#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_وهفتم
خسارتهای وحشتناکی به تشیع وارد بشه!
مثلا یکی از دستاوردها و هنرهای این حضرات !
با دستش اشاره به دسته ی عزاداری کرد و ادامه داد: این بود که یکبار که ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی یه سفر ایران اومده بود و از جمهوری اسلامی ایران خواست تا مالزی برای تبلیغ اسلام و مبارزه با فرقه ی ضاله بهائیت به اونها کمک کنه.
چون منشاء بهاییت در ایران بود و بهاییها یکی از مراکز اصلی شون در مالزی قرار داشت و از اونجا نیرو می گرفتن، اما از حدود چهار سال قبل، به دلیل فعالیتهای جریان شیرازی ها در مالزی و مبارزه رسمی با خلفا به دعوای بین شیعه و سنی چنان دامن زدند که کار به شعار نویسی های خیابانی رسید و این مساله باعث شد ماهاتیر محمد که تا دیروز از جمهوری اسلامی دفاع میکرد، چند ماه قبل نسبت به خطر گسترش شیعه در مالزی هشدار داد و خواستار مبارزه با شیعیان به عنوان یه فرقه ی ضاله شد!
دوباره نگاهم افتاد به این مردهای دشداشه پوش!
داشتم به حرفهای مهدی فکر میکردم که این فرقه چقدر راحت اسم شیعه رو با رسمش متلاشی کردن! در همین حین سر و صدای بچه ی کوچکی که همراه باباش برای تماشا کردن دسته ی عزاداری اومده بودن، چنان خودش رو به باباش چسبونده بود و التماس میکرد و می گفت؛ بیا بریم بابا من می ترسم، توجهم رو جلب کرد والبته بچه ی بیچاره حق داشت، من که یه مرد بزرگ بودم با دیدن چنین صحنه هایی داشتم سکته میکردم چه برسه به اون طفل معصوم!
با اشاره به بچه رو به مهدی گفتم: اصلا فکر نکنم تا اخر عمرش چنین صحنه هایی یادش بره و چقدر تلخه که عزاداری برای امام حسین(ع) رو با چنین تصاویری بخاطر بسپاره که ذره ای عشق درونش نیست که هیچ!
فقط ترس و وحشت و خون، یادگاری چنین هیئت رفتنی میشه! و ناگفته پیداست چه حسی نسبت به هئیت و روضه و امام حسین(ع) پیدا می کنه!
با عصبانیت ادامه دادم: خیلی راحت تنها با کارهای یک سری افرادجاهل مثل اینها که بیشتر به اراذل شبیه ان تا عاشق امام حسین(ع)! هم فرقه ی ضاله میخوننمون! هم مثل اتفاقی که برای این بچه می افته به سادگی این پیوند عاشقانه حسینی شکسته میشه!
مهدی دستش رو خیلی آروم گذاشت روی شونم و گفت: میدونی مرتضی اینها فقط یک سری جاهل نیستن! داشتم فکر میکردم اگه غریبه ای از علت بریدن سـر امام حسین(ع) پرسید به قول استادم باید بگیم : ترڪیبی از #منافقانباهوش و #مردمجاهل عاشورا را رقم زدند!
بعد هم چشمهاش رو به آسمون دوخت و ادامه داد: و چه معجون عجیبی ست این ترڪیب...!
اسم منافق باهوش که اومد یاد تفکر انگلیسی افتادم که چقدر خطرناکتر از بمب و اسلحه است!
گفتم شیخ مهدی چه قدر دشمن حساب شده کار می کنه! از این طرف بادرست کردن فرقه های شیعه ی افراطی مثل شیرازی ها و از اون طرف با درست کردن گروههای سنی افراطی مثل وهابی ها چقدر دقیق به خواسته اش میرسه!
بعد با حالت عصبانی گفتم: بعضی از ما هم خیر سرمون توی حوزه ی علمیه داریم درس میخونیم که مثلا به درد اسلام بخوریم!
به جای اینکه به درد اسلام بخوریم کم کاری هامون، خودشون شدن یه درد برای اسلام!
لبخند نشست روی لبش و گفت: دمت گرم که جمع نبستی! بعد هم ادامه داد: میدونی تفاوت به درد خوردن یا خودِ درد بودن درچیه؟!
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
📚سیمای #امام_زمان عليه السلام درقرآن:
📖سوره ابراهیم، آیه پنج:
«...و ذَکِّرهم بِایامِ الله..»
و ایام الله را به یاد آنها بیاور...
📚ایّام اللّه، سه روز است:
▫️روز قیام قائم عليه السلام
▫️ روز رجعت،
▫️و روز قیامت.
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
#سبک_زندگی_اسلامی
وجود #پدر ۴۰برابر امنتر از خانهایست که درش ۴۰تا قفل داره؛
وجود #مادر ۴۰برابر راحتتر از هتلی ست که ۴۰پرسنل داره؛
پدر یعنی #امنیت
مادر یعنی #آرامش
خدایا خودت...
✋ #امنیت و #آرامش خانه ها رو بیمه کن🤚
@kolbemehrr
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
📺 #کلیپ_تصویری
🔶 قهر نکنیم، در هر شرایطی!
👤 حجتالاسلام تراشیون
❣️🔅❣️🔅❣️🔅❣️
#همسفرانه
یکی از ابعاد مهم ازدواج، حفظ #ارتباط مناسب با خانواده خود و خانواده #همسر میباشد. یکی از بزرگترین چالشهای #زناشویی معمولا بر سر همین قضیه پیش میآید.
👈در مورد #توقعات و انتظارات دو طرفه به توافق برسید. برای مثال یک روز در هفته را مشخص کنید که به اتفاق #همسرتان به منزل پدری خود بروید و یک روز را هم برای #خانواده همسرتان در نظر بگیرید. اینگونه میتوانید #خانواده موفقی داشته باشید.
@kolbemehrr
#همسرانه
♦️ مردها زنان #بازیگوش و شوخ طبع را دوست دارند.
اگر میخواهید مورد توجه و #علاقه همسرتان قرار بگیرید سعی کنید بیشتر بازیگوش،
شاد و #شوخ باشید تا اینکه جدی و باهوش و #نکته سنج به نظر برسید.
بر اساس جدیدترین پژوهشها:
زنان شاد، بازیگوش و شوخ طبع بیشتر مورد #علاقه همسر خود قرار میگیرند و ازدواج موفقتری خواهند داشت و در عوض #زن ها ی عبوس و جدی کمتر در پیدا کردن #همسر موفق هستند
@kolbemehrr
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_وهشتم
گفتم: آره اخوی چرا ندونم !
دارم امثالش رو جلوی چشمهام می بينم به اسم امام حسین(ع) توی لشکر امامحسین(ع) با لباس عزادار امام حسین(ع) نفوذی لشکر یزید باشی و براش کار کنی والله خودِ درد! یه درد کشنده!
اخم هام رو بیشتر کشیدم توی هم و ادامه دادم: اصلا چرا باید لباس عزادار امام حسین(ع) رو بپوشند!
چرا هر جا نفوذی هست یا زیر یقه دیپلمات بسته شده تا حلقه یا زیر لباس روحانیت؟!
سری تکون داد و با تاسف گفت: چون در پوشش عزادار حسین(ع) ، راه حسین (ع) رو ببندی و صدای کسی در نیاد خیلی راحتتر از اینه که در پوشش یزید راه را بر حسین(ع) ببندی و صدای کسی در نیاد!
یکی دیگه از اصلی ترین علت هاش هم که معلومه برای داشتن امنیت!
این روش مختص الان هم نیست! بعد از واقعه ی کربلا عبیدالله بن زیاد هم برای رسیدن به دارالحکومه از در، دروازه ی شهر کوفه تا رسیدن به کاخش لباس امام حسین(ع) رو پوشید برای اینکه از مردم در امان باشه!
خوب اینها هم شاگردهای همون خبیث هستن دیگه! تاریخ خوب نشون داده تزویر از ابزار همیشگی خواص فاسد و سیاست باز و قدرت طلب هست اینم یه مدلشه دیگه!
گفتم: حاجی اینا که دیگه ادعاشون اینه اهل سیاست و قدرت نیستن و دم از جدایی دین از سیاست میزنن!
مهدی جوری نگاهم کرد که قشنگ متوجه شدم منظورش اینه چقدر ساده ای تو پسر!
بعد هم گفت: اشتباه نکن!
اینها تا وقتی دم از جدایی دین از سیاست میزنن که منفعت و قدرتشون رو به خطر میندازه! وگرنه سیاستی که تامینشون کنه و منفعتشون رو تقویت، حمایت هم می کنن درست مثل بیانیه هایی که در اوج فتنه های سال ۸۸ دادن و سید صادق شیرازی رسما از فتنه گرها حمایت کرد...
همین چند وقت پیش هم توی عراق یه گروه از تایید شده هاشون نامزد نمایندگی مجلس شدن که خوب رای نیاوردن!
قضیه اینجوریاست آقا مهدی....
هم زمان که صحبت مهدی به اینجا رسید خدا نصیبتون نکنه دسته ی عزاداریشون رسید به مرحله ی هروله کردن یعنی وضعیتی بود!
خیلی از جمعیتی که دورشون جمع شده بودن فاصله گرفتن که یه وقت وسط این شور هروله گرفتن، گرفتار شمشیر حرمله ای نشن بخدااااا !
با استرس گفتم: شیخ مهدی جون مادرت بیا بریم! حیفه اینجوری بمیریم!!!
گفت:چیه ترسیدی!
نگران نباش اینقدر حواسشون هست که بهانه دست ملت ندن!
گفتم: والا ترسم داره حاجی!
توی تمام عمرم فقط توی فیلم ها این همه آدم شمشیر و قمه به دست یه جا دیدم!
همینطور که ازشون دور میشدیم و فاصله میگرفتیم گفتم: مهدی چه جوری اینها اینقدر راحت فعالیت می کنن؟! هیچ کس هیچی نیست بهشون بگه!
نیش خندی زد و گفت: منافق باهوش، تزویر و نفوذ برادرم!
معمولا اینقدر با دقت کار میکنن که به تله نیفتن!
مثلا همین منصور که یکی از افراد رده پایینشون هست، اینقدر حواسش جمعه که سوتی نده و می بینی هنوز توی حوزه خیلی راحت رفت و آمد می کنه!
امثال هئیتی هاشون هم همون مردم جاهل رو شامل میشن که بعضی هاشون واقعا فکر میکنن با این کارها عشق و ارادتشون رو به امام حسین(ع) نشون میدن!
ضمنا قدرت نفوذ اینقدر بالا هست که اینها پیش کش، همونجوری که از شش نفر مذاکره کنندمون توی وین، فعلا سه تاش جاسوس از آب در اومد که البته اون هم بعد از انجام مذاکرات لو رفت یعنی بعد از اتمام کار دیگه توقع چی داری!
نفوذ رو باید جدی گرفت مرتضی باید جدی گرفت!
یه جمله یی هست مختص این افراده که میگه: من انگلیسی فکر می کنم ولی فارسی حرف میزنم!
نتیجه اینکه شیخ، هر فارسی زبانی خودی نیست!
و نه هر روضه خوانی، عزادار حسین(ع)...
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_سی_ونهم
رسیدیم به ماشین...
سوار که شدم به مهدی گقتم: احساس میکنم سرم به اندازه ی تمام ضرباتی که اون مردهای دشداشه پوش به سر و صورت خودشون میزدن درد میکنه!
شاید هم بیشتر...
سری تکون داد و یک دستی ، دستش رو انداخت توی فرمون و گفت: حق داری مرتضی!
به قول حضرت امام(ع): اینقدر اسلام از این مقدسین و بعضاروحانی نماها ضربه خورده از هیچ قشر دیگه ای نخورده!
ضرر وجود حتی یک روحانی که در خط اسلام آمریکایی باشه آنقدر شدید و خطرناکه که یه ساواکی اینقدر خطرناک نیست!
بعد هم گوشیش رو داد دستم و گفت: اینکه میگه خطرناکه بخاطر اینه: بعد صفحه ی گوشیش رو باز کرد دو تا فیلم رو دانلود کرد و گفت نگاه کن!
اولین فیلم رو که باز کردم انگار مراسم جشنی بود، توی ایران جمعی بودن با لباسهای قرمز و محیط تزئین شده، یکی وسط بلند داد میزد بگو: لعن علی عدوک یاعلی....
و پشت سرش جمعیتی با صدای بلند تکرار میکردن و ادامه میدادن، حرفهایی میزدن که با دیدن فیلم دومی ترجیح میدم نگم!
خوب تا اینجا که به نظر همین مدل شیعه های افراطی و بر و بچه های صادق شیرازی بودن و که میخواستن عمق شیعه بودنشون رو مثلا نشون بدن!
که برای من کاملا واضح بود بحث شکستن وحدت و بی بصیرتیشون ...
اما... اما....
امان از لحظه ای که فیلم دوم رو باز کردم!
نفسم به شماره افتاد و فقط میگفتم: یا زهرا ... یازهرا...
احساس کردم دارم متلاشی میشم...
دیدن این صحنه درد کمی نبود!
توی فیلم دوم مثل فیلم اول جمعی بودن، اما کمی متفاوت، چون دو دسته وجود داشت!
سه و چهار نفر دست و پاهاشون بسته بود!
بقیه دستشون شمشیر و قمه بود!
درست مثل صحنه هایی که همین چند لحظه قبل توی دسته ی عزاداری دیدم! یکی از اونهایی که معلوم بود لیدر اون جمع هستن گوشی اش رو روشن کرد و دقیقا همون فیلم اولی رو که من چند دقیقه پیش دیدم رو به طرف دوربین گرفت و گفت: آهای ... ( حرف نامربوطی زد و ادامه داد)حالا بگو اولی و دومی و سومی!
و بعد در حالی که فریاد میزد: آهای شیعه ی امام علی، بیا شیعه ی امام علیت رو نجات بده!!!!
و با تمام قساوت قلب که یه سنی افراطی (وهابی) می تونه داشته باشه: اون سه چهار نفر رو قطعه قطعه کردن! قطعه ... قطعه...
حالم وصف نشدنی بود...
بگم مبهوت... متعجب... متاسف... متاثر...
نمیدونم هر کلمه ای که بتونه اون لحظه رو بیان کنه و زبانم و کلمات قاصر از گفتنش، که چقدر راحت اینجا به اسم شیعه بودن با جهل و افراط به سادگی باعث میشن خون شیعه ی دیگری رو یه جای دیگه بریزن!
مهدی در حال که حال خراب من رو داشت می دید گفت: تفکر انگلیسی یعنی شیعه ی افراطی با سنی افراطی به سادگی می تونه شیعیان واقعی حضرت رو از بین ببره! دین رو نابود کنه وچیزی از انسانیت باقی نذاره!
و این سیاستی قوی، برای راحت به قدرت سیاسی و منفعت رسیدنه! و برای اجرایی کردنش چه جایی بهتر از یقه ی آخوندی و لباس روحانیت!
مهدی راه افتاده بود و ازخیابونهای بالاشهر تهران یکی یکی می گذشت، اما من در زمانم ایستاده بودم...
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_آخر_چهلم
فکرم متوقف شده بود...
که چرا باید بعضی ها به اینجا برسند؟چرا!
همینطور که دستم رو مدام به محاسنم می کشیدم و کلافه از دیدن چنین صحنه هایی بودم به مهدی گفتم:یه عده مثل خود سید صادق شیرازی و اطرافیانش و حامی هاشون حالا چه انگلیس چه امریکا که منفعتش رو می برن درست! اصلا مشخصه که هدفمند هم این کارها رو میکنن! اما بقیه ی افراد که دیگه نفعی براشون نداره چرا چنین کاری می کنن و حاضرن خون خودشون رو با این وضع بریزن؟
این چه جور ارادت و عشقیه!
که باعث کشتن چند تا بیگناه توی یه کشور دیگه بشن!
مهدی لبخند تلخی زد و گفت:جوابش خیلی ساده است!
مزد خونشون رو که دلارهای انگلیسی میده، اما شنیدی اون جمله ی معروف رو که میگه: امام گذشته را عاشق اند و امام حاضر را نه؟! چرا! چون امام گذشته رو هر طوری بخوان تفسیر می کنن، اما امام زمان رو باید اطاعت کنند و فرمان ببرن به نظرت کدومش راحت تره؟ اطاعت کردن یا ارادت داشتن!
ببین مرتضی یه طلبه یا یه فرد مذهبی یا یه فرد معمولی توی مسیر زندگیش از سه راه میتونه حرکت کنه، یا اهل ولایت هست که خوب راه درست رو میره، که بگم اهل ولایت هم بودن خیلی کار سخت و دشواریه و واقعا مرد میخواد! چون دشمن تمام تمرکزش روی زدن ولایت فقیه تا جایی که فکر کن وکیل سابق سیدصادق شیرازی شاکرالابراهیمی می گفت: سید صادق گفته ما مشکلمون با شخص خامنه ای!
که اگر یه روز نظرش راجع به قمه زنی تغییر کنه و بگه حلاله، ما بدون شک حرامش می کنیم! اگه یه روزی این شخص بگه هفته ی برائت درسته ما میگیم هفته ی وحدت درسته! دشمن اینقدر ولایت براش مهمه! که برنامه هاش رو طبق بر عکس عمل کردن به حرفهای این شخص میچینه!
مسیر دوم اینکه اهل ولایت نیست که خوب تکلیفش معلومه! می مونه یه گروه سوم که برای آروم و ساکت کردن وجدان خودشون شروع میکنن کارهای خوب کردن که عملا فایده ای نداره! یادته یه بار بهت گفتم اگر کسی مطلبی رو اشتباه بفهمه، هم خودش میفته توی چاه، هم دیگران رو هول میده توی چاه!
دقیقا گروه سوم همین شیوه رو دارن یعنی دم از عشق حسین(ع) و حب علی(ع) میزنند، ولی اهل ولایت و اطاعتشون نیستند!
امام حسین(ع) رو محصور می کنند فقط در نماز! فقط در عطش! فقط در زخم های بیشمار سر نیزه همین!
ولی نمیگن برای چی این همه زخم برداشت!
اصلا چی یا کی باعثش شد!
که خوب اینجا دیگه امثال ما اگر راه و هدفشون درست باشه باید روشنگری کنن باید بصیرت بدن! هر چند سخته ولی شدنیه! گفتم: مهدی بصیرت واقعا یعنی چی؟! با لحن خاصی گفت: به قول استادمون: بصیرت یعنی بدانی چه میخواهید!
تا بدانی چه باید با خودتان داشته باشید!
گرفتی اخوی!
نگاه مطمئنی بهش کردم و گفتم: من میدونم چی میخوام! میدونم چی باید با خودم داشته باشم!
اصلا برای همین اومدم قم!
اگر تا قبلا فقط دوست داشتم تمام ابعاد دینم رو یادبگیرم از سیاست و اقتصاد و خانواده و هنر و فلسفه و معنویت تا هر چیزی که به زندگی و زنده بودنم مربوط میشه که هم خودم استفاده کنم، هم به دیگران یاد بدم و درست زندگی کنیم، الان بعد از این ماجراها عزمم رو جزم کردم تا انشاالله هم به مقصد برسم، هم به مقصود...
مهدی بهم گفت: شیخ مرتضی حالا که شما میدونی چی میخوای، میدونی هم چی باید با خودت داشته باشی، حواست باید خیلی جمع باشه توی این مسیر ممکنه باز هم ببینی افرادی که با برنامه اومدن توی پوشش این لباس!
ممکنه خیلی ها سد راهت بشن ، ممکنه گاهی به جای اینکه ازت بخوان روضه ی خودشون رو بخونی و با قمه بزنی توی سرت، فقط بگن سکوت و سازش کن همین، منافق رنگعوض میکنه و برای همراه کردن دیگران با خودش از هیچ چیزی دریغ نمی کنه!
و ضمنن یادت باشه این لباس اینقدر تقدس داره که با چهار تا منافق و جاهل رنگ مقدسش عوض نمیشه! همونقدر که ازش سو استفاده شده، صد ها برابر باهاش کار شده، تلاش شده و مسیر رو نشون داده...
بخاطر همینه دشمن اینجا رو هدف قرار داده یه طلبه ی خوب که برای رضای خدا کار میکنه میتونه دست صد ها نفر رو بگیره و چهره ی خیلی از این منافق ها را روکنه! اما دقت کن، کسی که برای رضای خدا مشغول انجام وظیفه هست توقع این رو نداشته باشه که مورد قبول همه قرار بگیره!
به قول حضرت امام(ره): هیچ امری مورد قبول همه نیست!
نفس عمیقی کشید و ادامه داد : مرتضی ما مکلف به وظیفه هستیم، نه مامور به نتیجه!
تمام مسیر برگشت کلی باهم صحبت کردیم، مهدی از داشتن بصیرت، از قدرت نفوذ، از تخریب، از نفاق، از منفعت طلبی گفت و حرف ها زد...
تک تک جملات مهدی رو توی ذهنم ثبت کردم و میدونستم مسیر پر فراز و نشیبی دارم اما به قول آقامون امام علی(ع): هر که نهایت تلاش خود را برای رسیدن به هدف به کار گیرد به خواسته اش می رسد.
و من مصمم برای رسیدن به هدف....
والعاقبه للمتقین