♥🍃
🍃
•
•
|●💚روایتۍازطُ💚●|
•
•
نامش را فراموش کردم، اما پسری سیزده ساله بود که پدرش راننده بود و در یک سانحه از دنیا رفت.ابراهیم خیلی مراقب این پسر بود. برایش خرج میکرد، او را باشگاه برد و وقتش را پر کرد. بعد متوجه شد که اینها مستاجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده...روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا این همسایه روبرویی ما رو حفظ کنه. تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت کرد و به صاحبخانه ما گفته که از این به بعد اجاره ها را او پرداخت میکند.او خوشحال بود و ابراهیم هم ساکت. اما من میدانستم که ابراهیم با همسایه صحبت کرده و هزینه ها را پرداخت کرده!!«فَأمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ»
«و اما (به شکرانه این همه نعمت که خدا به تو داده) یتیم را خوار، و رانده و تحقیر مکن.»
[ضحی،۹]
#خدایخوبابراهیم📚'
#شھیدابراهیمهـادۍ💛'
#یادشونباصلوات🌿'
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
#اربــاب
اربابدݪمونتنگاونگلدستہهاتہ...💔
#بطلبدیگرطاقتنیست🖐🏽🥀
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
°○•📸🦋•○°
دوستداشتنتبیپایاناست...♥!
#رفیقشھیدم💛:)
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
•°💚✨🔗✿"
چہحـالخوبۍدارد
دوستداشتنتسرِصبح💔'
#سلامعزیزبرادرم✋🏻
#سلامعلۍابراهیــم🦋
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
『 ! '🕊°. 』-
[•♥•]
همیشہمیگفت:
کار خاصۍ نیاز نیست بکنیم،
کافیهکارهاۍ روزمـرهمـونُ به
خاطر خدا انجام بدیـم...
اگه تو این کار #زرنگ باشۍ،
شکنکن شهید بعدۍ تویۍ...:)
-
#شهیدمحمدابراهیمهمت🌿'
نصفی از پک های اماده شده تا الان
هر پک ۱۵هزار تومانه.
هرکس تونست کمک کنه یاعلی بگه و بیاد تو کارو اطلاع بدهید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
یہجاشنیدمخدابہهرکیبخوادنعمت
برسونہ،
موقعیتگناهوازشمیگیره...
+خدایانمیخواۍبہمانعمتبدی...؟!
هدایت شده از 【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
بخاطرلبخندرضایتامامزمانموننماز
اولوقتبخونیم🌼:)!
#نمازتسردنشہبچہشیعہ♥
•🌿•
غالبا در هر تصادف می رود چیزے ز دست
لحظه ے برخورد چشمت با نگاهم دل برفت
-حسینفروتن
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
ʚ"كمــئاز"طɞ
ما دوستان شهیداحمد بودیم...
و متوجه غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد؛)
او برای ما مثل یک قلب تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با خانواده اش باشد.
احمد همیشه لبخند روی لبهایش بود و مثل نور همیشگی بود. همیشه کار و اوقات فراغتش را از هم جدا میکرد و پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما زنگ میزد
همیشه فوتبال یا با کامپیوتر بازی میکردیم.
از کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام حضرت صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی خوش شانس نبودیم.
@komeil3