سید رضا نریمانی2.mp3
3.98M
🕊شهدا که رفتن...وپریدن از هفت اسمون
مادرهای شهدا موندن وخاطراتشون😭
🎤سیدرضانریمانی
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
Banifatemeh-Zohr 17 Safar1397-006.mp3
4.57M
#به_وقت_مداحی
#جمعه
🎙بیا مهدی بیا دورت بگردم
🎤 حاج سید مجید بنی فاطمه
#مداحی
.
◻️| http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
🇮🇷پس از خواندن این مقاله بهتر میتوان به عزتی که ولایت فقیه و بسیجیان و نیروهای مسلح ایران به این سرزمین دادند پی برد.♥
🌷فقط جای شهدا خالیست🌷
قبل #انقلاب یعنی در پادشاهی رضاشاه و محمدرضا بدون اینکه درگیری و جنگی انجام شود ۴ منطقه از ایران جدا شد و دودستی به کشورهای همسایه الحاق داد؛ اما بعد از انقلاب اسلامی باوجود ۸ سال جنگ تحمیلی و زیر شدیدترین تحریمها حتی یک وجب از خاک کشورمان دست بیگانگان ندادیم.
اگر به جغرافیای ایران در طول حدود 200 سال عصر قاجاریه و پهلوی بنگریم، درخواهیم یافت که در اثر بیلیاقتی پادشاهان قاجاریه و پهلوی چه بر سر سرزمین بزرگ ایران آوردند. بماند که در دوره قاجار چند منطقه از ایران جدا شد (منطقه بخارا و کابل در زمان فتحعلی شاه، منطقه مرو و عشقآباد در زمان محمدشاه، منطقه هرات و رود هیرمند درزمان ناصرالدینشاه، بلوچستان پاکستان درزمان مظفرالدین شاه، منطقه خانقین درزمان احمدشاه)1 اما دردوره پهلوی باوجود منابع طبیعی وثروت ملی وخرید چند میلیاردی تجهیزات نظامی چند نقطه از کشورمان بدون هیچ جنگی دودستی به کشورهای همسایه بخشید.
"ارتفاعات آرارات شرقی دردیماه 1310 به ترکیه، اروندرود در تیرماه 1316 به عراق و بخشی از بلوچستان در اسفند 1320 به افغانستان واگذار می شود و در سال 1350 با دستور انگلستان و با امضای محمدرضا پهلوی و تأیید نمایندگان خائن مجلس شورای ملی، استان چهاردهم ایران به نام بحرین از کشور ما جدا شد و به عنوان کشوری مستقل، پایگاه انگلیس و امروز نیز پایگاه نظامی آمریکا در منطقه گردید."2
تجزیه شدن بخشهایی از خاک ایران بدون هیچگونه جنگ و صرفاً براساس اراده بیگانه در طول تاریخ ایران بیمانند است اما در دوران پهلوی (پدر و پسر) این پدیده بارها تکرار میشود، چیزی که خود آنان به خیانت بودنش اذعان داشتند.
در جنگ خانمانسوز عراق علیه ایران که به عنوان طولانیترین جنگ کلاسیک قرن بیستم شناخته میشود، حدود یک میلیون ایرانی شهید، مجروح، نقص عضو و یا شیمیایی شدهاند و این در حالی است که تعداد ایرانیانی که دچار مشکلات روحی و روانی ناشی از جنگ شدهاند ودیگر خسارت های غیر مستقیم جنگ، محاسبه نشده است. علاوه بر این، با گذشت سی سال از پایان جنگ بسیاری از خانوادههای ایرانی، هنوز هیچ اثری از عزیز خود نیافتهاند و در غم دیدار فرزندانشان چون شمع میسوزند. در این عرصه که هشت سال رزمندگان دلاور جمهوری اسلامی جنگیدند حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی را به دست دشمن ندادند
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
💠 حدیث روز 💠
📿 عملی محبوبتر از هزار ركعت نماز
🔻امام صادق علیهالسلام:
تَسْبيحُ فاطِمَةَ عليهاالسلام فى كُلِّ يَوْمٍ فى دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ صَلاةِ اَلْفِ رَكْعَةٍ فى كُلِّ يَوْمٍ
◽️تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام در هر روز پس از هر نماز، نزد من محبوب تر از هزار ركعت نماز در هر روز است.
كافى: ج ۳، ص ۳۴۳، ح ۱۵
•┈┈••✾••┈┈•
💚داستان دفن علامه طباطبایی
♥♥♥♥♥
حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان در کتاب «مقالات و رسالات تاریخی« (دفتر چهارم)، از زبان حجت الاسلام محمد حسین اشعری فرزند مرحوم آیت الله علی اصغر اشعری قمی، از همدرسان امام راحل این گونه آورده: «علامه طباطبایی این اواخر بیماری پارکینسون گرفت و تقریبا آخر کاری فلج شد تا گردن. این اواخر در بیمارستان آیت الله گلپایگانی بستری شد. من سه شبانه روز اکثر اوقات آنجا بودم و ایشان در حالت اغماء بود. روزی دکتر منافی وزیر بهداری وقت آمد به بیمارستان برای ملاقات با ایشان. وقتی وضع او را دید تلفن کرد که هلکوپتر بفرستند تا او را به تهران منتقل کنیم. من مخالفت کردم و گفتم ایشان چند ساعتی بیشتر زنده نیست. اما قبول نکرد.
همان وقت آیت الله گلپایگانی آمد که دید ایشان در حال اغماء است، این مساله را با ایشان مطرح کردم و به ایشان گفتم: شما امر کنید دکتر منافی این کار را نکند. ایشان دکتر منافی را صدا زد و از او خواست تا عصر صبر کنند. اگر جوری بود که می شود او را منتقل کرد آن وقت منتقل کنید. بالاخره یکی دو ساعت بعد درگذشت، من تلفنی فوت ایشان را به آقای امام خمینی اطلاع دادم، ایشان فرمودند: در باره قبر ایشان هر کجا را صلاح می دانید اقدام کنید. به آقای مولایی هم دستور خواهیم داد. من به دنبال آقای مولایی آمدم تا محل قبر را تعیین کنیم. ایشان در کنار قبر مرحوم اشراقی و انگجی جایی را معرفی کرد. من مخالفت کردم و گفتم علامه طباطبایی به عنوان مفسر و فیلسوف باید قبرش جایی باشد که مردم راحت تر و آشکارتر سر قبر ایشان بیایند.
آنچه آقای مولایی اصرار کرد من مخالفت کردم. بعد آمدم جایی را که قبر فعلی ایشان است نشان دادم، ایشان گفت اینجا پایه های سقف است و تمام بتون آرمه است و قابل شکافتن نیست، من نپذیرفتم. ایشان گفت: حتی اگر بشود شکافت، اینجا قبر علماست و ما مجاز به شکافتن نیستیم. من گفتم: این مساله را حل می کنم. معمارها را بیاورید تا نظر بدهند که می شود شکاف داد یا نه. و ثانیا آقای نجفی در وقت ساختن مسجد بالاسر فهرست قبور را برداشت.
از ایشان می پرسیم که آیا قبر عالمی در اینجا هست یا خیر. غروب شد و آقای نجفی آمد. بعد از نماز داستان را شرح دادم و خواستم ایشان بیاید شرح بدهد که اینجا قبری از علما بوده است یا نه. ایشان آمد و گفت: تا آنجا که من صورت برداری کرده ام اینجا قبر کسی نیست. آقای مولایی گفت: چه اصراری دارید. من گفتم: نه اینجا که قبر نیست. بر فرض هم بتون باشد، امتحانش آسان است. بالاخره به این امر تن دادند و شب درها را بستند و قالی را کنار زدند و عمله آوردند تا بشکافند. سنگ مرمر را برداشتند. موزائیک را هم برداشتند، خبری از بتون نبود. خاک و خاشاک را برداشتند یک مرتبه هر چه کلنگ زدند صدا می کرد. آقای مولایی گفت: من عرض کردم اینجا بتون است. من مخالفت کردم و گفتم: ببینیم چرا صدا می کند. دیدیم آجرهای بزرگ است. برداشتند، در این وقت با کمال شگفتی دیدیم یک قبر آماده و ساخته آن جا هست بدون این که ذره ای چیزی از استخوان و غیره در آن باشد. آقای مولایی گفت: این واقعا شبیه معجزه است، همانجا آقای طباطبائی را دفن کردند.»
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
🌹❤️ " در محضــر شهــــید " ...🌹❤️
ساعت یڪ و دو نصف شب بود
صدای شُرشُر آب می آمد
یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود
و خیلے آروم ،
به طوری که کسے بیدار نشود ،
پای تانکر آب مےشست...
جلوتر رفتم...
دیدم حاج ابراهیم همتِ ،
فرمانده ی لشڪر ...
✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند
خاڪے تر می شوند....
این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم...
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت🌹
#سردار_خیبر
#مردان_خدا
🌹 " شهــــــــ پیام ــــــید " را بہ خاطر بسپاریم ❤️
# خاطره🌺
تازه پا به گردان گذاشته بود.
شوخ طبیعی، رکن جداناشدنی او بود.
فرقی هم نمی کرد در پادگان باشد،
در منطقه و یا شب عملیات و درگیری با دشمن.
سالهای جنگ با سرعت نور گذشت و آقا شدند، راوی جنگ
دیگر کمتر خبری از شوخیها و شوخ طبعیهایش بود.
از قافله بازمانده بود و به یاد آنها روایت میکرد و از شجاعت و بزرگیشان میگفت.
گاهی در جمعهای خصوصی او را گیر میآوریم و گریزی میزنیم به شیرینکاریهایش و خاطرات روزهای جنگ.
همین چند وقتِ گذشته بود که از او خواستیم تا از ماموریت کردستان بگوید .
او هم از خداخواسته سوار مرکب خاطرات شده،
میگفت:
تازه قله ای را گرفته، و سرخوش از این پیروزی، بین بچهها نشسته بودیم که سروکله خبرنگاری پیدا شد و از چگونگی عملیات شب گذشته پرسید. با حرارت هرچه تمامتر پاسخ گفتیم و از شجاعت بچهها و فرار دشمن حکایت ها نقل کردیم.
خبرنگار تشکر کرد و در حال رفتن ، ایستاد و رو به من پرسید، راستی اسم تپه را نگفتید....
اسم تپه را نمیدانستم و گفتن "نمیدانم" با آن همه هنرنمایی قبلی برایم غیر ممکن بود.
نگاهی به تپه انداختم و نگاهی به کلّه کندهکاری شده محمد.
چقدر شبیه هم بودند !
از زبانم در رفت و گفتم "ارتفاعات پسکل ممد"
عجب!! چه اسم با مسمایی شده بود! خبرنگار بیچاره تشکر کرد و رفت و از ما دور شد.
ساعت ۱۴، صدای اخبار رادیو بلند شد. همه کنجکاو بودیم تا اخبارِ کلیِ عملیات را بهدست بیاوریم.
مجریِ خبر، با صدایی رسا و حماسی گفت...... دیشب رزمندگان ما در عملیاتی کم نظیر، در غرب کشور، موفق شدند مناطق وسیعی از جمله تپههای ۱۳۷، دربندیخان، پسکل ممد و.... را به طور کامل آزاد کنند و.....
وقتی نگاهم به چهره متفکرانه فرمانده گردان افتاد و نیم نگاهش به ما که به زور جلو خنده مان را گرفته بودیم، گوئی متوجه داستان شده بود، افتاد بدنبالم و.....
من بودم که فراررا بر قرار ترجیح داده بودم و او بود که بدنبالم می آمد.
برای برادر عزیز
سید باقر احمدیثنا
راوی با سابقه دفاع مقدس