کلبه مهربانی
# بدون_تو_هرگز1️⃣2️⃣ #قسمت_بیست_و_یکم : یا زهرا 🍃اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید.
# بدون_تو_هرگز2️⃣2️⃣
#قسمت_بیست_و_دوم : علی زنده است
🍃ثانیه ها به اندازه یک روز ... وروزها به اندازه یک قرن طول می کشید ...
ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ...
- خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ...
🍃بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ...
🍃از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ...
بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ...
🍃بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ...
✍ ادامه دارد ....
#بدون_تو_هرگز3️⃣2️⃣
#قسمت_بیست_و_سوم : آمدی جانم به قربانت
🍃شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدرک اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ...
ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ...
التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ..
🍃صدای زنگ در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ...
علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ...
🍃زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ...
🍃من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ...
🍃دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ...
- بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ...
🍃علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ...
- مریم مامان ... بابایی اومده ...
🍃علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ...
- میرم برات شربت بیارم علی جان ...
🍃چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ...
من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ...
🍃بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ...
✍ ادامه دارد ....
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
کلبه مهربانی
۴ #کتابی که #رهبر_انقلاب از نشر معارف خریداری کردند. 📒 💚کتابهای «قاره سبز» 👈نوشتهٔ مریم نقاشان ⭐
#اصلاحیه
واکنش و تکذیب سایت رهبر انقلاب درمورد خبر اشتباه خرید کتاب توس
... آن کتابها هدیه بود و آقا کتابی نخریدند و درآخر نوشته شده :
"بیان ناقص و مخدوش مطالب و احیاناً استفاده نامناسب و ابزاری از آنها در شأن دستاندرکاران عرصه نشر و کتاب و فرهنگدوستان نیست"
منبع
https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=52829
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
💢سلسله نشست های تخصصی سواد رسانه«چهارشنبه های سواد رسانه ای» با حضور اساتید برجسته کشوری
🔹 رسانه چگونه مخاطب را مدیریت می کند«مهندسی افکار عمومی»
➖با حضور:
🔻محمد لسانی
کارشناس و مدرس سواد رسانه
📌 چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ماه
🕗 ساعت ۲۱
🌐 لینک حضور در نشست:
https://www.skyroom.online/ch/nasra1401/idea-114640/l/fa
👇کانال نسرا استان تهران
https://rubika.ir/nasra_tehran
بنظرتون دعوا سر چیه؟!
#نقطه_زن
#آینده_روشن_است
#ثامن
#فاخته_۱۵۰
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
🎥 روز ارتباطات و روابط عمومی
اهمیت جایگاه روابط عمومی در عصر ارتباطات و در دورانی که اطلاعرسانی در همه ی عرصهها پیشتاز هست، دوچندان شده ، به گونه ای که موفقیت سازمانها، ادارات و شرکتها و دوامشان در عرصهها و فعالیت های تخصصی به عملکرد روابط عمومیهای آنها وابسته است.
فرارسیدن ۲۷ اردیبهشت روز جهانی ارتباطات وروابط عمومی رابه همه عزیزان فعال روابط عمومی واطلاع رسانی تبریک وتهنیت عرض مینمایم.
#آینده_روشن_است
#ثامن
#فاخته_۱۵۰
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #کلیپ_نوشت | کشف حجاب هم حرام شرعی، هم حرام سیاسی است
🍃🌹🍃
#حجاب
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 حجابم را رعایت کنم مشکلات اقتصادی حل می شود؟!😏
🍃🌹🍃
🎙 سرکار خانم اسلاملو
#حجاب
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🇮🇷
🖼 #پوستر | فوریت امروز مواجهه با کشف حجاب برخی از بانوان است
🍃🌹🍃
#حجاب
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
37.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 بانوی با کرامت
با اجرای گروه سرود ری نوا
شاعر : محمدجواد الهی پور
تنظیم کندده : امیرمحمد شیرزاده
کارگردان: مصطفی علی اکبری
سرپرست گروه : حمید محمدی شمیرانی
مربی دختران : نرگس یعقوبی
تصویربرداران:مصطفی علی اکبری- مهدی رسولی
#استان_تهران
#متنا
#روز_دختر
#اردیبهشت_١٤٠٢
#کلیپ
مرکز متنا فضای مجازی استان تهران
⁉️واجب بودن صحت قرائت حمد وسوره
🔶 مسأله ۱۷۳ از رساله نماز و روزه:
قرائت، واجب غیررکنی است؛ یعنی ترک عمدی آن نماز را باطل میکند ولی ترک آن از روی غفلت یا سهو موجب بطلان نماز نمیشود.
#قرائت
#غیر_رکن
🔍 منبع : leader.ir
🌸🍃 کانال رساله رهبر انقلاب(احکام)
https://eitaa.com/joinchat/2754740421Cae2d378342
⁉️ تقدم خواندن سوره بر خواندن حمد
🔶مسأله ۱۷۵ از رساله نماز و روزه:
اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و قبل از رفتن به رکوع متوجه شود، باید بعد از حمد دوباره سوره را بخواند و اگر در حال خواندن سوره متوجه شود، باید سوره را رها کند و بعد از خواندن حمد، سوره را از ابتدا بخواند.
#احکام_نماز
#سوره
#حمد_و_سوره
🔍 منبع : leader.ir
🌸🍃 کانال رساله رهبر انقلاب(احکام)
https://eitaa.com/joinchat/2754740421Cae2d378342
رهبر انقلاب: اجتماع حج باید پیغامی برای مسائل روز دنیای اسلام داشته باشد
🔹حضور در حج برای یک هدف است، آن هدف چیست؟
ارتقاء امت اسلامی و نزدیکی دلهای آحاد امت اسلامی به یکدیگر است، آن هدف اتحاد امت اسلامی است.
🔹در مقابل چه چیزی؟ در مقابل کفر، در مقابل ظلم، در مقابل استکبار، در مقابل بتهای بشری و غیر بشری، در مقابل همهی آن چیزهایی که اسلام آمد برای اینکه آنها را از بین ببرد، جمع بشوند با اینها مقابله کنند.
🔹امروز مثلاً فرض کنید مسئلهی رژیم صهیونیستی مطرح است، همهی دنیای اسلام باید جمع بشوند، پیغامی این اجتماع داشته باشد علیه رژیم صهیونیستی. امروز مسئلهی دنیا نفوذ قدرتهای استکباری است، همه باید جمع بشوند برای اینکه اعلام حضور بکنند، اعلام قدرت بکنند، سینه سپر کنند در مقابل قدرتهای استکباری.
۱۴۰۲/۰۲/۲۷
#آینده_روشن_است
#ثامن
#فاخته_۱۵۰
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
🇮🇷
🖼 #پوستر (۲) | ترویج بی حجابی اولویت اول دشمن ملت ایران
🍃🌹🍃
#حجاب
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🇮🇷
🖼 #پوستر (۳) | فتح خرمشهر نماد همدلی مردم با دولت و نیروهای مسلح
🍃🌹🍃
#حجاب
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
کلبه مهربانی
# بدون_تو_هرگز2️⃣2️⃣ #قسمت_بیست_و_دوم : علی زنده است 🍃ثانیه ها به اندازه یک روز ... وروزها به اندا
# بدون_تو_هرگز4️⃣2️⃣
#قسمت_بیست_و_چهارم : روزهای التهاب
🍃روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود ... قرار بود امام برگرده ... هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ...
خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن ... اون یه افسر شاه دوست بود ... و مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت ... حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم ...
علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ... تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده ... توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود ...
🍃اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد ... هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ...
🍃و امام آمد ... ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون ... مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم ... اون روزها اصلا علی رو ندیدم ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ... همه چیزش امام بود ... نفسش بود و امام بود ... نفس مون بود و امام بود ...
✍ ادامه دارد ....
#بدون_تو_هرگز5️⃣2️⃣
#قسمت_بیست_و_پنجم : بدون تو هرگز
🍃با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ... می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ... نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ...
🍃هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش نسبت به من بود ...
🍃توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ... کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
🍃سریع رفتم دنبال کارهای..
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
# بدون_تو_هرگز6️⃣2️⃣
#قسمت_بیست_و_ششم : رگ یاب
اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ...
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...
صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن ...
صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ...
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته ...
رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
با چایی رفتم کنارش نشستم ...
- راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ...
- جدی؟
لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ...
و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی ...
و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم .
✍ ادامه دارد ....
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🔴 اولین هنرستان آموزشی هنرهای دیجیتال وابسته به سازمان فضای مجازی بسیج در شیراز افتتاح می شود
🔹 با امضای تفاهم نامه همکاری بین سازمان فنی و حرفه ای کشور و سپاه استان فارس، اولین هنرستان تخصصی هنرهای دیجیتال کشور در استان فارس وابسته به سازمان فضای مجازی بسیج افتتاح خواهد.
@baseeratt
♦️برگزاری مسابقه به مناسبت ولادت حضرت معصومه (س) وسوم خرداد
🔸️حوزه حضرت زینب (س)
♦️باموضوع: وصیت نامه شهدا
در قالب: عکس نوشته وکلیپ
🔸️مهلت ارسال آثار۷خرداد
💫اهداء جوایزنفیس وارزنده
آثارخودرا به آیدی زیر در روبیکا وایتا ارسال کنید
@lsolhi313
#طنز_جبهه
#لبخندهای_خاکی
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛
داد میزد: آهــای... سفره ، حوله ، لحاف
زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه،
کمربند، جانماز، سایهبون، کفن، باندِزخم
تور ماهیگیریم ... هــمـه رو بُردن !!😂
شادی روحشون که دار و ندارشون
همون یک چفیه بود صلوات
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار؛ فایل صوتی مشاجره بین مجید کاظمی و سعید یعقوبی (متهمان حادثه تروریستی خانه اصفهان) حین رودرو شدن
🆔 @Baseeratt