eitaa logo
‹ هیئت‌خادمانِ‌ولـےعصر ›
283 دنبال‌کننده
95 عکس
17 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › • . باترۍ خالـیھ بچه حزب‌اللهـے رو فقط هیئت میتونه شارژ کنھ🖤، - وَاینجا‌هیئتـےبایادوحضورشُهدا : )! . کانالِ‌اصلی ؛ ‌‌Γ eitaa.com/komeil3 . . . #هیئت‌خـٰادمان‌ِولـےعصر🌱'
مشاهده در ایتا
دانلود
روز ٢٢دی‌ ماه سال ۹۴ ، ساعت١٧، درست فرداي روزي كه بچه‌های گردان فاتحين نوبت به‌ نوبت با ايثار و رشادت مثال‌ زدنی ، خود را فداي عمه سادات کردند ، طاقت نياوردم و با چند نيروي سوري به خط زدم.
سی و یک روز از اعزامم می گذشت و قرار شد با شهید انصاری و یک رزمنده دیگر به نام آقای مجدم به خالدیه خان طومان برویم .اما طی راه به کمین تروریست ها افتادیم و شهید سعید انصاری همان جا به شهادت رسید.
بعد از نماز مغرب و عشاء هوا تاریک شد و بعضی نیروهای همراه مان هم فرار کردند . در این هنگام من قصد کردم که جلوتر بروم.
آقای مجدم گفت ما که مهماتی نداریم ! من هم گفتم که دو نارنجک و پنج فشنگ دارم و با همین ها میروم جلو ...
چون در تاریکی مشخص نبود چه کسانی مقابل مان هستند ، گفتیم لبیک یا زینب . که تروریست ها هم فریب مان زدند و گفتند لبیک یا زینب ، من و مجدم هم به خیال اینکه نیروهای خودی هستند جلوتر رفتیم که در محاصره آنها افتادیم.
مجدم توانست از محاصره فرار کند اما من نتوانستم و بعد از آن کسی من را ندید.
آخرین حرفی که از طریق بی سیم زدم این جمله بود : من گلوله خوردم . از آن لحظه دیگر کسی از من خبری ندارد اما بچه های سپاه تایید خبر شهادت را به خانواده ام دادند.
معرفی نامه این هفته مون هم تموم شد، انشاءالله استفاده کرده باشید و مفید بوده باشه🙂🌹 التماس دعا فرج🌱
اگه هندزفری هاتون دم دسته بیاید یه مداحی ناب بفرستم باهم گوش بدیم:)
Hossein Taheri _ Ah Az Doori (320).mp3
4.02M
‌تو را از دور دیدن هم مرا آرام خواهد ڪرد ڪسے جز آنڪه دلتنگ است حالم را نمیفہمد...‌💔 🤍﹡⸤ @komeil_78
‹ بسم رب الشهدا و الصدیقین🌿 ›
- با معرفـے نامهـ؛ ‹ شهید حسن آبشناسان › در خدمتتون هستیم رفقا .🌱 • هیئت‌خادمان‌ولـےعصر . . 🖤🇵🇸﹡⸤ @komeil_78
سلام من حسن آبشناسان فرزند آقا قربانعلی هستم.🙋🏻‍♂
در دوران نوجوانی با اسلام و آموزه‌های انسان‌ ساز آن آشنا شدم . در یکم مهر ماه 1336 پس از گذراندن دوره دبیرستان ، وارد دانشگاه افسرى امام علی(ع) شدم . در 1339 با درجه ستوان دومی دانش‌آموخته گردیدم.👮🏻‍♂
دوره مقدماتى افسری را در 1340 به پایان رساندم . به دنبال آن ، در شهرهای دورافتاده ایران به کار گرفته شدم . نخستین دوره تکاوری را که در ایران راه‌اندازی شد ، با پیروزی پشت سرگذاشتم.
همچنین، در 1356 دوره عالى ستاد فرماندهى را گذراندم . در 1350 از استان خوزستان به استان فارس فرستاده شدم و نزدیک ده سال را در شیراز سپری کردم . در این مدت، دوره تکمیلی چتربازی و تکاوری کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراندم . در این مدت زبان انگلیسی را نیز به خوبی فراگرفتم.😊
با ورزش‌های دوومیدانی ، والیبال ، بسکتبال ، پینگ پنگ ، شنا ، سوارکاری و جودو نیز آشنا بودم.✌️🏼
به لطف خدا در این مدت توانستم در پناه ارزش‌های اسلامی و پرهیزگاری خود را از پلیدی‌ها و پلشتی‌های جامعه زمان حکومت محمدرضا شاه به دور نگه دارم
بعد از پیروزی انقلاب به درجه سرهنگی ارتقا یافتم . تا پیش از جنگ تحمیلی ، در کردستان با آشوبگران و ضدانقلاب در ستیز بودم . در روزهای نخست جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، مسئولیت یکی از تیپ‌های لشکر ‌٢١ حمزه در شمال غرب ایران را به دوش داشتم.
با پایه‌ ریزی ستاد جنگ‌های نامنظم در هفتم مهر 1359 به آنها پیوستم و با شماری از بسیجیان داوطلب ، نبرد چریکی خود را در کوهپایه‌ های دشت عباس آغاز کردیم و در مدت کوتاهی ، آسیب سنگینی به نیروهای عراقی وارد نمودیم😎✌️🏼
در این مدت جوانان موتورسیکلت سوار را از کوچه و خیابان‌های نازی آباد تهران گردآوری می‌کردم ، به آنها آموزش‌های ویژه‌ ای می‌دادم و همه را با نام «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه های حق علیه باطل می‌فرستادم
به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه توجه داشتم و در این راه با شهید بروجردی همکاری های خوبی داشتیم تا اینکه توانستیم شهر بوکان در استان آذربایجان غربی را از وجود ضد انقلاب و گروهک کومله پاکسازی کنیم🙂
همچنین محور سردشت - پیرانشهر که از جنگل‌های انبوه آلواتان ، کوه‌های سربه ‌فلک کشیده و تنگه‌های پرپیچ وخم پوشش می‌یافت با همکاری توام سپاه و ارتش پاکسازی شد
در سال 1362 به فرماندهی نیروهای ارتش در قرارگاه حمزه سیدالشهدا در شمال غرب ایران گماشته شدم . در سال 1363 نیز بر پایه دستور رسمی قرارگاه رمضان ، فراهم نمودن آموزش جنگ‌های چریکی سپاه پاسداران به اینجانب واگذار شد.😇