eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
8.1هزار ویدیو
247 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏵💐 راستی علم آموز گلم؛ 🔴 می دونی وقتی می خوای به امام زمان (عج) سلام بدی چه میگی❓ 🌹آفرین عزیزم میگیم : 🌸سلام حضرت مهدی جان، امام زمان مهربونم منو از دوستانت قرار بده ✅ چه خوبه؛ هر روز صبح عادت کنیم با سلام به اماممون، روز رو شروع کنیم قبول باشه انشاالله🍃🌹 🌹 @kodak_novjavan1399
مادربزرگ مهربون با پارچه های رنگارنگ دوخته برام عروسکی با نمک و خیلی قشنگ یه روسری کرده سرش پاچین گلدار به تنش یه عالمه پنبه و پشم گذاشته توی بدنش با نخ آبی رو لبش یه خال آبی کاشته اسم عروسک منو مامان گلی گذاشته @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۷ 🌷 🇮🇷 نواب ، بعد از ماجرای انفجار ، 🇮🇷 با کمک دوستانش ، به مبارزه خود ادامه داد . 🇮🇷 و به حرف مردم و ملامت آنها ، 🇮🇷 هیچ اهمیتی نمی داد . 🇮🇷 برای ماموران ساواک ، تله می گذاشتند 🇮🇷 و آنها را می کشتند . 🇮🇷 و زندانی های بی گناه را آزاد می کردند . 🇮🇷 ماموران ساواک ، 🇮🇷 به هر خانه یا محله ای که حمله می کردند ، 🇮🇷 در دام نواب و دوستانش ، می افتادند . 🇮🇷 نواب و دوستانش ، 👈 خیلی زود در بین مردم ، مشهور شدند . 🇮🇷 و با اسمهای مختلف ، مثل مدافعان مردم ، 🇮🇷 حامیان مردم ، ناجیان مردم ، گروه ضد شاه و... 👈 نامیده می شدند . 🇮🇷 شاه ، خیلی از بچه ها متنفر بود . 🇮🇷 و هیچ بچه ای را دوست نداشت . 🇮🇷 نه آنها را بغل می کرد و نه نمی بوسید . 🇮🇷 وقتی فهمید بچه ای به نام نواب ، 🇮🇷 با چند بچه دیگه ، موی دماغش شده ؛ 🇮🇷 دستور داد تا نواب را دستگیر کنند ؛ 🇮🇷 و به قصر بیاورند . 🇮🇷 ماموران به خانه نواب حمله کردند ؛ 🇮🇷 پدر و مادر نواب ، گریه و زاری می کردند 🇮🇷 و با خواهش و التماس می گفتند : 🌸 کاری به نواب نداشته باشید . 🌸 اون فقط یه بچه است . 🌸 تو رو خدا اونو ببخشید . 🇮🇷 اما نواب ، با قدرت از خانه بیرون آمد 🇮🇷 و به پدر و مادرش گفت : 🌹 نترس مامان ، نترس بابا ، من چیزیم نمیشه . 🌹 خیلی زود بر می گردم پیشتون . 🇮🇷 نواب سوار ماشین ساواک شد ؛ 🇮🇷 و با آنها ، به طرف قصر رفتند . وقتی به قصر رسیدند ؛ نواب ، محکم و قوی از ماشین پیاده شد . و ماموران ، او را به طرف باغ شاه بردند . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای تحصیل مجازی برای فرزندم گوشی هوشمند بخرم یا نه؟استاد تراشیون.mp3
5.75M
💐 🌸 🍃 🌹برای تحصیل مجازی، برای فرزندم گوشی هوشمند بخرم⁉️ 🎙 کارشناس: استاد تراشیون 🌸🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹 🌷 📽🎞 انیمیشن روایت شور نوجوان 12ساله 🌱 🌹 علم آموزان گل حتما ببینید :👆👆 وقتی اجازه اعزام به او نمی دادند از روستاهای اردبیل به تهران می آید و خود را به آیت الله خامنه ای (ریاست جمهوری وقت) می رساند و می گوید: اگر من برای رفتن به جبهه، بچه هستم دستور دهید دیگر روضه حضرت قاسم 13 ساله را نخوانند⁉️ 🌹 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃لَئن شَکَرتُم لَأزیدَنکُم 🦋اگر شکر کنید خدا به شما بیشتر نعمت می دهد. خداجونم به ما داد نعمت های زیادی فصل های خیلی زیبا کوه و دشت و آبادی مامان،بابای خوبُ خواهر جونُ داداشی باید با این نعمت ها همیشه شاکر باشی وقتی تشکر کنی بیشتر می‌شن نعمت ها پس همیشه تو بگو شکر خدای دانا 🌼🌸🍂🍃🌸 @kodak_novjavan1399
بارون یه ابری بود دلش گرفته بود☁️ دلش می خواست بباره🌧 اما نمی تونست این ور می رفت اون ور می رفت تا شاید جایی پیدا کنه که بتونه بباره و اروم بگیره! اما هرجا می رفت کسی دوسش نداشت😢 هر جا خواست بباره گفتن وای بازم بارون😱 الان خیس میشیم مریض میشیم🤧 دلش میخواست از اون شهر و دیار بره اما تنها نمی تونست باید باد میومد و کمکش می کرد🌬 چند روز سر راه نشست منتظر اما از باد خبری نبود خسته شده بود دلش گرفته بود😞 یهو از پشت بوته ها صدایی شنید🍃 جلو رفت دید صدا از زیر خاکه یکی اون زیر گیر کرده بود ابر کوچولو گفت:«تو کی هستی چرا اونجا گیر کردی؟»☁️ صدا گفت:« من یه دونه ی تنهام خیلی وقته می خوام بیام بیرون اما زمین خشکه بارون نمی باره» ابر کوچولو گفت:«یعنی تو منتظر بارونی؟»🤔 دونه گفت :«اره میشه بری دنبال ابر؟»🙏 ابر کوچولو خوشحال شد و گفت من ابرکوچولو هستم 😍 و شروع کرد به باریدن 🌧 بارید و بارید تا زمین تر شد ابر کوچیک و کوچیک تر شد دیگه ازش چیزی نموند دونه کوچولو اروم سر از خاک بیرون آورد🌱 این طرف و اون طرف رو نگاه کرد اما ابر رو ندید دلش گرفت خورشید دونه رو دید🌞 صداش کرد و گفت: «سلام دونه کوچولو خوش اومدی به دنیا چرا غصه داری؟» دونه گفت:«ابرکوچولو بخاطر من بارید و تموم شد» خورشید خندید و نورش رو توی صورت دونه تابوند☀️ گفت:«غصه نخور به جای غصه خوردن تلاش کن تا یه درخت قوی بشی و تلاش ابرکوچولو رو تموم کنی» دونه محکم به زمین چسبید روز به روز بزرگ و قوی شد تا اینکه یه روز ابر بزرگی رو دید ابر جلو اومد و گفت :«سلام تو همون دونه کوچولو هستی که سال های پیش با کمک ابرکوچولو از دل خاک بیرون اومدی؟» درخت سرش رو بالا گرفت و گفت:🌳 «بله من همون دونه هستم» ابر بزرگ گفت:«خیلی دوست داشتم دوباره ببینمت من همون ابر کوچولو هستم!» ☺️به نظر تو ابر کوچولو چطور ابربزرگی شد و برگشت؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا