eitaa logo
‹ هیئت‌خادمانِ‌ولـےعصر ›
283 دنبال‌کننده
95 عکس
17 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › • . باترۍ خالـیھ بچه حزب‌اللهـے رو فقط هیئت میتونه شارژ کنھ🖤، - وَاینجا‌هیئتـےبایادوحضورشُهدا : )! . کانالِ‌اصلی ؛ ‌‌Γ eitaa.com/komeil3 . . . #هیئت‌خـٰادمان‌ِولـےعصر🌱'
مشاهده در ایتا
دانلود
در کنکور دانشگاھ هنر قبول شدم و در ڪنارش در ڪلاس هاۍ انیمیشن حوزه هنرۍ هم شرڪت مـےکردم ولـے زمانۍ ڪھ جذب سپاه شدم از دانشگاه انصراف دادم و بعد از اینڪھ از دانشگاه افسرۍ امام‌حُسین؏ فارغ‌التحصیل شدم، در یگان نیروۍ قدس مشغول بـھ ڪار شدم چون اهل‌ کار دفترۍ نبودم🙅🏻‍♂😅
سال ¹³⁹¹ با وساطت یڪۍ از آشنایانم با خانم -زینب‌فروتن- عقد ڪردم😅💍 از آن بـھ بعد همسرم شد شریڪ تمام روز هاۍ سھل و سخت زندگۍام (:🖇♥️
دو سال بعد ڪھ سۍ چھل روز قبل از شھادت -شھیدرسول‌خلیلۍ🌱- بود ، مراسم عروسـے ما بود! شھیدخلیلۍ نیز در مراسم عروسۍام شرڪت داشت🙂💛 رسول‌خلیلۍ از بچـھ‌های نیروۍ قدس بود، وقتـے رسول شھید شد من جـٰاۍ رسول بـھ عنوان فرمانده تخریپ تیپ‌سیدالشُهدا قرار گرفتم🖐🏿⛓"
من خیلـے بـھ صلہ‌رحم اهمیت مـےدادم و حتـے اگر نمـےتوانستم هر ماه بـھ فامیل و آشنایان سر بزنم حتما با تماس تلفنۍ جویایِ احوال آنھا مـے شد😃📻 این یڪۍ از کارهای همیشگۍ زندگۍ مشترڪ ما شده بود😊🌸🍃'
وقتـے دوباره در دانشگاه رشتـھ مترجمۍِ زبان انگلیسـے قبول شدم📚 ، در سوریـھ بودم زیرا غیرتم اجـٰازه نمـےداد ڪھ بۍ حرمتـے بـھ حرم و ظلم در سوریـھ را ببینم و دست روۍ دست بگذارم و دوباره راهـے آن دیار شدم (:🚶🏿‍♂
دفعـھ اولـے ڪھ بـھ سوریـھ رفتم و برگشتم مأموریتم ⁵⁹ روز طول ڪشید و اولین سالگرد ازدواجمان را ڪنار همسرم نبودم😕🤦🏿‍♂
سیزدهم شھریور دوباره اعزام شدم و مدتۍ ڪھ آنجا بودم ⁵⁴ روز مـےشد🙂 در روز هاۍ آخرۍ ڪھ مأموریتم تمام نشده بود، ساڪم را جمع ڪرده بودم تا برگردم🖐🏻 شھید قدیرِسرلڪ را دیدم ڪھ مـےخواست برود لوازم بیـاورد🌚💔 من هم با او همراھ شدم(:
با ماشین رفتیم وسایل را برداشتیم🚗 هنگام برگشت وقتۍ من از ماشین پیاده شدم ، ناگھان ماشین مورد اصـٰابت موشڪ قرار گرفت و منفجر شد😔💥 بر اثر انفجآر هر دوۍِ ما شھید شدیم و جـٰانمان را بر سر آرمانـے ڪھ داشتیم نھادیم و بـھ لقاءاللّٰھ پیوستیم😄🖤
اَلسَّلام‌عَلَیْڪ‌یاعَیْن‌اللّٰھ‌‌فۍخَلْقِـھِ :)♥️
سلام‌ بر تو اۍ دیده‌یِ خُدا در میـٰان مخلوقاتش . . . ؛ ڪاش مردم این زمانـھ بفھمند بدون شما هیچ ندارد !!(:💚
•|🖇♥️📿 با معرفۍنامـھ ‹شھیدمدافع‌حـرم‌مسعودعسگرۍ› در خدمتتون هستیم رفقا (:🌱 •هیئت‌خـٰادمان‌ولـےعصر🕌' ⸤ Eitaa.com/komeil_78
سلام بر شمایۍ ڪھ برای شناخت بیشتر شُهدا ، بھ مطالعھ‌یِ زندگۍنامھ‌ی آنھا روی آورده‌این . . . !🖐🏿🌹
من مسعودعسگرۍ متولد محلھ‌ی ابوذر تھران هستم و یڪ برادر بزرگتر و یڪ برادر کوچڪتر داشتم !🙋🏻‍♂♥️ ابتدا در رشتھ الکترونیڪ مشغول بھ تحصیل شدم اما پس از گذشت سھ‌ماه، از ادامھ این رشتھ انصراف دادم و یڪ سال بعد با انتخاب رشتھ حقوق باز نتوانستم آرام بگیرم و بعد از دوبار تغییر رشتھ در دانشگاه،مسیر زندگۍ خود را بھ سوی آسمان‌ها تغییر دادم و بھ سمت آموزش خلبانـے هواپیمایِ فوق سبڪ رفتم !✌️🏻😎✈️
در سن ²⁴ سالگۍ پس از انجـٰام پرواز های متعدد بھ درجھ‌یِ استاد خلبانـے هواپیمای فوق سبڪ رسیدم و غیر از آن مھارت های فوق‌العاده‌ای مانند بالاترین درجـھ غواصۍ 5 ستاره ، استاد کار در ارتفاع ، ورزشکار رزمۍ با حکم هایِ قھرمانـے متعدد ، سقوط آزاد ، خلبـآن پاراگلایدر ،هدایت موتور و دوچرخھ های غیر معمولـے با مھارت بالا را داشتم و در کنار همھ آنھا یڪ رزمنده هم بودم و توانایۍ رزمۍ و تیراندازی بالایۍ داشتم. 😁🔥
در کنار همھ‌یِ اینھا ، یکۍ از خصوصیات بارز من سادھ زیستـے و ساده پوشۍ بود(:♥️ ممکن نبود ڪسۍ از رفتار و حرف هایم متوجھ مھارت‌ های من بشود، حتۍ خیلی از دوستانم بعد از شھادتم متوجـھ توانایۍ های من شدند و ڪسۍ از فامیل و آشنایان نمۍدانست من چـھ مھارت هایۍ دارم☺️🙅🏻‍♂
با ارائھ همین مھارت‌ها بود ڪھ وارد یگان فاتحین سپاه پاسداران شدم🕶!' در زمان فتنھ ⁸⁸ هم با وجود اینڪھ سن و سالۍ نداشتم ، در پایگاهۍ در گیشا حضور داشتم . تنھا وسیلھ دفاعـے ما نیز سلاح های پینت بال بود ڪھ رنگ می‌پاشید و ترقـھ‌ای در آن کار گذاشتـھ بودیم ڪھ صدا هم داشتـھ باشد💥، ڪھ شبکھ های خبرۍ آن طرف آبـے از این سلاح‌ها بھ عنوان سلاح هاۍ ناشناختھ یاد مۍڪردند😁😂💣
بعد از فتنھ‌یِ داعش در عراق و سوریھ، با دیدن شھادت دوستان متاهلم در سوریھ بسیار ناراحت می‌شدم و میگفتم وظیفھ‌یِ ما مجردهاست ڪھ بجنگیم🖤 از این رو بسیار تلاش ڪردم تا بھ سوریھ اعزام شوم !🚓
سوریھ رفتنم را فقط مادرم می‌دانست ڪھ آن هم از سوغات شکلاتۍ ڪھ بار اول بھ خـٰانھ آورده بودم فھمید و پدر و برادرهایم همچنان بۍاطلاع بودند😅 در کل چھار بار بـھ سوریھ رفتم ، دفعھ اول چند روزه ، دو دفعـھ‌ی بعد یڪ هفتھ‌ای و دفعھ چھارم ⁴⁵ روزا بود ڪھ چند روز پیش از زمان بازگشت بھ کشور در شامگاه روز ²¹ آبان ماهِ ¹³⁹⁴ ، طۍ عملیاتـے ، منطقھ الحـٰاظر را بـھ راحتۍ تصرف کردیم و بھ ورودی شھر العیس در حومـھ حلب رسیدیم😁💙🦅
من بـھ همراه شھیدان دهقان ، عطایۍ و موسوی گروهۍ را تشکیل دادیم و بـھ سمت شھر حرڪت کردیم . دقیقا نمۍدانستیم دشمن ڪجای العیس حضور دارد🚶🏿‍♂❗️ اندڪی بعد از نماز مغرب بود ڪھ دستھ دستھ بـھ سمت ڪوچھ‌ها رفتیم و در تاریڪی مطلق حرکت کردیم ، فرمانده‌ گروه لولھ توپ²³را دید اما تصور نمیکرد دشمن در آن حضور داشتھ باشد و حتۍ آنھا هم در تاریڪی متوجھ گروه ما نشدند . گفت‌وگویۍ رد و بدل شد ڪھ دشمن متوجھ ایرانۍ بودن ما شد و درگیرۍ شکل گرفت🌪⚔!'
راننده توپ هنگام چرخـٰاندن لولھ بـھ سمت ما دو پدال زد ڪھ در هر پدال ¹² تیر خـآرج شد و هر گلولھ نیز بعد از شلیڪ بـھ چند گلولھ تقسیم‌مۍشد ڪھ همین باعث شد بدن من پودر ، دستم قطع و یڪ چشمم تخلیھ شود :))💔، - اینجا باید بگم شُهدا شرمنده‌ایم - حتۍ ترکش های توپ آنقدر قوۍ بود ڪھ فراد پشت دیوار هم جـٰانباز شدند .
همزمان سـھ نفر از دوستانم بھ نام هاۍ سید مصطفۍ موسوی ، محمدرضا دهقان امیرۍ و احمد عطایۍ نیز بـھ شھادت رسیدند و ما بھ شُهدای اربعھ‌حلب معروف شدیم !:)🖤🙂