eitaa logo
کلبه عاشقان صاحب الزمان رهنان 🍃
1.8هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
43.8هزار ویدیو
549 فایل
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋کلبه عاشقان صاحب الزمان عج 🕋 (رهنان) 👇👇👇 @kolpee ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/joinchat/3355836638Cdc30cd4a6c 👆👆👆👆 لینک آرشیو روز جمعه شامل 🍃🌸تعقیبات نماز،،،،،، 🍃🌸مطالب روز جمعه الهی به امید تو 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️السَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الحُسِين♥️ ⚜️من نوکرحسینـم وعشقـم مُحـَرَّم است ⚜️من بنده ی حقیرم و او اسم اَعظم ‌است ⚜️تـا زنده‌ام به درگـه وی بندگی کنـم ⚜️هـرکس بُوَد گدای حسین، شاه‌ عالَم است ____🍃🌸🍃____ 🆔 @M_Amini40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم میخواس یک شب جمعه با امام زمان(عج) کربلا بودم بدنبال یوسف زهرا(س) دربدر سوی کوچه ها بودم... اباصالح التماس دعا❤️ ____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا... هر شب به آسمان نگاه می کنم و می اندیشم در این آرامش شب چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند خدایا‌ تو آرام دلشان باش. خدایا شبم را با یاد حسینت بخیر کن. 🌙شبت عالی✨ 🌙خوابت آرام ✨ ____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی فحش دهد... 📸استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚫️هشت خاصیت تربت امام حسین علیه السلام ◾️1- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: سجده كردن بر تربت امام حسين عليه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن) نماز بر مى دارد. ◾️2- ذكر با تسبيح تربت سيّدالشّهدا براى هر ذكر چهل حسنه در نامه اعمال مى نويسند، و حتّى بدون ذكر، تسبيح را در دست چرخاندن هر يك بيست حسنه دارد. ◾️3 - هر گاه كام نوزاد را با تربت سيّد الشّهداء باز كنند مانند اكسيرى كه مس ‍ را به طلا مبدل ميسازد و وجود نوزاد را از هر پليدى دور نموده و محبّت اهل بيت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در دل او مى كارد. ◾️4 - بر لحد يعنى قبر هر ميّتى كه تربت كربلا باشد از عذاب قبر رهانيده ميشود. ◾️5 - تربت كربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد كما اينكه بسيار تجربه شده است و در كتب مختلف ذكر گرديده است . ◾️6 - خاك مقتل حسين بن على عليه السلام حصن ، يعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر گزندى ، و هر كس آن را با خود حمل نمايد، محفوظ خواهد ماند. ◾️7- آرام بخش تلاطم موّاج درياهاست يعنى هرگاه دريا به تلاطم آيد، و چاره از همه جا قطع گردد،كمى تربت كربلا بر آن بپاشند دريا آرام ميگيرد. ◾️8 - تربت مظلوم كربلا تحفه حوريان بهشت است آن گاه كه در روز قيامت ماه و خورشيدى نيست تا نور افشانى كند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گيرد، 🌹 به دستور خداوند خاك كربلا كه تربت سيّدالشّهداء عليه السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود ✨و نور عظيمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى كند و همه ديدگان را خيره مى سازد كما اينكه خورشيد چشم انسان را مى زند و كسى نمى تواند مستقيم به آن نگاه كند... 📘كشكول النور ج 1 ص 186/ 📙سفينة النّجاة ص72-بحار الانوار ج 10 ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حلال جمیع مشکلات است حسين 👤حجت‌ الاسلام و المسلمین دانشمند ‌‌‌‌✅کانال استاد دانشمند •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حسین جان...🏴 سخت است و غم‌انگیز، دلبر را نبینی در اوج مستی دست ساغر را نبینی آری! گنهکارم ولی نوکر که هستم آقا دلت آمد که نوکر را نبینی؟! جامانده کربلا...😭💔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
〽️ اولين خونی كه بر زمين ريخت 〽️ خداوند به آدم عليه السلام وحی كرد كه می خواهم در زمين دانشمندی كه به وسيله آن آيين من شناسانده شود وجود داشته باشد و قرار است چنين عالمی از نسل تو باشد، لذا اسم اعظم و ميراث نبوت و آنچه را كه به تو آموختم و هر چه كه مردم بدان احتياج دارند، همه را به هابيل بسپار. 🌴آدم عليه السلام نيز اين فرمان خدا را انجام داد. وقتی قابيل از ماجرا باخبر شد، سخت غضبناك گشت. به نزد پدر آمد و گفت: پدر جان! مگر من از هابيل بزرگتر نبودم و در منصب جانشينی شايسته تر از او نيستم؟ 🌴آدم عليه السلام فرمود: فرزندم! اين كار دست من نيست، خداوند امر نموده، و او هر كس را بخواهد به اين منصب می رساند. اگر چه تو فرزند بزرگتر من هستی، اما خداوند او را به اين مقام انتخاب فرمود و اگر سخنانم را باور نداری و قصد داری يقين پيدا كنی، هر يك از شما قربانی به پيشگاه خدا تقديم كنيد قربانی هر كدام پذيرفته شد، او لايق تر از ديگری است. 🌴رمز پذيرش قربانی آن بود كه آتش از آسمان می آمد، قربانی را می سوزاند. قابيل چون كشاورز بود مقداری گندم نامرغوب برای قربانی خويش آماده ساخت و هابيل كه دامداری داشت گوسفندی از ميان گوسفندهای چاق و فربه برای قربانی اش برگزيد. 🌴در يك جا در كنار هم قرار دادند و هر كدام اميدوار بودند كه در اين مسابقه پيروز شوند. سرانجام قربانی هابيل قبول شد و آتش به نشانه قبولی گوسفند را سوزاند و قربانی قابيل مورد قبول واقع نشد. 🌴شيطان به نزد قابيل آمد و به وی گفت چون تو با هابيل برادر هستی، اين پيش آمد فعلا مهم نيست، اما بعدها كه از شما نسلی به وجود می آيد، فرزندان هابيل به فرزندان تو فخر خواهند فروخت و به آنان می گويند ما فرزندان كسی هستيم كه قربانی او پذيرفته شد، ولی قربانی پدرت قبول نگرديد، چنانچه هابيل را بكشی، پدرت به ناچار منصب جانشينی را به تو واگذار می كند. 🌴پس از وسوسه شيطان (خودخواهی و حسد كار خود را كرد، عاطفه برادری، و ترس از خدا، و رعايت حقوق پدر و مادری، هيچ كدام نتوانست جلوی طوفان كينه و خودخواهی قابيل را بگيرد) بلافاصله اقدام به قتل برادرش هابيل نمود و عاقبت او را كشت! 📚 بحار ج11 ، ص229 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌙 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع) اسمم محمدرسول حبیب اللهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز، فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: یک‌روز صبح زود جهت انجام پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره) شدم، سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال بودند و شور و حال خاصی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن، نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم. خلاصه.. وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت: 🌹فلانی شما برو نجف! پروازت تغییر کرده! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم‌و وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت: ❌ دو نفر باید پیاده شن!!! پرسیدیم: چرا ؟ گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست، کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد 😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀 هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل ننشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست‌وبرخاست کردند... 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره!!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان، حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم. خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت: شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان... خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم: شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید؟! 🌺 گفت بله ! گفتم: سریع زنگ بزن ببین کجان، خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان. اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم: مادر خدارو شکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید! گفت: آخه شما بودید میرفتید؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه! (حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه. 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت: مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟! عرض کردیم: آقا نشد! نبردنمون! فرمود: پاشید خیالتون راحت برید کربلا!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم... 🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•