eitaa logo
علمدارکمیل
345 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود! 📌 از مواردی که شهید صیاد رعایت می‌کرد حقوق بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس می‌گرفت و می‌گفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کرده‌ام. ما در طول این مدت تماس‌های شخصی او را یادداشت می‌کردیم سر ماه جمع‌بندی می‌کردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیت‌المال واریز می‌کردیم که رسید همه‌ی این پرداختی‌ها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که ده‌ها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز می‌کرد و می‌گفت کارهای شخصی را با ماشین شخصی‌ام پیگیری کنید. 👤 راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق 📚 از کتاب @komail31 🍃 🌸 🍃
علمدارکمیل
🌺🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🌺 با توکل به خدا و توسل بر اهل بیت علیهم السلام و به امید قبولی زیارت و
1⃣ ‍ خلاصه ای از زندگی دو برادر 🌹حمیدرضا و علیرضا نوبخت 🌹 🔻 در هشتم خرداد سال 1338 در شهرستان بابلسر پسری به دنیا آمد که او را حمیدرضا نامیدند. حمیدرضا، در سال 57 به خدمت سربازی فراخوانده شد، امّا بیش از 8 ماه خدمت نکرده بود که به فرمان حضرت امام (ره) مبنی بر ترک کردن پادگان‌ها و با تشویق برادرش علیرضا، از پادگان گریخت و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تمامی صحنه‌های مبارزه با رژیم ستم‌شاهی حضوری فعال داشت. ⚜ پس از پیروزی انقلاب، او با کمک برادرش علیرضا، هسته بسیج ملی جوانان را پایه گذاری کرد و با تشکیل گروه‌های جوانان و نوجوانان، آموزش های عقیدتی، سیاسی و نظامی به آنان می‌داد. همین گروه‌ها در مقابل تحرکات مذبوحانه‌ی ضد انقلاب و منافقین در جریان اشغال دانشگاه بابلسر، مقاومت و ایستادگی و فضای دانشگاه را از لوث وجود گروه‌های ملّی و مخالف نظام پاک کردند. 🔸حمیدرضا در تیرماه ۱۳۵۹، به اتفاق برادرش علیرضا، سپاه محمودآباد را تشکیل دادند. علیرضا از اولین گروه پاسدارانی بود که جهت سرکوبی اشرار و ضدانقلاب به کردستان اعزام شدند و بعد از آن با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت. 🍀 به گفته دوستان و همکاران، به حفظ بسیار حساس بود و به همه سفارش می‌کرد از بیت‌المال برای امور شخصی استفاده نکنند و خودش هم به آن عمل می‌کرد. هر بار که با ماشین سپاه از منطقه به شهرستان می‌آمد، آن را در منزل قفل می‌کرد و با ماشین شخصی خود یا دوستان یا تاکسی برای دیدار با امام جمعه، خانواده‌های شهدا و ... می‌رفت. وقتی می‌گفتیم: چرا با این ماشین نمی‌روی؟ جواب می داد: این ماشین بیت المال است. خانواده شهدا مرا این‌گونه ببینند، دلشان می‌شکند. من چگونه جواب دل شکسته‌ی آن‌ها را بدهم.» حمیدرضا به اتفاق برادرش، علیرضا در عملیات فتح المبین شرکت کرد. اوایل فروردین سال 61 برادر معلم‌اش، علیرضا که همرزم و راهنمایش بود، به رسید و باعث شد تا حمیدرضا جدی‌تر از گذشته عزمش را برای دفاع از اسلام و انقلاب به کار گیرد. او ماندن و خدمت کردن در منطقه را به رفتن و شرکت در تشییع جنازه برادرش ترجیح داد تا این گونه ثابت کند که رزمندگان و نیروهایش نیز حقی برگردن او دارند. @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃