eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
• . رفقـا... مراقب‌باشیـم‌کـھ‌بعضـےوقتا ؛ شیطان‌بـھ‌وسیلـھ‌ی‌ترسوندن‌ازبزرگـے گناهانمـون‌ماروازتوبـھ‌ورازونیازبا حضرت‌دلداردورمیکنـھ🚶🏿‍♂💔 مـراقب‌باشیـم‌هرگناهـےکـھ‌کردیـم بعدش‌حتـےیِ‌توبـھ‌کوچیک‌هم‌ثبت‌کنیم🙂❕ . •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردوراهـےگناه‌وثـواب بـھ‌شھادت‌فکرکن((:💔🚶🏿‍♂
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
♥:)'
• . تـمام‌شھرراگشتم‌کـھ‌پیدایت‌کنم‌اما، نـھ‌خودبودی‌نـھ‌چشمـےکـھ‌ . . . شودهمتای‌چشمانت :)♥ ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
.•°🌼✨':) صبح‌یعنـےوسط‌قصـھ‌تردیدشما‌، کسـےازدربرسدنـورتعارف‌بکند✨♥' #سلام‌عزیزبرادرم🌝' #سلام‌علۍاب
• . "یا‌رفیـق‌من‌لا‌رفیق‌لھ‌" حلالم‌ڪن‌اگر‌بیـن‌ما‌بار‌گنـاهانم رفاقت‌را‌گرفت..:)🥀 . ⸤ Eitaa.com/komeil3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🙂♥ 😄❗️ 🙅🏻‍♂ 🚶🏿‍♂‼️ 🙋🏻‍♂🔥 - بعد از بیمارستان یک راست خانه رفتند! باید مهمانی میدادند😌چیز کمی نبود اولین دخترشان معالجه شده بود… به همین ترتیب هم اسمش را هانیه گذاشتند اسم دخترک مخصوص خودش بود همانقدر که شیرین بود هانیه هم معنی شیرین و تو دل برو را میداد! از همه مهمتر از القاب حضرت زهرا بود و انتخاب این اسم برازنده بود 💞' بعد از برگشت هانیه به خانه… خیلی ها آمده بودند برای تبریک😌 خیلی ها آمده بودند برای دیدن چهره هانیه😍 خیلی ها هم آمده بودند شام و شیرینی بخورند😅 اما این خوشی ها زیاد طولانی نشد سه ماه بعد … هانیه ریه هاش درگیر شده بود (: و بین این همه بدبختی ریفلاکس معده هم شده بود قوز بالا قوز🚶‍♂ باید حتما به بیمارستان میرفتند… چون به خاطر ریفلاکس معدا ، نمیتوانست چیزی بخورد و دائم حالش بد بود رفتن به بیمارستان و خانه و اشک و آه کار دوباره حورا و علی شده بود✋🏻 آدمیزاد است خورد و خوراک حرف اول را برای زنده بودن میزند! ریفلاکس معده همین موضوع را منتفی کرده بود! و اما حالا دیگر رگی هم برای وصل سِرُم 💉 پیدا نمیشد! … چیزی که زیاد شده همان علم پزشکی و صد البته شفا اهل بیت است💚🌱 بالاخره هانیه هم مرخص شد به فاصله کوتاهی از این بیمارستان تا بیمارستان دیگر از این شهر تا شهر دیگر خیلی ها مثل او بودند و خوب شده بودند💛 نویسنده✍🏿: :)🌱 ⸤ Eitaa.com/komeil3
『بسـم‌رَب‌الشھید💛'』
🌸🍃' "بـسم‌الله‌الࢪحمن‌الࢪحـیم" السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌙'! ⸤ Eitaa.com/komeil3
°•🦋🐚🌿°• بھ‌طُ‌اے.. حضرتِ‌صبـح،صاحبِ‌لبخنـد، بھ‌تکـرار‌و‌با‌عشق‌سلام..:)🌿 -لیـلا‌مقربـے 🌝' 🖐🏻' Eitaa.com/komeil3
•|💣♥️✌️🏻'
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
•|💣♥️✌️🏻'
• . تاپاۍجـٰان‌دلداده‌فرمـان‌مولاییـم😎✌️🏿 ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
🎞♥':)
من‌باچشمـٰان‌توحرف‌هادارم :)♥
عجب‌دوره‌زمونـھ‌ای‌شده‌هااا، وقتـےبـھ‌دوروبری‌هامون‌میگیم ‌الھـےشھیدشـے،بھشون‌برمیخوره میگن‌خدانکنـھ..!!😐💔🚶🏿‍♂ 🙅🏻‍♂❗️
✨♥ ♥ • • ●|💜روایتـےازتُ💜|● • • ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها.یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد. ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم. 💛' 🌱':) ⸤ Eitaa.com/shAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🙂♥ 😄❗️ 🙅🏻‍♂ 🚶🏿‍♂‼️ 🙋🏻‍♂🔥 - کودکیه هانیه با مراقبت های زیاد پدر و مادرش گذشت 🌿' و حالا باید میرفت مدرسه . . . و اینـجا بود ڪه داستان زندگی اش رقم خورد..! مثل همه بچه ها روز اول مدرسه برای خودش دوست هایی پیدا کرده بود 🚶‍♂ اما …(:! خبر دارید دد هر مدرسه ای که باشید شش سال اول آنجا درس میخوانید🔗 رفت و آمد ها دوستانه بود امـا …(:! +کم کم باید ادامه را از زبان خود شخصیت ها شنید 🌿✋🏻 … هانیه : اون سال من چهارتا دوست صمیمی داشتم حدیث ، دنیا، ریحانه و سارن. . . خیلی شاد بودن و البته آزاد و آرام! آزاد بودن از امر و نهی آزاد بودن از مرزها و آرام بودن از وجود این آزادی 🚶‍♂ انگار تنها نقطه پیشرف آنها همین بود .. امتحانش برای من ؟ نه اصلا ضرر نداشت مگر آدم چقدر عمر میکرد که باید خودش را محروم میکرد☹️؟! کی به کی بود.... حدیث راست میگفت باید تا توی این دنیا هستی نهایت لذت را ببری 🔗 اولین بار سخت بود ! نگاه ها نه تنها دلچسب بود بلکه انگار نگاه مردم مثل تار عنکبوت دور آدم میپیچید و باعث میشد دیگر نتوانی تقلا بکنی! همین نگاه ها و تشویق های سَیار ! باعث شد راحت از خیلی چیـز ها و ارزش ها بگذرم نویسنده✍🏿: :)🌱 ⸤ Eitaa.com/komeil3
『بسـم‌رَب‌الشھید💛'』
🌸🍃' "بـسم‌الله‌الࢪحمن‌الࢪحـیم" السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌙'! ⸤ Eitaa.com/komeil3
•|💖🌸' باتبسـم‌های‌گرمت‌روزمن‌آغازشد😻♥ صبـح‌آمد . . . خنده‌ات‌جاریسـت‌،لبخندت‌بخیر :)🌱 🌻' 🖐🏿' ⸤ Eitaa.com/komeil3
. • ازشھدابخوایـم‌کـھ‌دست‌ماروبگیرن.. مراقب‌باشیـم‌یقـھ‌مون‌رونگیرن!!🚶🏿‍♂❗️ ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
🌸'
• . بـھ‌سـرچادروبـھ‌دل‌حیاداری.. باخـودت‌رنگ‌وبوی‌ازخـداداری :)♥ ' ⸤ Eitaa.com/komeil3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🙂♥ 😄❗️ 🙅🏻‍♂ 🚶🏿‍♂‼️ 🙋🏻‍♂🔥 - هانیه : حدیث میگفت که حجاب در شأن ما نیست ! حجاب برای افرادیه که زیبایی ندارن و پشت این نقاب های سیاه قایم میشوند🚶‍♂ امتحان میخواستم بکنم' همین کارا هم کردم . . .* اوایل برایم سخت بود اما نه .... نمیشد از ان همه توجه و نگاه گذشت..! کارم درست بود . چون وقتی بابا فهمید کلی خوشحال شد و خودش چندتا از همان مانتو های جلو باز برایم خرید…😊 مامان هم چندبار گفته بود نکنم اما او هیچی نمیدانست ! اصلا چرا باید به حرفش گوش میدادم؟ او فقط مرا به دنیا آورده بود برای اینکه عصای دستش باشم و همین✋🏻 این لایک ها و کامنت های تحسین یعنی کارم درست است⛓ مامان سخت میگرفت (:❗️ من خودم میدانستم باید چیکار بکنم... از همان روز به بعد هم رابطه ام با دوستانم صمیمی تر شد . . . و حالا دیگه شاهد نگاه های تمسخر آمیزشان نبودم😏* دلم نمیخواست کم بیاورم ، باید از دنیا و ریحانه و سارن و حدیث بهتر میبودم! لباس ها، لوازم آرایش و حتی لایک های من باید بیشتر و بهتر می‌بود! بعضی وقتها مامان حورا ازمن میپرسید چرا؟ دلیلت چیه؟! و من تنها میگفتم : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو این حرف دقیقا همان حرف ریحانه بود🤭! و هربار مامان دلیل و استدلال میآورد که جامعه هر روز یک‌رنگ را به خود میگیرد و با جامعه پیش رفتن یعنی از دست دادن آرامش و تفکر! اما... به نظر من زیبایی اولویت داشت بر آرامش این همه آدم آرام . . . هیچ کدام مثل من فالوور نداشتند‼️ خب دغدغه های ادم ها باید متفاوت باشند…! نویسنده✍🏿: :)🌱Eitaa.com/Komeil3