eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇮🇷】
5.1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مسجد در 💠علاّمه نهاوندى در کتاب راحة الروح داستان مسجد آدم کش را نقل و اشاره کرده به گفتار مولوى که گوید: یک حکایت گوش کن اى نیک پى مسجدى بود در کنار شهر رى هر که در وى بى خبر چون کور رفت مسجدم چون اختران در گور رفت 💠در نزدیکى ابن بابویه بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش، مسجدی که  امروز  به مسجد ماشاالله معروف است. هر کس چه غریب و چه شهرى ، چه خودى و چه بیگانه، اگر شب در مسجد می ماند ، فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند و به این سبب کسی از مردم ری شب در آن بیتوته نمی کرد. 💠غریبه‌ها از آنجا که مطلع نبودند، مى رفتند و شب در آن مى خوابیدند و صبح و مرده آن‌ها را بر مى داشتند. بالآخره جماعتى از مردم رى جمع شده و خواستند که آن مسجد را خراب کنند، دیگران نگذاشتند و گفتند خانه خداست و محل و مورد آسایش مسافرین و غرباست، نباید آن را خراب کرد، بلکه بهتر این است که شب درش را بسته وقف کنید و یک تابلو هم نوشته و اعلام کنید که اگر کسى غریب است و خبر ندارد، شب در این مسجد نخوابد؛ زیرا هر کس شب در اینجا خوابیده صبح جنازه‌اش را بیرون آورده‌اند و این چیزى است که مکرّر به تجربه رسیده و از پدران خود هم شنیده‌ایم و بلکه خود ما هم دیده‌ایم. پس بر تخته اى نوشته و به در مسجد آویختند. اتفاقا دو نفر غریب گذارشان به در آن مسجد افتاد و آن تابلو را دیده و خواندند. پس یکى از آن‌ها ـ که ظاهرا نامش بود می‌گوید: من امشب در این مسجد مى خوابم تا ببینم چه خبر است. رفیقش او را ممانعت مى کند و مى گوید: با وجود این آگهى که دیده اى، باز در این مسجد مى روى و خودکشى مى کنى؟ 💠آن مرد قبول نکرد و گفت حتما من شب را در این مسجد مى مانم. اگر مُردم که تو خبر را به خانواده‌ام برسان و اگر زنده ماندم که نعم المطلوب و را کشف کرده‌ام. پس قفل را گشود و داخل مسجد شد و تا نزدیک نصف شب توقّف کرد خبر نشد. و چون شب از نصف گذشت، ناگاه صدایى مهیب و زایى بلند شد، آهاى آمدم ـ آهاى آمدم، گوش داد تا ببیند صدا از کدام طرف است، باز‌‌ همان صدا بلند شد، آمدم، آمدم، آهاى آمدم و هر لحظه صدا مهیب‌تر و هولناک‌تر بود. پس آن مرد برخاست و ایستاد و چوب دست خود را بلند کرد و گفت اگر مردى و راست مى گویى، بیا، و چوب دست خود را به طرف صدا فرود آورد که به دیوار مسجد خورد و ناگهان دیوار شکافته شد و زر و طلاى بسیارى به زمین ریخت و معلوم شد دفینه و گنجى در آن دیوار گذارده و طلسم کرده بودند که این صدا بلند مى شود و آن به واسطه پر جرأتى آن مرد شکست پس طلا‌ها را جمع کرد و صبح از آن مسجد صحیح و سالم با پول زیادى بیرون آمد و از آن همه پول، املاک خریده و از ثروتمندان گردید و آن مسجد را تعمیر و به نام او مسجد ماشاءاللّه معروف گردید. 📚کتاب امامزادگان و زیارتگاه‌های شهر ری صفحه ۲۱۸ الی ۲۲۰، ناشر، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث قم ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
••• طلبہ‌هاے جواڹ آمدهـ بودند براے 👀 از جبہہ 0⃣3⃣ نفرے بودند. ڪہ خوابیدهـ 😴بودیم دو سہ نفر بیدارم ڪردند و شروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکے!😑 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گفتند: بابا بے خیال!😏 تو ڪه بیدار شدے! نخور بیا بریم یڪے دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂 خلاصه همین طوری سے نفر را بیدار کردیم!😅😉 حالا نصف شبے جماعتے بیدار شدیم و همه مان دنبال شلوغ کارے هستیم!🤣 قرار شد یڪ نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😆 فورے پارچه سفیدے انداختیم روے محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطے 😶 خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی بچه ها و راه افتادیم. •| و زارے!😭😢 یڪے میگفت: ممد رضا ؟! نامرد چرا رفتیییے؟😱😭😩 یڪے میگفت: تو قرار نبود شهید شے! دیگرے داد میزد: دیگه چے میگے؟ مگه تو جبہہ نمرده! یڪے میکشید😫 یڪے مےڪرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕مےشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭 و شیون راه مےانداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فڪر مےڪردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖 خواندن بالای سر !😬 در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روے محمد رضا بینداز و یڪ نیشگون محڪم بگیر🤐😂 رفت گریه ڪنان پرید روی محمد رضا و گفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌🏻 گرفت که محمد رضا ازجا پرید و چنان جیغے ڪشید 😱 ڪہ هفت-هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه مےخندیدیم😬😂 خلاصه آن شب با اینکه 👊 سختی شدیم ولے حسابے خندیدیم.. 😂 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌