📸 عکس نوشت | با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابر قدرت ها بکوبید
🔸ای از خدا بی خبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفته اند، بر نمیگردیم
● شهید مهدی باغیشنی
#حجاب_در_وصایای_شهدا
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یکی از مهندسین پهپادی پارک ملی هوافضای سپاه:
ما که عرضه فروش پراید را نداریم.
ولی چین به ایران سفارش ۱۵ هزار پهپاد شاهد ۱۳۶ با موتورهای مختلف را داده است ...
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🔴ناراحتی نتانیاهو از توافق آژانس و ایران
♦️ نخست ویر رژیم اسرائیل یک روز بعد از آنکه آژانس و سازمان انرژی اتمی ایران بر سر پروندههای اختلافی به توافق رسیدند، با تکرار ادعای همیشگی خود مبنی بر اینکه ایران به دنبال سلاح هستهای است، در ویدیوئی مدعی شد که این رژیم برای مقابله با تلاشهای تهران برای «به دست آوردن سلاح هستهای» همه توانش را به کار خواهد گرفت.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آمریکا رو به افول
♦️بر اساس اخرین نظر سنجی گالوف،تنها ۱۸درصد از آمریکایی ها از وضعیت کشور راضیات دارند!
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند ترورشهید فخري زاده كه از شبكه تلويزيون رژیم صهیونیستی پخش شد،از درون خانه تا درون خودروها دوربین کار گذاشته بودند تمام حرکات زیر نظر بوده حتی در خصوصی ها...
بقیه اتفاق را ببینید.
#شهید_فخری_زاده
#جاسوسان_فعالند
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال میکنند چرا بر روی سکوهای دوم و سومِ کشتی آلیش دختران، مردان ایستادهاند!
چون از ۱۷ تیم شرکت کننده تنها ایران مربی زن دارد و توانمندی زنان را با کسب قهرمانی به رخ جهان میکشد.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🔺کاهش بیش از ۵۰ درصدی استفاده ایرانیها از اینستاگرام
🔹️بر خلاف گزارشهای غیرمستند منتشر شده در فضای مجازی، آمارهای رسمی مراجع جهانی نشان می دهد که میزان استفاده از اینستاگرام در اردیبهشت ماه سال جاری نسبت به مرداد سال قبل، بیش از ۵۰ درصد کاهش داشته است/جهت پرس
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوربین_مخفی | کمپین ممنوعیت سیگار، توسط سیگاریها!! 😂😂
با یه آزمایش اجتماعی رفتیم سراغ سیگاریها تا غافلگیرشون کنیم.
خودمون فکرش رو نمیکردیم واکنششون اینجوری باشه 😉
بفرست برا سیگاریها
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
📙 #معرفی ـ کتاب
📚 عنوان کتاب: یاس کبود
✍️نویسنده: راضیه نجار
🏡 ناشر:کتابستان معرفت
📖 صفحات: ۲۳۶ صفحه
📗 معرفی کوتاه کتاب
کتاب عاشقانهای است آرام؛ در حال و هوای روزهای تهران قدیم. جایی حوالی چهار راه سر چشمه، در خانههایی با دیوارهایی خوش رنگ، حیاطهایی بزرگ و محاط بر حوضهای آبی رنگ. پر از گلدن و و بوتههای یاس خوش عطر که درز دیوارها را میگیرند و بالا میروند و سر میکشند داخل کوچهها.
روزهایی خوش عطر که هم عصر با استبداد رضا خانی شده است و بیرون این چهار دیواریها را به غایت ناامن ساخته است. دیگر کوچههای تهران محل امنی برای زنان نیست.
🪴 #کتاب_بخوانیم
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
🔻خدمترسانی رایگان مترو در مراسم ارتحال امام
معاون خدمات شهری شهرداری:
🔹سرویسدهی رایگان خط یک مترو، اختصاص اتوبوس برای جابجایی و سرویسدهی به زائرین در سطح شهر، بکارگیری ۱۰۰دستگاه مینیبوس برای خدمترسانی به زائرین در محدوده اطراف حرم مطهر، بکارگیری حداقل ۲۰۰دستگاه خودروی ون و... از موضوعاتی است که این معاونت در سیوچهارمین سالگرد ارتحال ملکوتی امام خمینی (ره) اجرا خواهد کرد.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
💠 احیاگر جایگاه رفیع زنان
#خمینی_یک_حقیقت_همیشه_زنده
#امام_خمینی
#ارتحال
#مکتب_امام_و_رهبری
#آینده_روشن_است
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
#خبر | دسترسی سریع به متن بیانات رهبر انقلاب در مراسم سیوچهارمین سالگرد ارتحال امام خمینی. ۱۴۰۲/۳/۱۴
📩 دشمن میخواهد جوان ایرانی را ناامید کند؛ اما نقطهی امیدآفرین، عظمت حضور و بروز جوان ایرانی است / ما مثل مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم
✏️ رهبر انقلاب، در مراسم سی و چهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی:
✏️ دشمن سعیاش این است که جوان ایرانی را ناامید کند.
✏️ مشکلات نباید امید را تضعیف کند. ما اگر مشکلات را مشاهده میکنیم باید انگیزهمان تقویت بشود برای پیدا کردن راههای رفع مشکل و کمک به آنهایی که برای رفع آنها دارند تلاش میکنند.
✏️ امروز با وجود همهی این دستگاههای تبلیغاتی شما نگاه کنید ببینید جوان ایرانی چه عظمتی از خود نشان میدهد. نقطهی امیدآفرین این است.
✏️ مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود این همه لغزشگاهها جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند.
✏️ گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمیخیزد از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم اینها همه امیدبخش است.
#خمینی_یک_حقیقت_همیشه_زنده
#امام_خمینی
#ارتحال
#مکتب_امام_و_رهبری
#آینده_روشن_است
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
🖼 #اینفوگرافیک | محور بیانات رهبر معظم انقلاب در سالروز رحلت امام خمینی (ره)
#خمینی_یک_حقیقت_همیشه_زنده
#امام_خمینی
#ارتحال
#مکتب_امام_و_رهبری
#آینده_روشن_است
🆔 https://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🆔 https://rubika.ir/Bidarb_a_s_h
کلبه مهربانی
#بدون_تو_هرگز #قسمت 3️⃣4️⃣ زینب علی برگشتم بیمارستان ... وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلبه مهربانی
#بدون_تو_هرگز #قسمت 3️⃣4️⃣ زینب علی برگشتم بیمارستان ... وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بو
#بدون_تو_هرگز5️⃣4️⃣
#قسمت_چهل_و_پنجم : کارنامه ات را بیاور
تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ...
بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ...
- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ...
اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ...
تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ...
کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ...
با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ...
دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ...
- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد
#بدون_تو_هرگز6️⃣4️⃣
#قسمت_چهل_و_ششم : گمانی فوق هر گمان
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ...
وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد...
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ...
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ...
هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ...
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ...
گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...
سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ...
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد ....
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
4️⃣7️⃣
# بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_هفتم : سومین پیشنهاد
علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ...
با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خواب همین طوریه ... پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ...
چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... اما این بار خیلی ناراحت ...
- هانیه جان ... چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ...
خیلی دلم سوخت ...
- اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم ... برام سخته ...
با حالت عجیبی بهم نگاه کرد ...
- هانیه جان ... باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ...
گریه ام گرفت ... ازش قول محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم ... دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ...
حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دم در استقبالش ...
- سلام دختر گلم ... خسته نباشی ...
با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ...
- دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...
رفتم براش شربت بیارم ... یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ...
- مامان گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ...
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم ... یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عین علی بود ...
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ...
خندید ...
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم ...
بغض گلوم رو گرفت ...
- زینب ... سومین پیشنهاد بورسیه
از طرف کدوم کشوره؟...
دست هاش شل شد و من رو ول کرد ...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد ....
4️⃣8️⃣
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_هشتم : کیش و مات
دست هاش شل و من رو ول کرد ... چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ...
- چرا اینطوری شدی؟ ...
سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ...
- ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ...
رفت سمت گاز ...
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ...
دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ...
- خیلی جای بدیه؟ ...
- کجا؟ ...
- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ...
- نه ... شایدم ... نمی دونم ...
دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ...
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جواب من نیست ...
چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... اصلا نمی فهمیدم چه خبره ...
- زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ...
پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ...
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ...
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسط آشپزخونه ...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد ....
🌺اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقِيم
خدایا بہ راہ راسٺ هدایٺمان کن
#يا_بن_الحسن..
🌹روزے ڪہ بہ چشمان تو، ﭼﺸﻤﻢ بشود باز
اے جان دﻟﻢ ،صبح من آن روز ﺑﻪ خیر است
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ🦋💐🦋
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501