدا کردند .حسن و مرتضی ، که از دور شاهد این صحنه بودند ،با دیدن جدا شدن سر نواب ، پا به فرار گذاشتند . 👈 تا در چنگ آن موجودات نیفتند .سر نوّاب ، به زمین افتاد .و بدن او ، پس از چند قدم ، ایستاد . بعد از لحظاتی ،آرام روی زانو نشست و سپس به زمین افتاد موجودات وحشتناک ، به اطراف و چپ و راست نگاه کردند چون کسی را ندیدند ، متفرق شدند . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اتل متل خرابه!  اینجا یه بچه خوابه!  هم بدنش کبوده!  هم جگرش کبابه...!  اتل متل اسیری!  سیلی و سربه زیری!  کی تا حالا شنیده؟!  سه سالگی و پیری...؟!  اتل متل سه ساله!  این همه آه و ناله!  این دختر از ضعیفی!  هنوز یه پا نهاله...!  اتل متل بیابون!  کویر و دشت و هامون!  بس که پیاده رفتیم!  تاول زده پاهامون...!  اتل متل بهونه!  بابا چه مهربونه!  وقتی دلم می گیره!  برام قرآن می خونه...!  اتل متل گل یاس!  مهر و وفا و احساس!  دلم گرفته امشب!  به یاد عمو عباس...!  اتل متل یتیمی!  خدا، چقدر کریمی!  دادی بهم تو غربت!  یه عمه‌ی صمیمی...!  اتل متل شب و تب!  سینه ز غم لبالب!  دلم می سوزه خیلی!  به حال عمه زینب...!  اتل متل چه خوب شد!  بالاخره غروب شد!  قسمت عمه امروز!  توهین و سنگ و چوب شد...!  اتل متل سه روزه!  عمه گرفته روزه!  عمه چقدر غریبه؟!  خیلی دلم می سوزه...!  اتل متل خبردار!  تو چنگ دشمن انگار!  مثل یه شیر زخمی!  عمه شده گرفتار...!  اتل متل خدایا !  تو این همه بلایا !  عمه مظلومه ام !  چیا کشید خدایا ! @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من گدایی باکلاسم باقلم درمیزنم👋🚪 یک حرم رامیشناسم سوی آن پر میزنم🕊 بادودست کوچکش واکردقفل بسته را🔒🔐🔓 رویِ خاک مرقدش پا نه، که من سر میزنم السلام علیک یارقیه بنت الحسین❣ @kodak_novjavan1399