eitaa logo
『• كُمِیْــ✌ـــــلٌ •』
122 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
25 فایل
همـہ دست گـل بـہ "آب" مےدهند اما انگار حڪایت ما فرق دارد ما دستـہ گل به "خاڪ" میدهیم انگار آنان که زلال‌تر از آب‌اند باید "خاڪ آلود" به دیدار "رب‌الـعـالمـیـن" بروند #الهم_احفظ_قائدنا_الخامنـہ_اے ڪلـنا قـاســم‌ ســلـیـمــانـــے
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 من در کارهای دخالت نمی کنم . : یک بار که در محضر امام شرفیاب بودم در مورد جریانی به پیغام دادند که به نمایندگان برسانم. ایشان فرمودند: من دخالت نمی کنم در کارهای مجلس، اما اگر یک روزی ببینم مجلس برخلاف اسلام می خواهد حرکت کند من جلوی آنها می ایستم. حالا مجلس است و من ملاحظه قانون را می کنم و نمی کنم و قانون باید کار خودش را انجام بدهد، ولی اگر یک روز دیدم خلاف است، جلوی همه شان می ایستم تا تصور نشود در برابر خلاف اسلام می خواهم بی تفاوت باشم. ♥ ؛ برداشت هایی از سیره امام خمینی(ره) | جلدچهار؛صفحه ۲۷ http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
🌺 🍁 🔥شیطان میگه همین یک بار گناه کن،بعدش دیگه خوب شو! "۹یوسف ‌‎ میگه باهمین یک ،ممکنه بمیره وهرگز توبه نکنی وتاابد جهنمی بشی.. "۸۱بقره" جمع باشه❤️ http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
✍ سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوينی : مانـــــــدن در صفـــــــِ اصحابِ عاشورائےِ امامِ عشـق، تنها با یقیـنِ مطلـق ممڪن است ... 💚به کمیل بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
✅ کاری که تمام گناهان را محو میکند حتی اگر آسمانها را سیاه کرده باشد 🔸 حدیث قدسی، خداوند فرمود: ای موسی (ع)گمان نکن مادرت برای تو مهری داشت، اگر من مهر تو را در دل او جای نمی دادم او هرگز برای شیردادن تو نیمه شب ،خواب شیرین را رها نمی کرد. ای موسی (ع)از میان بندگان من اگر بنده ای چنان گنهکار باشد که از گناهان او آسمان به رنگ سیاه در آمده باشد، فقط به خاطر یک کارش من تمام گناهان او را می بخشم و وارد بهشت می کنم و برای این کار از هیچ کس ابایی ندارم و اجازه نمی گیرم. موسی (ع)عرض کرد، خدایا آن عمل چیست؟ حضرت حق فرمودند: کسی که برای رضایت من قلب یک بنده مومن مرا شاد گرداند . او آن گاه مرا شاد کرده است و سزای کسی که مرا چنین خرسند کند، بخشش همه گناهان اوست ✅بیایید دل امام زمان علیه السلام را شاد کنیم با اعمال خیر و ترک گناه و دعا برای فرج اللّهم عجل لولیک الفرج • •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
در روایات می گشٺ دنبال ←علائم ظهـــــــور...⁉️ ←گفتمش نگرد! ←علامٺ همین جاسٺ! با تعجـب نگاهـــــــــم ڪرد ڪہ گفتم: علامٺ ماییــم❗️ عوض شدیـــم می آیـــ❣ـد... 💙 http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
سید رضا نریمانی2.mp3
3.98M
🕊شهدا که رفتن...وپریدن از هفت اسمون مادرهای شهدا موندن وخاطراتشون😭 🎤سیدرضانریمانی http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Banifatemeh-Zohr 17 Safar1397-006.mp3
4.57M
#به_وقت_مداحی #جمعه 🎙بیا مهدی بیا دورت بگردم 🎤 حاج سید مجید بنی فاطمه #مداحی . ◻️| http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
🇮🇷پس از خواندن این مقاله بهتر میتوان به عزتی که ولایت فقیه و بسیجیان و نیروهای مسلح ایران به این سرزمین دادند پی برد.♥ 🌷فقط جای شهدا خالیست🌷 قبل یعنی در پادشاهی رضاشاه و محمدرضا بدون اینکه درگیری و جنگی انجام شود ۴ منطقه از ایران جدا شد و دودستی به کشورهای همسایه الحاق داد؛ اما بعد از انقلاب اسلامی باوجود ۸ سال جنگ تحمیلی و زیر شدیدترین تحریم‌ها حتی یک وجب از خاک کشورمان دست بیگانگان ندادیم. اگر به جغرافیای ایران در طول حدود 200 سال عصر قاجاریه و پهلوی بنگریم، درخواهیم یافت که در اثر بی‌لیاقتی پادشاهان قاجاریه و پهلوی چه بر سر سرزمین بزرگ ایران آوردند. بماند که در دوره قاجار چند منطقه از ایران جدا شد (منطقه بخارا و کابل در زمان فتحعلی شاه، منطقه مرو و عشق‌آباد در زمان محمدشاه، منطقه هرات و رود هیرمند در‌زمان ناصرالدین‌شاه، بلوچستان پاکستان در‌زمان مظفرالدین شاه، منطقه خانقین در‌زمان احمدشاه)1 اما در‌دوره پهلوی با‌وجود منابع طبیعی و‌ثروت ملی و‌خرید چند میلیاردی تجهیزات نظامی چند نقطه از کشورمان بدون هیچ جنگی دودستی به کشورهای همسایه بخشید. "ارتفاعات آرارات شرقی در‌دیماه 1310 به ترکیه، اروندرود در تیرماه 1316 به عراق و بخشی از بلوچستان در اسفند 1320 به افغانستان واگذار می شود و در سال 1350 با دستور انگلستان و با امضای محمدرضا پهلوی و تأیید نمایندگان خائن مجلس شورای ملی، استان چهاردهم ایران به نام بحرین از کشور ما جدا شد و به عنوان کشوری مستقل، پایگاه انگلیس و امروز نیز پایگاه نظامی آمریکا در منطقه گردید."2 تجزیه شدن بخش‌هایی از خاک ایران بدون هیچ‌گونه جنگ و صرفاً براساس اراده بیگانه در طول تاریخ ایران بی‌مانند است اما در دوران پهلوی (پدر و پسر) این پدیده بارها تکرار می‌شود، چیزی که خود آنان به خیانت بودنش اذعان داشتند. در جنگ خانمان‌سوز عراق علیه ایران که به عنوان طولانی‌ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم شناخته می‌شود، حدود یک میلیون ایرانی شهید، مجروح، نقص عضو و یا شیمیایی شده‌اند و این در حالی است که تعداد ایرانیانی که دچار مشکلات روحی و روانی ناشی از جنگ شده‌اند ودیگر خسارت های غیر مستقیم جنگ، محاسبه نشده است. علاوه بر این، با گذشت سی سال از پایان جنگ بسیاری از خانواده‌های ایرانی، هنوز هیچ اثری از عزیز خود نیافته‌اند و در غم دیدار فرزندانشان چون شمع می‌سوزند. در این عرصه که هشت سال رزمندگان دلاور جمهوری اسلامی جنگیدند حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی را به دست دشمن ندادند http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
💠 حدیث روز 💠 📿 عملی محبوب‌تر از هزار ركعت نماز 🔻امام صادق علیه‌السلام: تَسْبيحُ فاطِمَةَ عليهاالسلام فى كُلِّ يَوْمٍ فى دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ صَلاةِ اَلْفِ رَكْعَةٍ فى كُلِّ يَوْمٍ ◽️تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام در هر روز پس از هر نماز، نزد من محبوب ‏تر از هزار ركعت نماز در هر روز است. كافى: ج ۳، ص ۳۴۳، ح ۱۵ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
💚داستان دفن علامه طباطبایی ♥♥♥♥♥ حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان در کتاب «مقالات و رسالات تاریخی‌« (دفتر چهارم)، از زبان حجت الاسلام محمد حسین اشعری فرزند مرحوم آیت الله علی اصغر اشعری قمی، از همدرسان امام راحل این گونه آورده‌: «علامه طباطبایی این اواخر بیماری پارکینسون گرفت و تقریبا آخر کاری فلج شد تا گردن. این اواخر در بیمارستان آیت الله گلپایگانی بستری شد. من سه شبانه روز اکثر اوقات آنجا بودم و ایشان در حالت اغماء بود. روزی دکتر منافی وزیر بهداری وقت آمد به بیمارستان برای ملاقات با ایشان. وقتی وضع او را دید تلفن کرد که هلکوپتر بفرستند تا او را به تهران منتقل کنیم. من مخالفت کردم و گفتم ایشان چند ساعتی بیشتر زنده نیست. اما قبول نکرد. همان وقت آیت الله گلپایگانی آمد که دید ایشان در حال اغماء است، این مساله را با ایشان مطرح کردم و به ایشان گفتم: شما امر کنید دکتر منافی این کار را نکند. ایشان دکتر منافی را صدا زد و از او خواست تا عصر صبر کنند. اگر جوری بود که می شود او را منتقل کرد آن وقت منتقل کنید. بالاخره یکی دو ساعت بعد درگذشت، من تلفنی فوت ایشان را به آقای امام خمینی اطلاع دادم، ایشان فرمودند: در باره قبر ایشان هر کجا را صلاح می دانید اقدام کنید. به آقای مولایی هم دستور خواهیم داد. من به دنبال آقای مولایی آمدم تا محل قبر را تعیین کنیم. ایشان در کنار قبر مرحوم اشراقی و انگجی جایی را معرفی کرد. من مخالفت کردم و گفتم علامه طباطبایی به عنوان مفسر و فیلسوف باید قبرش جایی باشد که مردم راحت تر و آشکارتر سر قبر ایشان بیایند. آنچه آقای مولایی اصرار کرد من مخالفت کردم. بعد آمدم جایی را که قبر فعلی ایشان است نشان دادم، ایشان گفت اینجا پایه های سقف است و تمام بتون آرمه است و قابل شکافتن نیست، من نپذیرفتم. ایشان گفت: حتی اگر بشود شکافت، اینجا قبر علماست و ما مجاز به شکافتن نیستیم. من گفتم: این مساله را حل می کنم. معمارها را بیاورید تا نظر بدهند که می شود شکاف داد یا نه. و ثانیا آقای نجفی در وقت ساختن مسجد بالاسر فهرست قبور را برداشت. از ایشان می پرسیم که آیا قبر عالمی در اینجا هست یا خیر. غروب شد و آقای نجفی آمد. بعد از نماز داستان را شرح دادم و خواستم ایشان بیاید شرح بدهد که اینجا قبری از علما بوده است یا نه. ایشان آمد و گفت: تا آنجا که من صورت برداری کرده ام اینجا قبر کسی نیست. آقای مولایی گفت: چه اصراری دارید. من گفتم: نه اینجا که قبر نیست. بر فرض هم بتون باشد، امتحانش آسان است. بالاخره به این امر تن دادند و شب درها را بستند و قالی را کنار زدند و عمله آوردند تا بشکافند. سنگ مرمر را برداشتند. موزائیک را هم برداشتند، خبری از بتون نبود. خاک و خاشاک را برداشتند یک مرتبه هر چه کلنگ زدند صدا می کرد. آقای مولایی گفت: من عرض کردم اینجا بتون است. من مخالفت کردم و گفتم: ببینیم چرا صدا می کند. دیدیم آجرهای بزرگ است. برداشتند، در این وقت با کمال شگفتی دیدیم یک قبر آماده و ساخته آن جا هست بدون این که ذره ای چیزی از استخوان و غیره در آن باشد. آقای مولایی گفت: این واقعا شبیه معجزه است، همانجا آقای طباطبائی را دفن کردند.» http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‍ 🌹❤️ " در محضــر شهــــید " ...🌹❤️ ساعت یڪ و دو نصف شب بود صدای شُرشُر آب می آمد یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلے آروم ، به طوری که کسے بیدار نشود ، پای تانکر آب مےشست... جلوتر رفتم... دیدم حاج ابراهیم همتِ ، فرمانده ی لشڪر ... ✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند خاڪے تر می شوند.... این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم... 🌹 🌹 " شهــــــــ پیام ــــــید " را بہ خاطر بسپاریم ❤️
# خاطره🌺 تازه پا به گردان گذاشته بود. شوخ طبیعی، رکن جداناشدنی او بود. فرقی هم نمی کرد در پادگان باشد، در منطقه و یا شب عملیات و درگیری با دشمن. سال‌های جنگ با سرعت نور گذشت و آقا شدند، راوی جنگ دیگر کمتر خبری از شوخی‌ها و شوخ طبعی‌هایش بود. از قافله بازمانده بود و به یاد آنها روایت می‌کرد و از شجاعت و بزرگی‌شان می‌گفت. گاهی در جمع‌های خصوصی او را گیر می‌آوریم و گریزی می‌زنیم به شیرین‌کاری‌هایش و خاطرات روزهای جنگ. همین چند وقتِ گذشته بود که از او خواستیم تا از ماموریت کردستان بگوید . او هم از خداخواسته سوار مرکب خاطرات شده، می‌گفت: تازه قله ای را گرفته، و سرخوش از این پیروزی، بین بچه‌ها نشسته بودیم که سروکله خبرنگاری پیدا شد و از چگونگی عملیات شب گذشته پرسید. با حرارت هرچه تمام‌تر پاسخ گفتیم و از شجاعت بچه‌ها و فرار دشمن حکایت ها نقل کردیم. خبرنگار تشکر کرد و در حال رفتن ، ایستاد و رو به‌ من پرسید، راستی اسم تپه را نگفتید.... اسم تپه را نمی‌دانستم و گفتن "نمی‌دانم" با آن همه هنرنمایی قبلی برایم غیر ممکن بود. نگاهی به تپه انداختم و نگاهی به کلّه کنده‌کاری شده محمد. چقدر شبیه هم بودند ! از زبانم در رفت و گفتم "ارتفاعات پسکل ممد" عجب!! چه اسم با مسمایی شده بود! خبرنگار بیچاره تشکر کرد و رفت و از ما دور شد. ساعت ۱۴، صدای اخبار رادیو بلند شد. همه کنجکاو بودیم تا اخبارِ کلیِ عملیات را به‌دست بیاوریم. مجریِ خبر، با صدایی رسا و حماسی گفت...... دیشب رزمندگان ما در عملیاتی کم نظیر، در غرب کشور، موفق شدند مناطق وسیعی از جمله تپه‌های ۱۳۷، دربندی‌خان، پسکل ممد و.... را به طور کامل آزاد کنند و..... وقتی نگاهم به چهره متفکرانه فرمانده گردان افتاد و نیم نگاه‌ش به ما که به زور جلو خنده مان را گرفته بودیم، گوئی متوجه داستان شده بود، افتاد بدنبالم و..... من بودم که فراررا بر قرار ترجیح داده بودم و او بود که بدنبالم می آمد. برای برادر عزیز سید باقر احمدی‌ثنا راوی با سابقه دفاع مقدس
🇮🇷14هزار و 500 اسیر 🌹 شهید صیاد شیرازی 😕 ریسک بزرگی بود. هفتصد نفر چه بود که ما بخواهیم به خونین‌شهر حمله کنیم؟ بعدش چه؟ حالت خاصی بر ما حاکم شده بود. زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول‌های جنگ نمی‌کردیم که این کار بشود یا نشود. گفتم: «بزنید.» ایشان زد. یک ساعت هم طول نکشید. ساعت هشت صبح بود که گفتند: «ما زدیم. خوب هم گرفته. عراقی‌ها جلوی ما دست‌ها را بالا برده‌اند. ولی تعداد آن‌ها دست ما نیست. باید احتیاط می‌کردند و کُند به طرفشان می‌رفتند. یک هلی‌کوپتر 214 فرستادیم بالا که ببینیم وضعیت چه جور است. خلبان فریاد زد: «تا چشمم کار می‌کند، توی این خلبان‌ها و کوچه‌های خرمشهر، عراقی‌ها صف بسته‌اند و دست‌ها را بالا برده‌اند.» یعنی قابل شمارش نبودند. واقعاً مطلب عجیبی بود. نمی‌شد به عراقی‌ها بگوییم: «شما بروید توی سنگر؛ ما نیرو نداریم!» بالاخره باید کارشان را تمام می‌کردیم. باز خداوند یاری کرد و تدابیری اتخاذ شد که جالب هم بود. به نیروهایی که در خط داشتیم، گفتیم: «به صورت دشتبان، به صورت صف، یک طرفشان ـ یعنی طرف غرب ـ بایستند.» منظورمان این بود که آن‌ها را هدایت کنیم بیایند روی جاده و از طریق جاده بروند به طرف اهواز. گفتم: «فعلاً پیاده بروند به طرف اهواز!» تا اهواز صد و شصت و پنج کیلومتر راه بود. ماشین هم نداشتیم که آن‌ها را سوار کنیم. نیروها با دست اشاره می‌کردند که بروید توی جاده. آن‌ها هم پشت سر هم رفتند توی جاده. مگر تمام می‌شدند! تا بعد از ظهر طول کشید. هر چه می‌رفتند، تمام نمی‌شدند. عصر بود. پرسیدم: «بالاخره این اسرا چه شدند؟» گفتند: «دیگر نمی‌آیند.» رفتیم توی خرمشهر و خرمشهر را گرفتیم. آماری به ما دادند. حدود چهارده هزار و پانصد نفر در شهر اسیر شده بودند؛ اینکه داخل این سنگرها، چقدر امکانات و مهمات و وسایل و تجهیزات و غذا بود، جای خودش...  http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
❣✨ڪاری ڪن ❣✨بعضے وقتـــ ها نمیـدانم ❣✨در گـرد و غبـار ❣✨گنـاه این دنیـا چه ڪنم. ❣✨مـرا جدا ڪن از زمیـن ❣✨دستمـ را بگیـر... ❣✨میخواهمـ ❣✨در دنیاے تو آرامـ بگیرم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔 بین این انسانهای رنگارنگ! که خیـــره می شوند و معذب می کننــد تــو را نگـاه جوانــکی👀 کــه،زودتــر از تـــو ســرش را بــه زیــر می انـــدازد تـــا دل مولایش را نشکنـد😍 یــک دنیا ست... و زمـــزمه ای کـــوتــاه: مــــرا عهــــدیست با جـــانان🌸 در کوچه و خیابان نگاه را از ! میهمان سنگ فرش خیابان می کنیم😊 و درزهای بهم پیوسته کف پیاده رو را می شماریم تا نکند چهره به چهره! صورت به صورت! نگاه به نگاه افتد... اما بعضی ها صفحات اجتماعی را اند! غافل از اینکه ! ای برادر! عکس با ریش و محاسن با ادیت نورانی💫! ✋دست با انگشتر فیروزه و عقیق یمانی! حالت ایستاده و نشسته با برادران ایمانی! ای خواهر! عکس سجاده و چادر نماز🌸 در اتاق عرفانی! 📿 عکس از گونه ی نصفه و چشم بارانی😢! جمع دوستان و کافه های اعیانی! نیست❌ در شان یک یار !😔 درج کامنت با ادبیات بسیار و ! اینها بخشی از مشکلاتی ست که ما ها! در گیر آن هستیم...🙁 خواسته و یا ناخواسته😔 اگر در فضای حقیقی مواظب رفتار و نگاه و کلام مان🗣 هستیم! در فضای مجازی هم باشیم...☝️🏻 عکس با هزار ژست و مدل گذاشتن در این صفحات📲! مانند این است که سر چهارراه شهر↹؛ ایستاده و ژست بگیریم! و به تعداد فالوور های مان چه دختر و چه پسر! تماشا کنند مارا... 😨 مواظب باشیم دل ها را نلرزانیم🥀 عهد با جانان را فراموش نکنیم...!! ↳http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
⚡«خلوت» خلوت است⚡ 📵خلوت! 📝همان دامی كه حضرت يوسف عليه‌السّلام در آن گرفتار شد و تنها كاری كه می‌توانست انجام دهد، گريختن بود... 🚪و خدا درهای رحمتش را به روی او يكی پس از ديگری باز كرد و رهايی اش بخشيد. 💻پس چه خلوتی دنج‌تر از فضای مجازی؟ ❄️خلوتی كه در آن حتّی شرم نگاه‌هايمان نيز مزاحم اختلاطمان نخواهد شد و استيكرها و شكلک ‌ها جايگزين خنده‌های زير لب و عشوه‌های پنهانيمان خواهد شد... 💫🔺همان چيزی كه در واقعيّت هرگز تصوّرش را نيز نمی كنيم و خودمان را از آن مبرّا می‌بينيم. 🚨اين خلوت نيز همان خلوتی است كه رسول اكرم صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند اگر زن و مردی در آن تنها شوند، نفر سومشان ابليس 😈 خواهند بود. 🗯حواسمان باشد! 👇 🅾شيطان همدم ، و دستگاهش را الكترونيكی كرده است! ✅ خدای دنیای مجازی، همان خدای دنیای حقیقی است حواستان هست. http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
♥رنج و مشقتی که آزادگان برای شرف ایران تحمل کردند،نباید فراموش کرد. 🌷 ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی یکی از عذاب آورترین برنامه هایی که بعثی ها هر هفته بهمون تحمیل کرده بودن. تراشیدن سر و ریش به شکلی کاملا شکنجه وار بود.بیش از یه سال به هر آسایشگاه ۱۲۰ نفری بین شش تا هفت عدد تیغ بیشتر نمی دادن و همه افراد رو مجبور می کردن که سر و ریش و موهای زائد رو با همون تعداد کمِ تیغ بتراشند. بصورت میانگین به هر ۱۸ نفر یه تیغ می رسید و هر نه نفر مجبور بودیم با یه نصفه تیغ هم موی سر هم ریش و هم موهای زائد رو بزنیم. اوایل که بلد نبودیم تیغ با همون یه نفر اول کند میشد و بقیه بنام اصلاح واقعا شکنجه میشدن و هر کاری می کردیم تیغ روی سر و صورت نفرات بعدی کار نمی کرد و به همراه مو هر بار مقداری از پوست کنده میشد. بعد از هر اصلاح سر و صورت همه افراد خون مالی و تکه پاره میشد.بیشتر وقتا درد و عذابی که از تراشیدن سر و ریش می کشیدیم کمتر از کابل خوردن نبود و حتی در مواقعی زجرآورتر بود. هر چه التماس می کردیم که با پول خودمون تعداد بیشتری تیغ برامون بیارن گوششون بدهکار نبود و توجه نمیکردن. راهی بود برای شکنجه کردن اسرا به دستِ خودشون، بعضی وقت ها که سرِ کسی رو می تراشیدم، میدیدم که دستاشو کناره تشت گرفته و از شدت درد بی اختیار اشکاش داره میزیره داخل تشت. اگه هم نمی زدیم بهانه میفتاد دستشون و بعنوان تمرد کاری به سر فرد میاوردن که به مرگِ خودش راضی بشه. در سالهای بعد به مرور بهتر شد و به تدریج هر دونه تیغ شد برای ده نفر و پنج نفر و در اواخر اسارت برای دو نفر.. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
♥ارزش احترام به پدر و مادر ✍️آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان - که معروف به وادی‌السّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌ الشّأنی در آن‌جا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند. وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بی‌سواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است. 📗 : گزیده‌ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625