eitaa logo
کلبه مهربانی
85 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
179 فایل
﷽ کانال کلبه مهربانی ✅اطلاعات عمومی ✅اخبار شهرستان ملارد و حومه ✅موضوعات فرهنگی،اجتماعی و... ارتباط با ادمین کانال: @Beyramii
مشاهده در ایتا
دانلود
💢کذب‌گویی افغان‌ها هویدا شد 🔹براساس تصاویر ماهواره‌ای بین‌المللی و ماهواره خیام از نقاط مختلف بالادست هیرمند اعم از سد کجکی و سد کمالخان، در حال حاضر در مخزن سد کجکی در حد خوبی آب وجود دارد و طبق ارزیابی داده‌ها با استفاده از نرم‌افزارهای بین‌المللی، سطح آب موجود در پشت سد حدود ۸۰ درصد ظرفیت سد را پر کرده است. 🔸در عین حال،‌ براساس تصاویر ماهواره‌ای و با ارزیابی دقیق انجام شده، در مسیر سد کجکی تا سد کمالخان، اراضی متعدد کشاورزی وجود دارد که این اراضی عموماً عمده آب مورد نیازشان از طریق آب رهاسازی شده از سد کجکی تأمین می‌شود. 🔹در مورد سد کمالخان نیز، وجود آب در مخزن سد، نشانگر این است که آب رهاسازی شده از سد عظیم کجکی، به این سد رسیده و این میزان آب توانسته علاوه بر تأمین آب مورد نیاز اراضی کشاورزی در مسیر سد کمالخان، مخزن سد را هم در بربگیرد. 🔸تصاویر ماهواره خیام ضمن اثبات وجود آب در مخزن سد کمالخان، نشان می‌دهد که بعضاً دریچه‌های این سد به سمت ایران باز شده است، اما میزان آبی که از این سد به سمت ایران روانه شده، چندین کیلومتر جلوتر توسط دو کانال دست‌ساز مجدداً به داخل خاک افغانستان منحرف شده و عملاً هیچ آبی به داخل ایران وارد نمی‌شود. 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
🌷چهارم خرداد، روز دزفول گرامی باد🌷 🔸درطول دوران دفاع مقدس ۱۷۶ موشک، ۲ هزار و ۵۰۰ گلوله توپ و ۳۳۱ راکت هواپیما توسط ارتش بعث عراق به دزفول اصابت کرد و بیش از ۱۹ هزار واحد مسکونی و تجاری در این شهر تخریب شد.  🔸دزفول در مقاومت قهرمانانه اش ۲ هزار و ۶۱۰ شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرد. امام خمینی (ره) در پیامی به مردم دزفول فرمودند: شما دزفولی ها امتحان دادید و از این امتحان خوب بیرون آمدید، شما دِین خود را به اسلام ادا کردید. 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
📌رونمایی از جدیدترین موشک بالستیک و نقطه زن ایرانی به نام (خیبر)🇮🇷 ✍🏻 از جمله ویژگی‌های بارز موشک خرمشهر، برخورداری از سامانه هدایت و کنترل در فاز میانی پرواز است که استفاده از این سامانه و موتورهای هدایتگر در سرجنگی منجر به کنترل وضعیت و اصلاح مسیر سرجنگی در خارج از جو می‌شود و عملا تمام هدایت و کنترل این موشک در خارج از جو زمین رقم می‌خورد. این ویژگی منجر به آن می‌شود که خرمشهر ۴ یا خیبر بی‌نیاز از فعالیت سیستم هدایت و کنترل در داخل جو باشد و به این ترتیب در برابر حملات جنگ الکترونیک به طور کامل مصون باشد. 🇮🇷 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🚨 نه به حجاب اسلامی 👈 آری به مهریه اسلامی 👈 آری به نفقه اسلامی ⭕️ اگر اعلام کنند: خانم‌هایی که نمی‌خواهند به قانون شرعی و ملی عمل کنند و عمل کشف حجاب به نامشان ثبت شده، نمی‌توانند برای عدم پرداخت نفقه و مهریه (که آنها هم قانون شرع است) از همسر خود شکایت کنند مطمئن باشید ۹۰ درصد کشف حجاب‌ها برطرف می‌شود. 🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h 🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
امروز چه تاریخ قشنگيه 02/03/04 اميدوارم بهترين اتفاق زندگيتون رقم بخوره ❣️✌️ 🍃🍂 @khandevaneeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلبه مهربانی
#بدون_تو_هرگز 1️⃣3️⃣ #قسمت_سی_و_یکم : مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون
3️⃣3️⃣ : نغمه اسماعیل این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ... اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ... پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود... بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ... - هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ... جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... - به کسی هم گفتی؟ ... یهو از جا پرید ... - نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ... دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ... - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ... ✍ ادامه دارد .... ️⃣3️⃣ : دو اتفاق مبارک با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ... - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ... گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد ... توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت... اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ... این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ... ✍ ادامه دارد ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلبه مهربانی
#بدون_تو_هرگز 3️⃣3️⃣ #قسمت_سی_و_سوم : نغمه اسماعیل این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم
5️⃣3️⃣ : برای آخرین بار این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ... وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ... - الحمدلله که سالمن ... - فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن... - همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ... همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ... زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ... هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ... توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ... ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ... برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ... همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ... ✍ ادامه دارد .... ️⃣3️⃣ : اشباح سیاه حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ... برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ... - این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ... به زحمت بغضم رو کنترل کردم ... - برگشته جبهه ... حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ... - اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ... دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ... اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ... از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم... - باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ... و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ... - چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ... نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ... - برو ... و من رفتم ... ✍ ادامه دارد .... ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا