eitaa logo
✿کوله بار خـدایی✿
1.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
4 فایل
❁﷽❁ تــا خـــدا هــست بــہ مــخـلـوق دمے تــ‌ـڪـ‌یـہ مَـ‌ـڪـ‌ن :)🤍 حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَڪیٖلْ...🕊️🍃 [ارتباط با ادمین: @only_good1 ] ناشناس حرفتو بزن🙂 حرفی سخنی پیشنهادی انتقادی! لینک👇 https://daigo.ir/secret/3415661249 کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ✅چرا عبادتش می‌کنیم؟ ✍️روزی جوانی از عارفی پرسید: خداوند که به عبادت ما نیازی ندارد، پس چرا عبادتش می‌کنیم؟ عارف گفت: ‌ای جوان! فکر کن در اتوبوسی به سمتِ شهری حرکت می‌کنی و همسفری داری که از کلام تو حس می‌کند نیازمند هستی، هنگامی که تو در خواب هستی مبلغی پول در جیب تو قرار می‌دهد و تو نمی‌فهمی. او زودتر از تو پیاده می‌شود و می‌رود؛ و تو زمان پیاده‌شدن متوجه می‌شوی که او پول را گذاشته و رفته است. آیا به دنبال او نمی‌گردی که نشانی از او داشته باشی تا از او تشکر کنی؟! هر چند اگر او نیازی به تشکر تو داشت همان اول کار از تو می‌خواست تشکر کنی تا بعد مبلغ را به تو بدهد. پس چرا دنبال خدایی که این همه نعمت به ما بخشیده است نمی‌گردیم تا بدانیم او کیست، و چه باید کنیم تا بتوانیم شکر نعمت‌هایش را هر چند که ممکن نیست؛ به جای آورده باشیم؟! 『• @kolebar_khoda •』
📌 اگر بیاید گره از کار بشر باز می‌شود... 🌙 شب‌ها به زورِ قرص، خوابش می‌برد. هر روز، قیمت مسکن، خودرو، سکه و طلا، میوه و تره‌بار و... ذهنش را به خود مشغول می‌کند. حواسش به همهٔ عددها و بالا و پایین شدنشان هست! 📆 اما از عددی که دارد به دوازده قرن نزدیک می‌شود و مسافری که هنوز نیامده، غفلت کرده است. چرا غفلت کرده است؟ چون هنوز باور ندارد که اگر بیاید گره از کار بشر باز می‌شود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
💠گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. 💠گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. 💠گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند ! چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
‹‹ این نیز بگذرد ›› بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری، در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و... حمامی گفت: این نیز بگذرد. یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دو باره به همان حمام مراجعه کرد. دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد. •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 🍃 ✍️ مردی بعداز ادای نماز عشاء به خانه برگشت و وارد اتاق همسرش شد ،دید که بچه هایشان خوابیده اند،از او پرسید : بچه ها نمازخواندند یا خیر ؟ زن گفت : غذایی نداشتیم آنان را سر گرم کردم تا خوابیدند ونماز نخوانده اند. 🌼🍃مرد گفت : آنان را بیدارکن تا نمازشان را بخوانند. زن گفت : مرد خوب ،اگر بیدارشان کنم از گرسنگی گریه میکنند وچیزی هم نداریم که بخورند. مرد گفت : زن ،خداوند به من دستور داده است که به آنان دستور بدهم نماز بخوانند و روزی آنان هم با من نیست ،بیدارشان کن که روزی شان با خداست ، 🌼🍃خداوند میفرماید : ( وأمرأهلک بالصلاة واصطبر علیها لانسألک رزقا نحن نرزقک والعاقبة للتقوی .  ❣ ترجمه: به خانواده ات امر کن که نماز برپادارند و بر نماز پایداری کن،ما از تو روزی نمیخواهیم ،ما خود به تو  روزی میدهیم وعاقبت خوب از آن تقوا وپرهیزکاری است .) 🌼🍃مادر تسلیم شد و بچه ها را بیدار کرد ،و وقتی که بچه ها نماز خواندند،یکی در زد دیدند یکی از ثروتمندان است که با سفره ای که روی آن چند نوع غذای لذیذ قرار دارد دم در استاده است. مرد ثروتمند گفت : بگیر این برای افراد خانواده توست مرد گفت :  چطور شد که این سفره را برای ما آوردی ؟ 🌼🍃ثروتمند گفت : یکی از اشراف شهر خانه من آمد ومن این غذارا برایش درست کردم وقبل از اینکه شروع به صرف آن کند با هم بگو مگو ونزاع پیدا کردیم و او قسم یاد کرد که غذا را نخورد و رفت. 🌼🍃من غذارا برداشتم و از خانه ام بیرون آمدم وپیش خود گفتم آنرا به کسی میدهم که پاهایم دم در او از رفتن باز مانند ،و به خدا قسم پاهایم جز در دم در تو از حرکت نایستادند،و به خدا قسم نمیدانم چه چیزی مرا به پیش شما کشانده است. 🌼🍃در اینجا بود که مرد هر دو کف دستانش را به سوی پروردگار جهانیان بلند کرد: ❣وگفت : پروردگارا مرا ونسل و ذریه مرا از برپادارندگان نماز قرار بده پروردگار ما ،دعای ما را نیز بپذیر . ❣رب اجعلنی مقیم الصلاة ومن ذریتی ،ربنا تقبل دعا •┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎『• @kolebar_khoda •』