eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
♥🍃 🍃 • • |●💚روایتۍازطُ💚●| • • بعد از عملیات فتح المبین با او صحبت کردم. ابراهیم می‌گفت: رزمندگان ما، کوچک و بزرگ، با تقوا و ایمانی مثال زدنی به جنگ دشمن رفتند. خداوند هم با امداد غیبی، به گونه ای ما را یاری کرد که در تمام مدت عملیات، شاهد بودیم که دشمن یا اسیر میشد، یا کشته میشد و یا فرار میکرد!یکی از فرماندهان دشمن اسیر شد. میگفت: من وقتی به سمت ایرانی ها نگاه کردم، دیدم تمام صحرا پر از رزمنده است! وقتی همراه با نیروهایم اسیر شدیم، با تعجب دیدم که فقط چند رزمنده نوجوان ایرانی بالای سر ما هستند!!«آری، اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، خداوند شما را با پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانه هایی با خود دارند، مدد خواهد کرد!.» ﴿آل‌عمران۱۲۵📚' 💛' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
♥🍃 🍃 • • ●|💚روایتۍازطُ💚|● • • ‌يکبار به ابراهيم گفتم: داداش، اينهمــه پول از کجا مياري از آموزش و پــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق ميگيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج ميکني نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رسان . در اين برنامه ها من فقط وسيله‌ام. من از خدا خواستم هيچوقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جایی که فکرش را نميکنم اسباب خير را برايم فراهم ميکند. 💛 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ🌿🌻🔗°○ -روایتۍازشھیدمجیدزین‌الدین🙂! ♥' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
♥🍃 🍃 • • ●|💚روایتۍازطُ💚|● • • به اقرار تمام دوستانش در اوج تواضع بود. با آن بدن قوی اما هیچ کس از ابراهیم غرور و تکبر ندید. بارها دیده بودیم که برای حل مشکل یک فرد ناشناس، چقدر وقت می‌گذاشت. یک پیرمرد در محله ابراهیم بود که وضع مالی خوبی نداشت. ابراهیم برای کمک، از او جنس می‌خرید.وقتی دید چند وقتی پیدایش نیست، کل محل را گشت تا پیدایش کرد و مرتب به او کمک می‌کرد. آری این نصیحت لقمان در قرآن خیلی حرف‌ها دارد.«(پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و با تکبر و غرور بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد.» [لقمان،۱۸] 📚' 💛' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°💚✨🔗✿" مثل‌گُل‌هاــےترڪ‌خورده‌کاشےشده‌ام بعدتوپیرڪھ‌نہ.. من‌متلاشــےشده‌ام..!♥' 🦋' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°♥🖇📿✿ اگر شهیدانہ زندگے ڪنے لازم نیست دنبال شهادت بگردے شهادت خودش پیدایت میڪند.. 🦋:) 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
♥🍃 🍃 • • ●|💚روایتےا‌‌زطُ💚|● • • اخرهای سال ۹۸ بود مشکلات مالی زیادی داشتیم بابام تا قبل ازاین وضع مالیش خیلی خوب بود ورشکست کرد نزدیک ب ۷سال بود ک بدهکار بودیم وضع روز ب روز بدتر میشد خودمم لیسانس و بیکار چهارسال بود درسم تمام بود ولی کار نبود یک شب خیلی حالم گرفته بود فشار زیادی رومون بود گوشیم تو دستم بود و پروفایل مخاطبهام را نگاه میکردم یکی از مخاطبهام همیشه عکس ی شهیدی رو. گوشیش بود نگاش کردم بعد براش پی دادم این شهید اسمش چیه گفت شهید ابراهیم هادی بعد شروع کرد از خوبیهای ابراهیم گفتن ولی من فقط خواننده بودم توجه زیادی ب حرفهاش نکردم فقط ی بار دیگه نگاه عکسش کردم گفتم نمیدونم کی هستی این داره از خوبیهات میگه اگر شهید خدا هستی مشکل منو حل کن گذشت بعد از یک هفته خانم دوسته بابام بهم زنگ زد گفت خابت را دیدم گفتم چ خوابی؟ گفت تو ی سرزمینی بودی خیلی مردم تو صف وایساده بودن باید از روی. ی پل رد میشدن تو هم توصف بودی ولی بی تاب بود میگفتی نمیتونم پل باریکه ی دفعه ی اقایی ریش بلند با لباس جنگی اومد صدات زد دست را بالا بردی گفت بیا رد شو گفتی نمیتونم میترسم گفت من شهید خدام کمکت میکنم ( این جمله شهید خدام را دقیقا من بهش گفتم اگر شهید خدایی کمکم کن تو خواب اون خانم همینو تکرار کرده بود) از پل ردم کرده بود خانمه ک ادرس میداد ادرس شهید ابراهیم بود من بهش گفتم این همون شهیدیه ک من ازش کمک خواستم خانمه گفت من نمیشناسمش عکسش بفرست برام فرستادم زد زیر گریه گفت همین بود اینجا آشنایی منو ابراهیم شروع شد.و..مشکل ۷ سال بدهکاری و فقر ما داخل ۶ ماه حل شد..:) 💛' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
°●•🥀•●° -مداحـےشھیدحامدبافنده‌بـھ‌مناسبت‌‌سالـروز شھادتشون🙂💔 🎈' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
♥🍃 • • ●|💚روایتــےازطُ 💚|● • • آخر‌آذرماه‌بـود،‌با‌ابـراهیم‌برگشـتیم‌تھران، در‌عین‌خستگۍ‌‌خیلۍ‌خوشحال‌بود.. مۍ‌گفت:‌هیچ‌شھیدی‌یا‌مجروحۍ‌در‌منطقہ‌ دشمن‌نبـود،‌هرچہ‌بود‌آوردیـم،‌بعد‌گفـت:‌ امشب‌چقدر‌چشم‌هاۍ‌منتـظر‌را‌خوشحال‌ کردیم‌مادر‌هرکدام‌از‌این‌شھداسر‌قبرفرزندش‌ برود،‌ثوابش‌برای‌ما‌هم‌هست،‌من‌بلافاصلہ‌از‌ موقعیت‌‌استفاده‌‌کردموگفتم:‌آقاابرام‌پس‌چرا‌ خود دعا‌مۍ‌کنۍ‌کہ‌گمنـام‌باشۍ..؟منتظر‌این‌سوال‌نبود،‌لحظہ‌اۍ‌سڪوت‌کرد‌و‌ گفت:‌من‌مادرم‌رو‌آماده‌کردم،‌گفتم‌منتظر‌من نباشہ،‌حتۍ‌گفتم‌دعا‌کنہ‌کہ‌گمـنام‌شھید‌بشم! ولۍ‌‌باز‌جوابۍ‌بہ‌مۍ‌خواستم‌نگفت..:)🌿 💛 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
• . زیـاد قــرآن تـلاوت مـی کـرد. یـک قـرآن جیبــے داشت کـھ همیشـھ هـمراهـش بود🙂♥' هــر زمـان فـرصت داشـت مـشغول قـرائـت مـیشد آن هـم با تدبـر و دقت ! . 🌸:)
•°💚✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°💛✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💚🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
♥🍃 🍃 • • ●|💚روایتـےازطُ💚|● • • ."قراربود صبح زود باهم به جایی برویم. می دانستم کار مهمی دارد.اما ابراهیم از من خواست به منزل یکی از سادات محل برویم.تا ظهروقت ما گرفته شد .نمی دانستم چرا ابراهیم به این پیرمرد سیدالتماس می کند !ماجرا از این قرار بود که پسر او،سیگار کشیده بود وپدر او را از خانه بیرون کرده بود.حالاابراهیم آمده بود تا خانواده مومن را آشتی دهد.سرنجام توانست .دل پدر را نرم کند. او برای تمام مردم محل اینگونه بود.یاد کلام نورانی خدای ابراهیم افتادم:واخفض جناحک للمومنین.پروبال {عطوفت} خود را برای مومنین فرود آر. (حجرات /۸۸) 📚' 💛' 🌿' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°💚✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 🧡🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 🖤🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
• . بـھ‌ابراهیم‌هادی‌بسیارعلاقـھ‌داشت♥:) خاطراتش‌رابرای‌دوستان‌تعریف‌مـےکرد.. بارهاکتاب‌سلام‌برابراهیم‌راخریده‌بودوبه دیگران‌هدیـھ‌میداد😃📚 درصفحـہ‌اول‌مـی‌نوشت:وقف‌درگردش. پس‌ازمطالعہ‌دراختیاردیگران‌قرار‌دھید👀 شھیدمصطفـےصدرزاده‌فرمانده‌گـردان‌ عمارلشکرفاطمیون،ابراهیم‌هادی‌راالگوی خودش‌قراردادوحتـی‌ونام‌جھادیش‌را ‌سیدابراهیم‌نھاد🌸🖇' 🦋' 🌿! ⸤ Eitaa.com/komeil3
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' Eitaa.com/komeil3
♥🍃 • • 💚|●روایتـےازطُ●|💚 • • دیده باز بر روی مسائل مختلف داشت . ابراهیم گاهی وقت ها که دوستان متاهل خود را می دید ، مانند یک مشاور دانا با آنان حرف می زد .توصیه می کرد در رفتار خود دقت کنید . جنگ و جدال نکنید ، تا آن جایی که توان دارید گذشت کنید و برای برطرف کردن مشکلات ، از خدا کمک بگیرید . وَ عَاشِروهُنَّ بِالمَعرُوفِ فَإِن كرِهتُمُوهُنَّ و با زنان ، به طور شایسته رفتار کنید و اگر از آن ها ، کراهت داشتید،سریع تصمیم جدایی نگیرید. (سوره‌نساء/۱۹) 📚' 💛' 🌿' ⸤ Eitaa.com/komeil3
♥🍃 • • ●|💚روایتــےاز‌طُ💚|● • • "یکی از دوستانش موهای زیبا و خوش حالتی داشت. همیشه از موهایش در جمع تعریف می کرد.یک بار ابراهیم آهسته به او گفت: نعمتی که خداوند به تو داده به رخ دیگران نکش.ابراهیم می دانست تمام آنچه داریم نظیر فرزند واموال وزیبایی و…وسیله آزمایش است وخوشا به حال کسی که از این آزمایش سربلند بیرون بیاید. وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ "وبدانید اموال وفرزندان شما،وسیله آزمایش است.و(برای کسانی که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمی نزد خداست . "(انفال/۲۸)" 📚' 💛' 🌿' ⸤ Eitaa.com/komeil3
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' Eitaa.com/komeil3
•°🧡✨🔗✿ سخنــٰان‌شھیدابراهـیم‌هـٰادی🙂🌱'! 💛🖇 📿🎈' ⸤ Eitaa.com/komeil3