eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
|•. همه‌ی ما پای این انقلاب بوده اییم و هستیم!میان ما دنبال ناامید نباشید ...•|
🕯 هـر طـور بود گذشـت مثـل بـرق مثـل بـاد مثـل عمـر که هیـچ وقـت جـدی اش نگرفتیـم مثـل تمـام روزهایی که در راهنـد تابستـان را می‌گویـم در آخـرین نفس‌های شهـریـورش دعـا کنیـم🍁 پائیـز هیـچ دلی را بہ تـاراج نبـرد بہ سـرعـت بـرق و بـاد عمـرمان سپـرى می‌شـود قـدر بدانيـم آخرين روزهـای تابستـان را و پـر رنـگ کنیـم محبـت‌ها و مهـربانی‌ها را 🍂عمـر چـون فصـل کوتاهست🍂 •°•علمدارکمیل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
دلتنگم‌ودیدار‌تودرمان‌من‌است…(:♥️! -یاحسین[؏]
💠حَےِّعَلَےالْصَّلٰاة...💠 اذان‌بگو‌ابراهیمـ... خستہ‌ام‌ازدنیا...🥀 از رنگ‌رنگ‌عجیب‌وغریب‌این‌دنیا😔 باصداےطنیݩ‌اندازٺ‌اذانےبگو: بگوڪہ‌خداغریب‌شده‌اسٺ‌دراین‌دنیا... بگوڪہ‌دیݩ‌محمدرسول‌خـدافـرامـوش شده...💔 💠حَےعَلےٰخَیْرِالْعَمَلْ💠 اذانےبگوابراهیم... دلـم‌پر درداسٺ🥀 اذاݧ‌بگواےنداےزنده‌شدن‌دلہاے خـاموش... اذان‌بگوابراهـیم...😔🖐 📲😍 😉✌️🏻 التماس دعا🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زاهدی گفتا چه داری آرزو، گفتـم حـرم معنی صد نکته را در یک سخن پیچیده ام
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
شَب‌هابدونِ‌کرب‌وبلادَردمی‌کشم‌بیمارها همیشه‌به‌شب‌ناله‌می‌کنند!!!😢🖐💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 🌿 ツ سرکلاس‌‌استادرستگارنشسته‌بودند،سمانه‌خیره‌به‌ استاد درفکرامروز‌صبح‌بود. نمی‌دانست‌واقعان‌آن‌ماشین‌آن‌هاراتعقیب‌میکردیا اوکمـی‌پلیسی‌به‌قضیه‌نگاه‌میکرد،اماعصبـانیت‌و کلافگی‌کمیل‌اورابیشترمشکوک‌میکرد. باصدای‌استاد‌رستگاربه‌خودش‌آمد،رستگای‌که‌متوجه شدسمانه‌به‌درس‌گوش‌نمی‌دهداوراصداکردتامچش رابگیردودوباره‌یکی‌ازبچه‌های‌بسیج‌وانقلابی‌رادر کلاس‌سوژه‌خنده‌کند،امابعدازپرسیدن‌سوال،سمانه بامطالعه‌ای‌که‌روزهای‌قبل‌ازکتاب‌داشت‌سریع‌جواب سوال‌راداد‌ونقشه‌شوم‌استادرستگاری‌عملی‌نشد. بعدازپایان‌‌کلاس‌،ضغری‌بااخم‌روبه‌سمانه‌گفت؛ _حواست‌کجاست‌سمانه؟؟شانس‌اوردی‌جواب‌دادی، والا‌مثل‌اون‌بارکارت‌کشیده‌میشد‌پیش‌ریاست‌دانشگاه. سمانه‌بی‌حوصله‌کیفش‌رابرداشت‌وازجایش‌بلندشد: _بیخیال،اونبارهم‌خودش‌ضایع‌شد😏فک‌کرده‌نمیدونیم‌میخواد‌سوژه‌خنده‌خودش‌وبروبچه‌ ‌های‌سلبریتیش‌بشیم.😒 +باشه‌توحرص‌نخورحالا... باهم‌به‌طرف‌بوفه‌رفتند‌وترجیح‌دادند‌در‌این هوای‌سرد‌ شکلات‌داغ‌سفارش‌بدهند😋 در‌یکی‌از‌آلاچیق‌ها‌کنار‌هم‌نشستند‌سمانه‌خیره‌به بخارشکلات‌داغش‌خودش‌راقانع‌می‌کرد‌که‌چیزی‌نیست‌ و‌زیاد‌به‌اتفاقات‌پربارندهد. بعدازپایان‌ساعت‌دوم‌دیگر‌کلاسی‌نداشتندهوا‌خیلی ‌سردبودسمانه‌پالتووچادرش‌رادورخودش‌محکم‌پیچانده‌بود‌تا‌کمی‌گرم‌شود‌به‌طرف‌خروجی‌دانشگاه‌می‌رفتند‌که یکی‌از‌همکلاسی‌هایشان‌صغری‌‌راصدازد، سمانه‌وقتی‌دید‌حرف‌هایشان‌تمامی‌نداردروبه‌صغری‌گفت: _الان‌دیگه‌کمیل‌امده‌،من‌میرم‌توماشین‌تا‌توبیای. صغری‌سری‌تکان‌داد‌وبه‌صحبتش‌ادامه‌داد!! سمانه‌سریع‌از‌دانشگاه‌خارج‌شدوبا‌دیدنکمیل‌که‌پشت‌به‌ اوایستاده‌بود‌و‌با‌عصبانیت‌مشغول‌صحبت‌با‌تلفن‌بود‌ کنجکاوی‌تمام‌وجودش‌رافراگرفت‌سعی‌کرد‌با‌قدم‌های آرام‌به‌کمیل‌نزدیک‌شود‌کمیل‌آنقدر‌عصبی‌‌بود‌که‌اصلاً‌ متوجه‌نزدیکی‌کسی‌نشد. _دارم‌بهت‌میگم‌اینبارفرق‌میکنه. کمیل‌کلافه‌دستی‌به‌موهایش‌کشیدودرجواب‌طرف مقابل‌میگوید: بله‌فرق‌میکنه‌از‌دم‌در‌خونه‌تا‌دانشگاه‌تحت‌تعقیب‌بودم، اگه‌تنهابودم‌به‌درک‌خواهر‌و‌دخترخالم‌‌همرامبودن، یعنی‌دارم‌به‌مسائل‌شخصیم‌هم‌پی‌میبرن‌،من‌الان‌از وقتی‌پیادشون‌کردم‌تا‌الان‌دم‌در‌دانشگاه‌کشیک‌میدم... سکوت‌می‌کندوکمی‌آرام‌می‌شود؛ _این‌قضیه‌روسپردمش‌به‌تومحمد‌،نمیخوام‌اتفاقی‌که.برای‌رضااتفاق‌افتاد‌برای‌منم‌اتفاق‌بیوفته +یاعلی سمانه‌شوکه‌درجایش‌ایستاده‌بود.نمی‌دانست‌کدام حرف‌کمیل‌راتحلیل‌کنید،کمی‌حرف‌های‌کمیل‌برای او‌سنگین‌بود.😰 کمیل‌برگشت‌تاببینددخترا آمده‌اند‌یانه؟؟ بادیدن‌سمانه‌حیرت‌زده‌درجایش‌ایستاد!!! 😲 ... @komeil3