eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت۶) "نجات یک انسان" #ادامه خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که می‌توانست
"نجات یک انسان" بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟خیلی دوست داشتم‌ تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا‌ گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمی‌گشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه.می‌گویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است... خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم. با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.باید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم. صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم. در پشت محل پایگاه قبرستان.شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟ گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده می‌شد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم...یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند! می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند.برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد.وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت .حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن می‌گرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد. وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت. همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سپس به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن می‌خواند چرا برنگشتی؟دیگر حرفی برای گفتننداشتم... خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...! ..
سر قبر نشسته بودم.. باران می آمد؛ روی سنگ قبر نوشته بود: 🌷شھید مصطفی احمدی روشن..🌷 از خواب پریدم! مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم. بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.. زد به خنده و شوخی گفت: بادمجون بم آفت نداره. ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم: کی شھید میشی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : ۳۰سالگی.. باران می بارید؛ شبی که خاکش می کردیم.. همسر شھید مصطفی احمدی روشن
مزار شهیدان حاج احمد کاظمی ،خرازی ،ردانی پور و شهیدان دیگر 🥀🥀🥀 حاج قاسم جا تون خالیه😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔امان از دل مهدی (عج) ترک هر گناه = لبخندی برلبان نازنین حضرت مهدی ترک هر گناه=برداشتن یک قدم در مسیر ظهور
دوستان عزیز شرمنده امروز پست های کانال خیلیییی زیاد بود😔 حلال کنید اگه یه موقع از حجم پیام ها اذیت شدین🙏🏻
بعضی وقتا هم باید بشینی سر سجاده، بگی: خدا... لذت گناه کردن‌ رو ازم بگیر میخوام باهات رفیق شم...
اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ . اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ، يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً حِينَ لَاحَيَّ ، يَا مُحْيِيَ الْمَوْتىٰ ، وَمُمِيتَ الْأَحْياءِ ، يَا حَيُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ؛اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها ، سَهْلِها وَجَبَلِها ، وَبَرِّها وَبَحْرِها ، وَعَنِّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّٰهِ ، وَمِدادَ كَلِماتِهِ ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ ، وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ .اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً ، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ؛اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي ، شاهِراً سَيْفِي ، مُجَرِّداً قَناتِي ، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي . اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ ، وَاكْحَُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ، وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ .وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَكَ ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِي النّٰاسِ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ ، حَتَّىٰ لَايَظْفَرَ بِشَيْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ؛ وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ ، وَناصِراً لِمَنْ لَايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ ، وَمُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ .اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَىٰ دَعْوَتِهِ ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اكْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. آنگاه «سه بار» بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمانِ.
رهبـــــــــــــــــــــرم🌷 سید علی🍃 دعا میکنم بمـــــــــــــــــــــانی برایم... دعـــــــــــــــــــایم کن ... بمــــــــــــــــــــــــــانم ... به راهت 👌 اللهم احفظ سیدنا قائدنا الامام الخامنه_ای
گاهے صفـای دلتان براے دلِ زنگار دیده ی ما قابل درڪ نیست ❗️ بہ راستے ڪہ چقدر، بین ما و شما فاصله هاست... 💔 🌷
بی تو ، گاهی برای خنده دلمان تنگ می‌شود ... یاد شهدا با صلوات🌹
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
به یاد ارباب و به نیابت از شهدا 😭😭😭😭😭 التماس دعاااااا.....
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
به یاد ارباب و به نیابت از شهدا #پیشنهاد_دانلود #روضه_ارباب #سید_رضا_نریمانی 😭😭😭😭😭 التماس دعاااااا.
می تونید مداحی هایی که می خواید رو بگید تا تو کانال قرار بدیم پس مداحی های مورد علاقه تون رو واسمون ارسال کنید و یا درخواست مداحی کنید البته موضوع و مداح فراموشتون نشه.... ما منتظریم🌹🌹🌹
✅ اے شهـیڋ ایــن روز ها👉 ڪــوچـہ_هاےشهــر ݐُــڔ اســٺ... از بـوے 🔥 مردمـــان کوچــہ شهــرما خوڋشــاڽ را بہ خــــــــواب زده انــد و کرده اند بہ این گونه ایــن روز ها👉 عـــشق تـبدیــل بہ یــڪ شده است و بہ قول خــودت : 👉چــہ بد دردیــست، دردِ کردن👈 واے از ایــݩ ســکوت وحشیانہ ے کوچہ ها... 👌بارالهے آݧگونہ مارا بگڋرا کــہ هیــچگاه بہ تو عادت نکنیــم ... 💥اگـر خدا بشود... خــوݕ تورا خــریدار می شود 🔻برای شادی روح شهدا 🔻
: رزمنده ای گفت :  چند روز بعد از عملیات، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش 📝 هر جا می رفت همراه خودش می برد.. از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟ گفت: آرپی جی زن بوده توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه باید براش بنویسی تا بفهمه 💐شرمنده‌ی ایثارت هستیم جوانمرد💐
در رثای ابراهیم ... 🌹 بیقرارم برای ابراهیم سر و جانم فدای ابراهیم🌹 🌹دل من شاد میشود با این خنده ی با صفای ابراهیم🌹 🌹ماه اردیبهشتِ سر سبز است وَ چه خالیست جای ابراهیم🌹 🌹کاش میشد همیشه بگذارم پای خود جای پای ابراهیم🌹 🌹جگرم ذره ذره می سوزد از غمِ ماجرای ابراهیم🌹 🌹مست بودم ، خمارتر گشتم تا شدم آشنای ابراهیم🌹 🌹او صدا می زند که پاشو بیا توی گوشم صدای ابراهیم🌹 🌹آخرش عاشقانه خواهم رفت در جوابِ بیای ابراهیم🌹 🌹ذرّه ذرّه مذاب خواهد شد دلِ تنگم برای ابراهیم🌹 🌹بال و پر ، باز میکنم یک شب می پرم با دعای ابراهیم🌹 🌹مثلِ او بی نشانه و گمنام می روم تا خدای ابراهیم🌹
راست می گفت؛ از گناه که بگذری از جانت هم راحت می گذری..!
‌‌ رفقا ... بیاید یجوری زندگی کنیم که‌ هرکی ما رو دید بگه بوی کربلا میدی ... بوی حسین (ع)...
رفیق شهید کہ داشته باشے❣ یک قدم بہ خدا نزدیک تری😇 دل هایے با رفاقت بہ خـــدا...💕 هر دلے قدر این ارزش را نمے داند ڪاش دل ما بی معرفت نباشد😔 هادے دل هاے ما باش اے رفیق https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
✨ تواضع شهید ابراهیم هادی وقتی به ابراهیم می گویند بیا برای شام با فرماندهان نان و کباب بخور او به آنان محل نمی گذارد❗️ و می گوید همه ما بسیجی هستیم وای به حال روزی که بین بسیجی و فرمانده تبعیض قائل شویم😞و غذای آنان متفاوفت شود. آن موقع کار سخت می شود. https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا