»»» آیه ی روز :
**********
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ
فاطر-28
و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگهای مختلف، (آری) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند؛ خداوند عزیز و غفور است!
**********
نکته ها:
«أنعام» جمع «نَعَم» به معناى شتر است ولى به گاو و گوسفند نیز گفته مى شود. گرچه كلمه «دوابّ» كه به معناى جنبنده است شامل آنها مى شود ولى بدلیل اهمیّت و نیاز شدید انسان به این سه حیوان نامشان جدا آمده است.
«خشیت» ترس همراه با تعظیم و برخاسته از علم و آگاهى است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «عالم، كسى است كه رفتارش، گفتارش را تصدیق كند و گرنه عالم نیست».(572)
این آیه مى فرماید: علم سبب خشیت الهى است و آیه 28 همین سوره مى فرماید: خشیت الهى، سبب پندپذیرى از انبیا است. پس نتیجه مى گیریم كه علم باید سبب هشدارپذیرى شود. بنابراین اگر دیدیم كه دانشمندان پندپذیر نیستند ولى عوام هشدار پذیرند، باید بگوئیم علمى كه در قرآن مطرح است غیر از اصطلاح روز است، بلكه مراد از علم دریافت حقیقت و داشتن نورانیّت و بصیرت و حكمت است و دانشمندان بى تقوى، در آئینه ى قرآن جاهلند؛ جهل به عظمت پروردگار، جهل به رسالت و تكلیف در دنیا، جهل به هدف آفرینش، جهل به سرنوشت و قیامت.
در كنار حرم امام رضاعلیه السلام خدمت علامه ى طباطبایى قدس سره رسیدم و عرض كردم: من در سال هاى اول تحصیلم همین كه مشغول نماز مى شدم، حالت گریه و خشوع داشتم، ولى اكنون كه با سواد شده ام در نماز غافلم، پس آیه «انّما یخشى اللّه من عباده العلماء» چه مى گوید؟ ایشان فرمود: علمى كه شما دارید، یك سرى اطلاعات و محفوظات است، اگر علم واقعى بود، عبودیّت تو بیش تر مى شد.
-----
572) كافى، ج 1، ص 36.
**********
پیام ها:
- اختلاف رنگ انسان ها و حیوانات، یكى از نشانه هاى قدرت و عظمت الهى است. «و من النّاس... مختلف الوانه»
- در امور جسمى و مادّى، انسان در ردیف دیگر موجودات است. «و من النّاس و الدّوابّ و الانعام»
- علم و آگاهى بر اسرار هستى، زمینه ى رسیدن به خشیت الهى است. «انّما یخشى اللّه... العلماء»
- دانشمندان بى تقوا، به علم واقعى نرسیده اند. «انّما یخشى اللّه من عباده العلماء»
- اهل عبادت بسیار است، امّا تنها عالمان به مقام خشیت مى رسند. «انّما یخشى اللّه من عباده العلماء»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
مداحي
اميرمنجر، جواد شيرازي
در عروسي ها و در عزاها هر جا مي ديد وظيفه اش خواندن است مي خواند. اما اگر مي فهميد به غير از او مداح ديگري هست، نمي خواند و بيشتر به دنبال استفاده بود.
❄️❄️❄️❄️❄️
ابراهيم مصداق حديث نورانــي امام رضا(ع)بود كه مي فرمايد: «هر كس براي مصائب ما گريه كند و ديگران را بگرياند، هر چند يك نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود. .هر كه در مصيبت ما چشمانش اشك آلود شود و بگريد، خداوند او را با ما محشور خواهد كرد.» در عزاداري ها حال خوشــي داشت. خيلي ها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصي پيدا مي كردند. ابراهيم هر جايي که بــود آنجا را كربا مي كرد! گريه ها و ناله هاي ابراهيم شــور عجيبي ايجاد مي كرد
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رییس جمهوری در مراسم تجدید میثاق با آرمان های امام راحل:
🔹تمام تلاش دولت مردان باید این باشد که آرمان های امام راحل تحقق پیدا کنند
🔹تمامی بخش ها در کشور باید امید آفرینی کنند/ ما معتقدیم آینده ، آینده ای بسیار درخشان خواهد بود
🔹هر کسی با قلم، عمل و با اقداماتش مردم را امیدوار کند بداند که در جهت راهبرد رهبری و نظام حرکت کرده است
🔹راهبرد نظام جمهوری اسلامی راهبرد ایجاد امید است و راهبرد دشمن ایجاد یأس است
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
💢 با حکم فرمانده سردار رادان، انتصابهای جدیدی در فراجا صورت گرفت
🔻 سرتیپ پاسدار غلامرضا رضاییان - رئیس سازمان اطلاعات
🔻 سرتیپ پاسدار حسین رحیمی - رئیس پلیس امنیت اقتصادی
🔻 سرتیپ دوم پاسدار محمدسعید منتظرالمهدی - معاون فرهنگی واجتماعی
🔻 سرتیپ دوم پاسدار عباسعلی محمدیان - فرمانده انتظامی تهران بزرگ
🔻 سرتیپ دوم مهدی حاجیان - مشاور فرمانده کل انتظامی
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_پانزدهم
بخش_چهارم
+شهریار بهم نگفته ، میدونم که شهریار میدونه ولی مطمئن باشید شهریار بهم نگفته
ابرو بالا می اندازد
_مامانم گفته ؟
+مگه خانوادتون میدونن ؟
سر تکان میدهد ، لبم را با زبان تر میکنم
+نه شهریار بهم گفته نه خانوادتون ، یه نفر دیگه بهم گفته که شما نمیدونید از این موضوع اطلاع داره . ولی لطفا از من نپرسید چون نمیتونم بگم .
سکوت میکند .
سرم را پایین می اندازم و تازه متوجه لرزش دست هایم میشوم . سریع آن ها را زیر چادر میبرم .
قلبم کمی آرام گرفته است و انگار نا آرامی اش را به دست هایم منتقل کرده .
با صدایی که سعی در کنترل لرزشش دارد میگوید
_نورا خانم امیدی به زندگی من نیست ، الکی به من دل خوش نکنید . معلوم نیست چند روز یا چند ساعت دیگه زنده میمونم . دارم شیمی درمانی میکنم ولی این کارا فقط چند روز به روزای زندگیم اضاففه میکنه .
بغض دوباره به گلویم چنگ میزند .
حتی کلمه ای نمیتوانم پاسخش را بدهم چون به محض گفتن اولین کلمه بغضم میترکد .
نگاهم میکند و بعد ماسک و کلاهش را بر میدارد . نمیخواهم سر بلند کنم و نگاهش کنم . از سر باز کردن بغضم میترسم .
_نورا خانم منو نگاه کنید .
نه میتوانم حرف بزنم و مخالفت کنم ، نه میتوانم نگاهش کنم .
به ناچار سربلند کنم .
صورت رنگ و رو پریده و لاغری جلوی صورتم نقش میبندد .
صورتی که نه ابرو دارد ، نه مژه و نه ریش . موهای سرش کاملا تراشیده شده و قهوه ای چشم هایش خسته اند و انگار خواب ابدی طلب میکنند .
لب های سفید شده اش را به لبخند تلخی میکشد
_این قیافه رو خودمم نمیتونم تحمل کنم . نشونتون دادم تا ببینید و بفهمید حرفام شوخی نیست ، جدی جدی قراره برم
نگاهم را از صورتش میگیرم . حرف هایش مثل تیری هستند که به قلبم فرو میروند .
اشک تا پشت چشم هایم میایند بغضم برای سر باز کردن تقلا میکند از ترس ریختن اشک هایم پلک نمیزنم . به سختی جلوی اشک هایم را میگیرم تا سجاد را بیش از این عذاب ندهم . فقط امیدوارم دور چشمم سرخ نشده باشد .
دوباره کلاه را روی سرش و ماسک را به صورتش میزند .
_از دم در دانشگاه دنبالتونم ، منتظر بودم یه جای خلوت برید تا بتونم باهاتون صحبت کنم که خدا رو شکر اومدید پارک .
ابرو بالا می اندازم . یعنی علیرام را دیده ؟
چشم هایم را محکم روی هم فشار میدهم تا این موضوع ار ذهنم خارج شود .
سجاد بلند میشود
_خب گفتنیا رو گفتم . دیگه برم
اگر حرفی نزنم قلبم میترکد . بغضم را بهدسختی قورت میدهم و سعی میکنم به خودم مسلط باشم .
با تحکم میگویم
+من به ظاهره آدما دل نمیبندم که بخوام با تغییر چهره ازشون دل بکنم .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
🌸نویسنده: میم بانو🌸
قسمت_صد_شانزدهم
بخش_اول
اگر حرفی نزنم قلبم میترکد . بغضم را بهدسختی قورت میدهم و سعی میکنم به خودم مسلط باشم .
با تحکم میگویم
+من به ظاهره آدما دل نمیبندم که بخوام با تعقیر چهره ازشون دل بکنم .
سر بر میگرداند و نگاهم میکند اما نگاهش نمیکنم تا دوباره بغض نکنم .
_شما زندگیتونو تباه میکنید با این کار . اگه این بیماری منو بکشه شما میمونید و یک دنیا غم . پس الکی جوونیتونو بخاطر یه عشق بی ثمر خراب نکنید .
نمیداند با این حرف هایش چه آتشی به دلم میزند . سعی میکنم حرف هایش را نشنیده بگیرم
+من نمیدونم شما تفسیرتون از عشق چیه ولی تا جایی که من میدونم عشق چیزی نیست که به اراده من بیاد و به اراده من بره .
سر تکان میدهد
_این فقط یه نصیحت برادرانع بود . یا علی .
و بعد با قدم هایی بلند از من دور میشود .
نصیحت برادرانه ؟ برادر ؟
این واژه را دوست ندارم ؛ دوست ندارم کنار اسم سجاد پیشوند برادر بگذارم .
میدانم این حرف هایی که زد حرف دلش نبود . میدانم او بیش از من ناراحت است . چون هم برای من ناراحت است ، هم برای خودش و مجبور است صبوری کند .
تنها بخاطر من مجبور شد این حرف ها را بزند .
سر بلند میکنم . اثری از سجاد در دور بر نیست ، حتما تا الان از پارک خارج شده .
بغضم میترکد و به اشک تبدیل میشود .
بدون اینکه مانع آنها شوم آزادانه رهایشان میکنم تا در دلم نمانند .
یعنی واقعا قرار است سجاد با این بیماری برای همیشه برود ؟ چقدر بیرحمانه ! چرا تابحال نگفته بود ؟ چرا به بقیه نگفته ؟ معلوم نیست دارد چه کار میکند .
با شنیدن صدای زنگ موبایلم را از جیبم بیرون میکشم .
نام مادرم روی صفحه نقش بسته است .
دست از گریه بر میدارم و صدایم را صاف میکنم و تماس را وصل میکنم.
+سلام مامان .
_سلام مادر کجایی ؟ دیر کردی ؟
+یه کار کوچیکی برام برام پیش اومده . یک ساعت دیگه خونم
_باش منتظرتم عزیزم . خدافظ
+خدافظ
تلفن را قطع میکنم و اشک هایم را با گوشه چادرم پاک میکنم .
تا خانه پیاده میروم و فکر میکنم بلکه به نتیجه ای برسم .
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
تسبیحات حضرت زهرا را میگویم و تسبیح را کنار مهر میگذارم .
نفس عمیقی میکشم و چشم هایم را محکم میبندم .
دلم میخواهد وقتی چشم هایم را باز میکنم بگویند این مدت خواب بودی و حالا بیدار شده ای .
نه سوگل رفته و نه سجاد سرطان دارد .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید از خجالت آب شوید !!
🔹تلخ ترین قسمت سخنان مقام معظم رهبری(حفظه الله) در دیدار روز گذشته، آن جا بود که با ناراحتی از عدم اجرای تذکراتشان در مورد #بحران_جمعیت سخن گفتند(فیلم بالا)
🔺این عدم رضایت ایشان یعنی هیچ کدام از طرح های تشویقی حتی قانون پر سروصدای موسوم به "حمایت از خانواده و جوانی جمعیت" هم نتوانسته در تشویق خانواده ها برای فرزندآوری آن طور که باید و شاید موفق باشد.
اگر مسئولین مربوطه و نمایندگان مجلس واقعا ولایت مدار و انقلابی باشند بایستی با شنیدن این گلایه آقا از شرم و خجالت آب شوند.
🔺اکنون وظیفه همگی ما مطالبه جدی از مسئولین جهت تامین این خواسته بسیار حیاتی رهبری است ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#نفوذ
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
👆👆👆👆👆
خارجی ها و اروپایی ها هم فهمیدند این دو دلقک شبیه هم هستند.😆
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
باب الحوائج آمده حاجت بگیرید
عیدانه از دست ولی نعمت بگیرید
شش گوشه می خواهید بسم الله امروز
از کودک اربابتان رخصت بگیرید
میلاد_امام_جواد(ع)
میلاد_حضرت_علی_اصغر(ع)
🎧 امیدوارم از شنیدن این آهنگ لذت ببرید
تقدیمی به پدران🌸🍃
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
ولادت امام محمد تقی(ع)
جواد الائمه
جوانترین و نهمین
ستاره آسمان امامت
و ولایت و مظهر جود
وسخاوت رابه تمام
شیعیان جهان تبریک و
شاد باش می گوییم
امشب رضويون همه شادند
دل در حرم رضا نهادند همه
عيدى ولادت از پدر مى گيرند
خشنود ز مقدم جوادند همه🌹🌿
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فرا رسیدن ایام الله دهه فجر گرامی باد...
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز :
**********
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ
روم-60
اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است؛ و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه خود منحرف نکنند)!
**********
نکته ها:
سوره ى روم با پیش بینى پیروزى شروع شد وبا وعده الهى به نصرت گروه حقّ پایان یافت.
**********
پیام ها:
- رهبران دینى باید صبور باشند. «فاصبر»
- ایمان به وعده هاى الهى، عامل صبورى است. «فاصبر انّ وعد اللّه حقّ»
- جوّسازى افراد بى دین، نباید در تصمیم گیرى ما اثر كند. «لایستخفّنّك...»
- اگر لطف و هشدار و تعلیم الهى نباشد، انبیا نیز آسیب پذیرند. «لایستخفّنّك»
- یكى از طرفندهاى دشمنان، سبك كردن رهبر است. «لایستخفّنّك»
- كسانى به فكر تضعیف و تحقیر رهبر هستند كه به راه حقّ یقین ندارند. «الّذین لایوقنون»
- كسى كه صبر نكند، خفیف مى شود. «فاصبر... لایستخفّنّك»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
شک ندارم که زنده ای!🌱
وقتی از تو معجزه ای میبینم،
یا وقتی به تو متوسل میشوم،
و تو کمکم میکنی؛
یعنی #زنده_ای.
آری!شهدا زنده اند..💛
#رفیق_شهیدم
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_شانزدهم
بخش_دوم
چشم هایم را محکم میبندم .
دلم میخواهد وقتی چشم هایم را باز میکنم بگویند این مدت خواب بودی و حالا بیدار شده ای .
نه سوگل رفته و نه سجاد سرطان دارد .
میزنم زیر گریه و به سجده میروم
+خدایا شهروز این همه اذیتم کرد ازت شکایت نکردم گفتم بنده بدی بودم دارم تاوان پس میدم ، سوگل سکوت کردم و گفتم حتما قسمت بوده ولی دیگه چرا سجاد باید سرطان بگیره ؟
گریه ام شدت میگیرد
+خدایا مگه نگفتی فَاِنَ مَعَ العُسره یُسرا ؟
پس کو آسونی ؟ کو راحتی ؟ چرا همش سختی و درد و بدبختیه ؟
از سجده بلند میشوم .گریه ام آرام میگیرد . قران را از کنار جانماز بر میدارم و اتفاقی یکی از صفحه ها را باز میکنم . سوره مزمل آمد . از اول با دقت به معنی شروع به خواندن میکنم . به آیه ۹ میرسم 《و صبر کن بر آنچه میگویند و به طرزی نیکو از آنان دوری گزین》. به محض خواندن این آیه از گفته هایم پشیمان میشوم . نباید ناشکری میکردم . مگر من عبد ضعیف خدا صلاحم را بهتر از خالقم میدانم که برای خدا تعیین و تکلیف میکنم ؟
با خواندن این آیه تازه میفهمم چرا اذیت های شهروز کمتر نمیشد بلکه بیشتر میشد ؛ باعث و بانی همه اش خودم بودم . اشتباهم این بود که در برابر اذیت هایش سکوت کردم .
از همان اول باید به پدرم میگفتم .
نگفتم چون فکر میکردم اگر بگویم شهروز بیشتر اذیتم میکند .
اگر به پدرم گفته بودم و خودم هیچ اقدامی نمیکردم ، پدرم کاری میکرد که شهروز تا عمر دارد جرات نکند سمت من بیاید .
عمو محسن هم قطعا با او برخورد میکرد و با تهدید به گرفتن ثروت شهروز را ساکت میکرد .
شهروز آنقدر بی عقل نیست که سر لج و لجبازی بخواهد ثروتش را از دست بدهد .
اشتباه بزرگ را من کردم .
اشتباهم این بود که خودسرانه عمل کردم .
اشتباهم این بود که از او دوری نکردم .
دوباره به سجده میروم
+خدایا مقصر خودم بودم ، مقصر همش خودم بودم ولی این بلا رو از سرم بردار . اشتباه کردم ، فهمیدم که اشتباه کردم ، پس کمکم کن .
سر بلند میکنم . قطره اشکی از گوشه چشمم سر میخورد و بین گل های چادر نمازم گم میشود .
با صدای در سر بر میگردانم .
با دیدن شهریار لبخند مهربانی میزنم
+سلام ، چه عجب یادی از ما کردی ؟
کی اومدی نفهمیدم ؟
_علیک سلام . حتما داشته چیزی بهت الهام میشده نفهمیدی .
و بعد چشمکی حواله ام میکند .
میخندم و به سمت تخت اشاره میکنم .
+چرا سر پا وایسادی بشین
در را میبندد و روی تخت مینشیند .
به کنارش اشاره میکند
_بیا بشین کارت دارم .
سر تکان میدهم و جانمازم را جمع میکنم .
میروم و کنارش مینشینم .
لبخند میزنم
+بفرما
لبخندش را جمع و جود میکند و جدی نگاهم میکند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8