#امام_روحالله :
تا شرک و کفر هست ، مبارزه هست
و تا مبارزه هست ، ما هستیم ....
#لبیک_یا_امام
#نحن_ابناء_الخمینی
💙🍃
🍃
.
.
| #روایتےازتو |
.
.
خواهر شهید هادے مےگفت، اخرین بارے ڪہ
ابراهیم بہ تهران آمده بود ڪمتر غذا میخورد
وقتے با اعتراض ما مواجہ مےشد مےگفت باید
این بدن را آماده ڪنم.
.
در شب هاے سرد زمستان بدون پتو و بالش
میخوابید و مےگفت این بدن باید عادت ڪند
روزهاے طولانے در خاڪ بماند مےگفت من از
این دنیا هیچ نمیخواهم حتےیڪ وجب خاڪ
دوست دارم انتقام سیلے حضرت زهرا (س) را
بگیرم دوستدارم بدنم در راه خدا قطعہقطعہ
شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا(س)
آرام بگیرد.
.
.
| #شهید_ابراهیم_هادے
⚡️ به شوخی به یکی از دوستانم گفتم:
من ٢٢ ساعت متوالی خوابیده ام!
گفت: بدون غذا؟!
همین سخن را به دوست دیگرم گفتم:
گفت: بدون نماز؟!
و این گونه خدای هرکس را شناختم...
🌹شهید چمران
🌺ای شهـید
ازمیلہ هاے این قفس
نگاهم میرسدبہ تو
تویے ڪہ رهاشده اے
ازهمہ تیروترڪشهاے گناه
جداشده اے ازاین تن خاڪے
پرواز را یادم بده
اے پرستوے عاشق
برای شادی روح شهدا #صلوات
✳️ یکی از ویژگی های ابراهیم که در برخورد با افراد مختلف درنظر میگرفت «مثبت اندیشی» است.
💯اگر ابراهیم با شخصی دوست میشد که آن شخص اشتباهاتی داشت، دیگران به او اعتراض میکردند. اما ابراهیم نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح میکرد و نقاط ضعف را مطرح نمیکرد.
✅ ابراهیم بدون اینکه حرفی بزند و امر و نهی کند، با عمل، کاری میکرد که طرف مقابل، اشتباهاتش را ترک کند.
💐 ابراهیم به این دستور اهلبیت دقیقا عمل میکرد که میفرمایند: «مردم را به وسیله ای غیر از زبان، به سوی خدا دعوت کنید.»
📚سلام بر ابراهیم2
〔اینرا هرگز فراموشنڪنید〕
تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم ،
جـامعه ساخته نمےشود...
"شهیدابراهیمهادی"
#پیشنهاد_دانلود
حتماااااا اگه هم شده یک بار گوش کنید👂
توکه تو عرش خدا این همه هیئت داری
توکه توقلب خدا این همه عظت داری......
#سید_رضا_نریمانی
#حال_خوب
یه بنده خدایی می گفت:
میدونی ترک گناه چیه؟!!!
+نه
رمز نمیخواد که!!!
کافیه بدونی خدا همه چیز رو میبینه
#تلنگر 🙄
#تقواۍمجازۍ••🌐••
↫خواهرم🧕
↺پس حیایت چہ شد؟⁉️
↫تا دیروز تا اورا میدیدي🎭سرت را پایین مےانداختے و نگاه نمیکردي👀🖐🏾
↺حال ڪہ بہ پے وےات آمده🚶♂💬
❀شده برادر و عزیز جانت😏{💚}
💢بہ کجا͜͡ چنین شتابان؟!!!
#کلام_شهید
اگہ دو چیز را رعایت کنے
خدا #شهادت را نصیبت میڪنہ..
یکےپُر تلاشباش
دوممخلص..
این دو را درست انجام بدی
خدا شهادت را هم نصیبت میڪند..
#شهید_حسنباقری
دلت که گرفت...
با رفیقیدرد و دل کن
که آسمانی باشد...،
این زمینیها
درکار خود ماندهاند!
#رفیق_شهید
#شهید_ابراهیم_هادی
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
#سه_دقیقه_در_قیامت #ادامه نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز من کامل و با شرح جزئیات نوشته ش
#سه_دقیقه_در_قیامت
#ادامه
حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید.شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خود کشیده باشید آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا میکند که انسان حسرت کارهای نکرده را می خوردخیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار می گیرند نفر سوم آنها شیطان است.
یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت می کند شیطان و ابزار جنس مخالف به سوی او حرکت میکند.یا در جای دیگری بیان شده که در اوقات بیکاری شیطان به سراغ فکر انسان می رود.این موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد زنانی که با نامحرم در تماس هستند نیز به همین دردسرها دچار میشوند.و اینجا بود که کلام حضرت زهرا را درک کردم که میفرمودند:بهترین حالت برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را نبیند.در کتاب اعمال من یک موضوع بود که خدا را شکر به خیر گذشت. سالهای اولی که موبایل آمده بود برای دوستان خود با گوشی پیامک میفرستادم.بیشتر پیامهای من شوخی و لطیفه بود. آن زمان تلگرام و شبکههای اجتماعی نبود لذا از پیامک بیشتر استفاده میشد.رفقای ما هم در جواب ما جوک میفرستادن. در این میان یک نفر با شماره ناشناس برایم لطیفه های عاشقانه میفرستاد.من هم در جواب برایش جوک می فرستادم.نمیدانستم چه کسی هست. دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد.از شماره ثابت به او زنگ زدم.به محض اینکه گوشی را برداشت متوجه شدم یک خانم جوان است، بلافاصله گوشی را قطع کردم. از آن به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیامک هایش را جواب ندادم.جوان پشت میز همین طوری که برخی اعمال روزانه ما را نشان میداد به من گفت: نگاه حرام در ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسانها مشکلساز است. امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی می فرماید:نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است.هر کس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند خداوند آرامش و ایمانی به او میدهد که طعم گوارای آن را در خود می یابد.به من گفت:اگر تلفن را قطع نمی کردی گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت می شد و تاوان بزرگی در دنیا میدادی.
جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه مرا به شهادت دید گفت: اگر علاقه مند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند هر نگاه حرام که شما داشته باشید ۶ ماه شهادت شما را به عقب میاندازد...یادمه اردوی خواهران برگزار شده بود به من گفتند شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی.مربیان خواهر کار اردو را پیگیری میکنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست.از سربازها هم استفاده نکنید. سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردوی میرفتم و غذا را می کشیدم و روی میز می چیدم و با هیچکس حرفی نمیزدم.روز اول یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد.
سرم پایین بود فقط جواب سلام را دادم.روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد، هیچ عکس العملی نشان ندادم.خلاصه هر بار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم. شنیده بودم که قرآن در بیان توصیفی اینگونه زنان می فرماید: مکر و حیله زنان بسیار بزرگ است.در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم،جوان پشت میز به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار می شدی به مرور کار و زندگیت را از دست میدادی.برخی گناهان اثر نامطلوب این گونه در زندگی روزمره دارد.یکی از دوستان همکاران فرزند شهید بود خیلی با هم رفیق بودیم شوخی میکردیم. یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت باید بروید و مادر فلانی ازدواج کنید تا با هم فامیل میشوید.اگر ازدواج کنی فلانی هم می شود پسرت! از آن روز به بعد سرشوخی ما باز شد و دیگر این رفیقم را پسرم صدا میکردم.هر زمان منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می دیدیم ناخودآگاه می خندیدیم.در آن وادی پدر همین رفیق من در مقابل قرار گرفت. همان شهیدی که ما با همسرش شوخی میکردیم! ایشان با ناراحتی گفت: به چه حقی در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟!
#ادامه_دارد...
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
#سه_دقیقه_در_قیامت #ادامه حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتی
#سه_دقیقه_در_قیامت
#ادامه
از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم. یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند... چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟ گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...پرسیدم:حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم. پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است... یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.درختان آنجا همه نوع میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان... بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود .صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید. اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد. به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. امانمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه. آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنمبا پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
#ادامه_دارد
#نظردوستمون🍃:)👌🏻
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند . تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم . ...
دلتنگ که میشوی بهترین مأوا مقبره شهدای گمنام است
گمنامی شان غم هایت را محو میکند
گمنامی شان زندگی را برایت حقیرمیکند
همان زندگی که برای دنیایت آخرت را میدزدد
اری آنجاست که کوچکی افکارت به چشم دلت دیده میشوند و تو میمانی واندوهی از سرآگاهی
میروی تا دنیا را در این آرامگاه کوچک دوربریزی وکمی آخرت وام بگیری ازآنهایی که تمام دنیارابه آخرت فروختند
کاش قدر ارزنی از عشقشان رابفهمیم
کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود
کاش ....
روزتون با یاد شهدا