#کلنا عباسک یا زینب
به یاد همه شهدای مدافع حرم بی بی زینب"س"
گفت می روم تا حرم بماند......
گفت می روم ناموس بماند......
گفت می روم ایثار بماند.....
جهاد بماند.......
و گفت می روم تا زینب بماند......
زینبی ها چادرتان را محکم تر بگیرید....
از نیل
رَد شـــدهای؛
و به ساحِل رسـیــدهای !
ما غرق فـتـنهایم !
دُعا کن
بَرای مٰا ...
برای شادی روح شهدا #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
✏ #خاطرات_نوشته_بردلها
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصرها به کتابفروشی میآمد و پولی که از قِبَل این کار به دست میآورد را برای اردوهای جهادی کنار میگذاشت. رشته تحصیلی محسن برق ساختمان بود و برق کشی ساختمان ها را نیز انجام میداد و پول دستمزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود نگه میداشت و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم ۴-۳ میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو میکرد.
برای شادی روح شهدا #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
قرآن دل را مانند آب
زلال و صاف میکند ...
إقرا ... بخوان
#رمضان_المبارڪ
#ماه_بهار_قرآن
🌹🍃🌟🌙
@sardardelha🌹🍃
🌹🍃🌟🌙
#خاطرات_شهدا
خیلی کوچولو بود فکر میکنم شش سال و دو سه ماهه.
یه دونه ازین تیرکمون قدیمیا با فاطمه خانم براش درست کردیم و دادیم بهش که تمرین کنه.
می رفت تو بالکن و با این توپ کوچولوهای پلاستیکی تفنگ ساچمه ای تمرین تیر اندازی می کرد.
یهو اومد تو خونه و داد زد "ای واااای، فکر کنم پرنده ای چیزی بود!" و بدو بدو رفت پایین.
خیلی زود برگشت بالا، دیدم دستشو تا کرده و یه گنجشک کوچولو تو بغلشه.
احتمالا تیر بهش خورده بود و افتاده بود، یا بادی که میومد انداخته بودش، دقیق نفهمیدیم.
با کمک هم براش یه جای گرم درست کردیم و چند روزیم بهش آب و غذا دادیم. با چوب بستنی برای بالش که آسیب دیده بود آتل درست کردیم و گنجشک چند روزی مهمون حسین آقا بود.
مدام بهش سر میزد.
خیلی ازین غفلتش ناراحت بود، یه چیز عجیبی. بچه شش ساله و این درجه از مهربانی با یه پرنده کوچولو و رشد نفس لوامه ...!
بعد یه هفته که دیگه بال گنجشک خوب شده بود و حسابی پروار شده بود، با کمک بابا بردن گذاشتنش تو لونش بالای همون درخت.
چند روزی کشیک میداد ببینه بابا مامانش برمیگردن یا نه.
که بالاخره برگشتن و خیالش راحت شد.
#شهید_حاج_حسین_معز_غلامی❤️
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
جهان
با خنده هایت
صورت زیباتری دارد.....
بخند
این خنده های ماه🌙
کلی مشتری دارد...
#دلبرا_لبخند_تو_دل_میبرد
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9🌹
فعالیت درگمنامے
آمد ، گفت :« باید برای نیروهایی که رفته اند خط مهمات بار بزنیم💣 . نمی شناختمش اما رفتیم دنبالش🚶. رفت زاغه ی مهمات . جعبه ها را بار کامیون کردیم . عرق همه در آمده بود😓 ، عرق او هم . بچه ها کلافه شده بودند و خسته ؛ غرغر می کردند و لجبازی😤😩 . اما او فقط بچه ها را آرام میکرد🙂 و کار تمام که شد خسته نباشیدی گفت و تشکر. مجری گفت🎤: هم اکنون توجه شمارا به فرمایشات معاونت محترم تیپ 27 محمد رسول الله برادر گرامی حاج محمد ابراهیم همت جلب می کنیم 😧. وقتی آمد پش تریبون پیشانیهایمان عرق کرد. او همان بود که به او بد وبیراه گفته بودیم .😑🙈
خدمت از ما –بهزاد دانشگر – صفحه 15
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
ای❤️❤️❤️❤️ خووووووووووووووووووووووووووووووووبتر از خوب❣
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
👆🏻کانال عَلَمْـدارِ ڪُمِیْل💕