eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 🌿 ــ درمورد این گروه چیزی میدونی؟ ــ خیلی کم محمد نفس عمیقی کشید و شروع کرد به تعریف: ــ گروه ضدانقلابی که صهیونیست اونو ساپورت میکنه،کارشون و روش تبلیغشون با بقیه فرق میکنه،اونا دقیقا مثل زمان انقلاب کار میکنن،مثل پخش نشریه یا سخنرانی وبعضی وقتا نوشتن روی دیوار ــ دقیقا مثل نشریه هایی که تو اتاق کار سمانه پیدا کردیم محمد به علامت تایید تکان داد؛ ــ دقیقا،الان اینکه هدفشون از این کار دقیقا چیه،چیز قطعی گیرمون نیومده ــ عجیبه ،الان دنیای تکنولوژیه،مطمئن باشید یه نقشه ی بزرگی تو ذهنشونه ــ شک نکن،وقتی از سهرابی گفتی ،فرداش یکیشون اعتراف کرد که سهرابی رو برای کار تو دانشگاه گذاشته بودند،اما کسی به اسم بشیری رو نمیشناسن،البته اسم سمانه رو پرسیدم هم نشناخت و گفت که اصلا همچین شخصی تو گروشون نبوده. ــ خب این خیلی خوبه که اعتراف کرده سمانه تو گروه نبوده ــ اما کافی نیست ــ چه کاره ی گروه بوده؟؟اصلا از کجا میدونید راست میگه؟ ــ کمیل،خودت مرد این تشکیلاتی،خوب میدونی تا از چیزی مطمئن نشدیم انجامش نمیدیم کمیل کلافه دستانش را درهم فشرد و گفت: ــ فک کنم لازم باشه به سمانه حرف بزنم ــ آره ،ازش بپرس روز انتخابات دقیقا چی شد؟با بشیری حرف زده؟آخرین بار کی بشیری رو دیده کمیل سری تکان داد و نگاهی قدرشناس به دایی اش خیره شد: ــ ممنون دایی ــ جم کن خودتو،به خاطر سمانه بود فقط هردو خندیدند،محمد روی شانه ی خواهرزاده اش زد و گفت: ــ ان شاء الله همین روزا سمانه رو بکشی بیرون از این قضیه بعد بشینیم دوتایی روی این پرونده کار کنیم. ــ ان شاء الله ــ من برم دیگه کمیل تا سالن محمد را همراهی کرد،بعد از رفتن محمد به امیرعلی گفت که سمانه را به اتاق بازجویی بیاورند... ... @Komeil3
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🙂♥ 😄❗️ 🙅🏻‍♂ 🚶🏿‍♂‼️ 🙋🏻‍♂🔥 ‌‌- هانیه : وقتی گفت زشته جلوی همسایه ها توی خیابان داد میکشید خیلی بهم بَـر خورد! فکر کردم سرزنشم میخواهد بکند و خودش را خیلی دست بالا میداند💔☹️ برای همین گفتم: اگه کار من زشته کار شما چیه!؟ زشت نیست که فقط خودتان را میبیند😠!؟ مگه من چیکار کردم..!؟ این همه راه اومدم بابت آن شب از شما تشکر بکنم در کل به خاطر من زخمی شده بودید! هرچقدر هم میخواهید بابت زخم هایی که خوردید پولش را بهتون میدهم اینم شیرینی شما بیچاره چشم هایش چهارتا شده بود توقع نداشت که من اینطوری رفتار بکنم وقتی که شیرینی را جلو بردم به خودش آمد و باز دوباره مثل همیشه سنگین گفت ممنون! شیرینی را نگرفت اشاره کردم به سکوی کنار خیابان و گفتم من میزارم همینجا بماند اگر نگیرید🤠 شیرینی را گرفت و گفت که توی مسجد پخش میکنم یاعلی✋🏻 خب هرکسی جای من بود ناراحت میشد برای همین گفتم : این شیرینی را من برای شما گرفتم نه برای بقیه🚶‍♀! با تاکید گفتند که من شیرینی نمیخورم به نیت شما پخش میکنم… خیلی تعجب کرده بودم مگه شیرینی هم حرام بود که نمیخواست بخورد برای همین پرسیدم چرا؟ چرا اینطوری رفتار میکنید؟ و ایشان خیلی کوتاه جواب دادند تشکر میکنم که تا اینجا آمدید و به سمت داخل مسجد رفت☹️🚶‍♀ زیر لب گفتم : به درک اصلا نخور بده بقیه بخورند بهتر حداقل یک دعایی به جانم میکنند راه افتادم سمت خانه پیاده داشتم میرفتم که ماشین بگیرم توی راه به این فکر میکردم خوب شد دیگه تشکر هم کردم … آخرین باری که رفتم اصفهان بابا بزرگ برایم یک قرآن جیبی خریده بود از ان موقع به قولم عمل کردم و هر روز چند صفحه با معنی میخواندم به آیه 63 بقره رسیده بودم خیلی بهش فکر کردم تا که به این نتیجه رسیدم هر کتابی که ما میخوانیم یک پیامی دارد 🌱 منبع همه این پیام ها فکر آدم هاست و فکر و ذهن زاده دست خدا پس کاملترین و جامع ترین کتاب همین قرآنه😍 یک صفحه از قرآن اندازه سه چهارتا کتاب پیام مفید داره🙂💚 اینطوری زندگی خوبی میتونی برای خودت بسازی ! ضمنا دیگه نمیخواهد دو ساعت دنبال کتاب های خوب و پر فروش بگردی.. --- آیه ۶۳ بقره : کتابے را ڪه به شما داده ایم را جدی بگیرید و مطالبش را آویزه گوش کنید تا بتوانید مراقب رفتارتان باشید 🧡(:'! نویسنده✍🏿: :)🌱 ⸤ Eitaa.com/Komeil3