🚫ما سر کودکان داد میزنیم
🚫آنها را تهدید می کنیم
🚫آنها را نادیده می گیریم
🚫 کتک میزنیم و ...
💠چون می دانیم هرگز ما را ترک نمی کنند
چون توانایی شکایت کردن از ما را ندارند،
چون در هر شرایطی دوستمان خواهند داشت،
چون زورشان به ما نمیرسد و جز ما پناهی ندارند
و این یعنی سوء استفاده از قدرت خود و بی پناهی آنها.
🔸️در درون هر یک از ما یک دیکتاتور پنهان شده که میتواند به دیگری آزار برساند.
🔺️ چقدر ظالمانه است به ناتوانترین و بی پناه ترین موجود زندگی خود که قرار است عزیزترین موجود زندگی ما باشد، آزار برسانیم، چون قدرتش را داریم.
#تربیت فرزند
@kodakan_city
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی خرگوش بامزه🐰
@kodakan_city
🪔نیایش شبانه 🪔
پــــ❤️ـــــروردگارا 🔸🔹
ڪسی ڪــــــــــه در دامـــــان تـــــو پناه گرفت،
طعــــــــــم بی پنـ ـ ـ ـاهی را نمی چشد 🔸🔹
هر ڪس ڪه مـــــدد از تو گرفت،
بـ ـ ـ ـی یـــــاور نمی ماند 🔸🔹
آن ڪه به تو پیوست،
تنها نمی شود 🔸🔹
خـــدایا 🔸🔹
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼــــــــــﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ڪــــــــــــــــــــه ﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ڪﻪ هیچگاه ﺍﺯ ﺳــــــــــﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮕﺮﺩﻧﺪ🔸🔹
شبتون منور به نور الهی 🔸🔹
@kodakan_city
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼برای زندگی زیبا
💖قلبی پاک و نورانی لازم است
🌼برای قلبی پاک
💖ایمان به خدا، عشق،
🌼 مهربانی، بخشش،
💖صداقت و...
🌼لازم است
💖و زندگی زیباتر میشود وقتی
🌼دلی غمزده را شاد کنیم
@kodakan_city
#تربیتی
🔴یکی از معایب بزرگ #تک_فرزندی
✍یکی از معایب بزرگ #تک_فرزندی، وقتگیر بودن آن است. برخلاف تصور برخی که گمان میکنند بچههای زیاد وقت بیشتری را از والدین میگیرند، وجود بچههای زیاد موجب میشود والدین وقت کمتری را برای بازی با بچهها بگذارند.🤔
🌿بهترین کسانی که وقت بچهها را پر میکنند، خود بچهها هستند؛☺️ البته تعداد زیاد بچهها در صورتی میتواند در وقت والدین صرفهجویی کند که فاصلۀ سنی آنها زیاد نباشد.
❌فاصلۀ سنی زیاد موجب میشود، درک بچهها از موقعیت سنی یکدیگر کم شده و نتوانند همبازی هم باشند.
@kodakan_city
🍁
🌸تفاوتهای پدر و مادر
✍شاید تا امروز دقت نکردهاید، ولی با کمی دقت میبینید: مادر تو را به جهان تقدیم میکند و پدر تلاش میکند تا جهان را به تو تقدیم کند. مادر به تو زندگی میدهد و پدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را نگهداری و احیا کنی. مادر تو را ۹ ماه با خود حمل میکند و پدر باقی عمرت بدون اینکه متوجه شوی، تو را حمل میکند. مادر به وقت تولدت بر سرت فریاد میکشد و تو صدایش را نمیشنوی و پدر تا پخته شوی گاهی برای جلوگیری از سقوطت فریاد میکشد. مادر گریه میکند وقتی بیمار میشوی و پدر بیمار میشود وقتی گریه میکنی. مادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی و پدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی. مادر تو را روی سینهاش نگه میدارد و پدر تو را تا پایان عمر به دوش میکشد.
مادر مسئولیت از دوش تو بر میدارد و پدر مسئولیت را در وجود تو میگارد. مادر دلسوزانه تو را از سقوط نگه میدارد و پدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی. مادر میآموزد چگونه روی پایت راه بروی و پدر یادت میدهد چگونه در راههای زندگی حرکت کنی. مادر زیبایی دنیا را منعکس میکند و پدر واقعیتهای آن را به یادت میآورد. مهر مادری را هنگام ولادت حس میکنی و مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد. مادر چشمه محبت است و پدر چاه حکمت.
@kodakan_city
#تربیت_فرزند
چرا کودکمان لوس شده است❓
وقتی یک روش تربيتی نداريد و هر بار به يک روش با فرزندتان رفتار میكنيد؛ وقتی به همسرتان مقابل فرزندتان احترام نمیگذاريد؛ وقتی روش تربيتی شما با همسرتان متفاوت است. يادمان باشد باج دادن به كودک يعنی پاداش در مقابل كاری اشتباه كه باعث لوس شدن كودک میشود.
محبت و در آغوش گرفتن و پاداش در مقابل كار خوب و دادن آزادی به كودک به او پر پرواز خواهد داد. به بهانه لوس شدن، فرزندمان را از آغوش خود و جايزه گرفتن محروم نكنيم!
@kodakan_city
🍃🦔 خارپشت خوشبخت 🦔🍃
آن روز، روز قشنگی بود و میکو، خارپشت کوچولو حسابی سرحال بود.
توی باغش خودش دراز کشیده بود و ابرها را تماشا می کرد.شکل و قیافه ابرها طوری عوض می شد که میکو یاد بعضی از حیوانات یا گیاهان باغ می افتاد.
میکو باغش را خیلی دوست داشت او همه گل ها، بوته ها،و حتی همه علف های هرز را به اسم و نام خودش می شناخت.غیر از این که اسم همه رابلد بود می دانست که هر گیاهی می تواند کدام بیماری را خوب کند.
خارپشت کوچولو حتی همه حیواناتی را که رد آن جا زندگی می کردندمی شناخت.با حیواناتی که روی زمین می خزیدند آشنا بود حیواناتی که پستان دار بودند و به بچه هایشان شیر می دادند با همه حتی حشره ها آشنا بود.
تازه این که چیزی نبود، میکو پرنده ها را هم با نگاهش دنبال می کرد و آن ها را از روی صدای آوازشان می شناخت.خلاصه، میکو آن روز برای خودش دراز کشیده بود و فکر می کرد، یک دفعه صدایی بلند شد و فکرهای او را به هم ریخت:
عجب زمانه ای شده ها، آخه یک نگاهی به خودت بکن. تو باغت دراز کشیده ای و لم داده ای و تمام روز را با خودت خیال می بافی که چی؟ تنبل بی مصرف.
این صدای بابا بزرگ بود که بیرون آمده بود تا مثل هر روز قدم بزند. پیرمردگفت: عجب دوره و زمانه ای شده است بچه های این دوره اصلا به درد نمی خورند.
یادم هست بچه که بودم یک بار نشد تمام روز را لم بدهم یا ول بگردم و برای خودم تو هوا سیر کنم آخه پسر جان تو باید کاری کنی!
میکو جواب داد ولی پدر بزرگ من که بیکار نیستم. دارم به ابرها نگاه می کنم توی گل و گیاهان چشم می گردانم و...
په! مثلا که چی؟ نه آقا جان. نه آقا جان. این حرف ها پوچ است. وسط علف ها ولو شده ای. و گل ها را الکی بو می کنی؟ و وقتت راتلف می کنی؟ تو باید از جوانی ات استفاده کنی و کار مهمی انجام بدهی و عاقبت به خیر شوی.
میکو جواب داد: آخه من همین جا و همین جوری هم خوشبختم.
پدربزرگ گفت: حرفش را هم نزن .برو یک نگاهی بینداز ببین بقیه چه طوری زندگی شان را جمع و جور می کنند.
پدر بزرگ این را گفت سرش را تکان داد و لنگان لنگان رفت.
میکو گیج شده بود. به نظر او انگار که بابا بزرگ از او شاکی شده و ناراضی بود. مثلا بقیه چی کار می کنند که کارشان از او بهتر است؟
خارپشت کو چولو هر چه فکر کرد عقلش به جای نرسید.انگار باید خودم راه بیفتم ببینم جاهای دیگر چه خبر است؟ شاید از بقیه چیزهایی یاد گرفتم.
این شد که کوله پشتی اش را بست و راهی شد.
یک دفعه لاک پشت مثل برق از کنار میکو رد شد میکو داد زد: هی خانم لاک پشته صبر کن ببینم. واسه چی می دوی؟
لاک پشت به سرعت نفس نفس زنان گفت: دارم... دارم... آموزش می بینم و تمرین می کنم.
خار پشت کوچولو پرسید: تمرین واسه چی؟
واسه این که ... واسه این که بتوانم از همه لاک پشت های دنیا ...تندتر بدوم.
میکو پیشانی اش را خاراند و گفت: با این لاک سنگینی که روی کولت داری یک کم سخت نیست که بدوی؟
لاک پشت گفت: معلومه که سخته!پس خیال می کنی برای چه موقع دویدن لاکم را روی کولم می کشم؟
عوضش... می دانی، اگر... اگر من تندترین لاک پشت دونده دنیا بشوم آن وقت دیگر همه من را می شناسند ... و من خوشبخت می شوم.
میکو با خودش گفت: خانم لاک پشته درست می گوید.ها!
هی بگذار تا من هم با تو بدوم.
و هر دو تا از جا کنده شدند و دویدند. ولی چیزی نگذشت که خارپشت از پا افتاد و کنار کشید.حسابی از نفس افتاده بود.اما خانم لاک پشته همان طور دوید و دوید و رفت.
حتی برنگشت تا پشت سرش را نگاه کند.میکو با خودش گفت: ول کن بابا ما نیستیم.دویدن تفریح خوبی است ولی نه این جوری!
چند لحظه ای استراحت کرد و بعد با قدم هایی آهسته تر به راهش ادامه داد.
قصه متنی
@kodakan_city
یک ناهار بامزه و خوشمزه برای کوچولوهای شیطون و دوست داشتنی😍
بچه ها با دیدن این بشقاب خوشگل حتما برای خوردن غذاشون تشویق و ترغیب میشن🥰
#تزیین_غذا
@kodakan_city