eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
315 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
39 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت140 از جوابهای کوتاهش متوجه شدم خبریه ... دلم میخواست بپرسم ،ولی با خودم گفتم اگه نیاز به دونستن من بود حتما علی بهم میگفت چند لحظه ای نگذشت که یه آقایی به سمت ما آمد و علی رو صدا زد علی هم بلند شد و به سمتش رفت همدیگه رو بغل کردند علی هم منو به اون آقا معرفی کرد و اون آقا رو هم به من معرفی کرد اسمش حاج اکبر بود حاج اکبر : داداش شنیدم داری راهی میشی،،التماس دعا ما رو فراموش نکنیااا....یه موقعی پریدی رفتی دست ما رو هم بگیر حرفاش نامفهوم بود برام از چی داشت صحبت میکرد کجا قرار بود بره ! دنیایی سوال ذهنمو درگیر کرده بود علی بحث و عوض کرد از حاج اکبر خواست دهه اول محرم به دانشگاه بیاد واسه روضه خوانی و مداحی کردن حاج اکبرم هم با کمال میل قبول کرد ولی من همچنان توی فکر بودم حتی متوجه رفتن حاج اکبر نشدم علی: آیه؟ آیه خوبی؟ _اره ،خوبم علی : بریم؟ _اره بریم با علی رفتیم سمت خونه ما ناهار و باهم خوردیم وبعد از ناهار گفت با کسی قرار داره و نمیتونه بیشتر بمونه منم اصرار نکردم و خداحافظی کردیم توی ذهنم پر از سوالای بی جواب بود علی چه چیزی رو داشت از من پنهان میکرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت141 دهه اول محرم شروع شده بود قرار شده بود هر روز ساعت۱۶-۱۸ در نماز خونه مراسم بگیریم اصلا فکرش هم نمیکردیم مورد استقبال قرار بگیره نماز خونه جای سوزن انداختن نبود حتی خودمون هم جایی برای نشستن نداشتیم و از داخل حیاط به روضه ها گوش میدادیم روضه خوندن حاج اکبر دل سنگ رو هم نرم میکرد هر روز بعد از اتمام مراسم دم در ورودی نماز خونه میایستادیم و به سر بچه ها گلاب میپاشیدیم هفتم محرم بود مثل همیشه یه گوشه ای از محوطه نشسته بودمو به روضه گوش میدادم روضه جانسوز حضرت علی اصغر حالم دست خودم نبود بعد از مدتی علی کنارم نشست علی: آیه چند وقتیه که میخوام یه چیزی بهت بگم ولی اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم با شنیدن حرفاش بنده دلم پاره شد چیزی نگفتم علی: آیه امروز روز حضرت علی اصغره ،ماه محرم بوی تنهایی میده ،بوی بی کسی میده، بوی بی یاوری میده، آیه تو اگه اون زمان بودی چیکار میکردی؟میموندی و حضرت زینب و همراهی میکردی یا از قافله عشق جدا میشدی؟ نمیدونستم چرا این سوالات رو میپرسه بدوند تردیدی گفتم: خوب معلومه که همراه حضرت زینب میشدم علی: آیه ،اگه حضرت زینب هم الان نیاز به همراه داشته باشه ،نیاز به کمک داشته باشه ،همراهش میشی؟ اشک توی چشمام حلقه زد نگاهش کردم به چشمای آبی پر خونش نگاه کردم _ چرا اینا رو میپرسی علی؟ علی اشک از چشماش جاری شد : حرم بی بی الان در خطره ،نیاز به کمک و همراه داره ، میای همراه خانم بی بی زینب بشیم ؟ حالا دیگه متوجه اون همه پنهان کاری هاش شدم حالا متوجه حرف حاج اکبر شدم چیزی نگفتم و از جایم بلند شدمو رفتم سمت نماز خانه علی هم چیزی نگفت بعد از تمام شدن مراسم امیربه سارا گفته بود که بمونم با هم بریم خونه سارا همراه امیر رفت منم و با تعدادی از بچه ها مشغول تمیز کردن نماز خونه شدیم بعد از تمام شدن کار کیفمو برداشتمو وارد محوطه شدم علی نزدیک ورودی دانشگاه منتظرم بود سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت142 اولش فکر میکردم میخوایم بریم خونه ما بعد فهمیدم تغییر مسیر داده مسیرش سمت بهشت زهرا بود تا رسیدن به بهشت زهرا هیچ کسی ،هیچ چیزی نگفت فقط صدای مداحی به گوش میرسید توی مسیر علی یه شاخه گل نرگس با یه شیشه گلاب خرید و دوباره حرکت کردیم بعد از رسیدن به بهشت زهرا به سمت مزار رفیق شهیدم رفتیم علی با گلاب سنگ مزار رو شست و گل نرگس و گذاشت روی سنگ از داخل جیب کتش قرآن کوچیکش رو بیرون آورد و شروع کرد به خوندن بعد از تمام شدن قرآن و بوسید و دوباره داخل جیبش قرار داد همانطور که به سنگ مزار شهید نگاه میکرد گفت:همه این شهدا برای دین و ناموسشون رفتن جنگیدن، شرمنده ام آیه ،باید زودتر بهت میگفتم ،ولی نمیدونستم کی و چه جوری بهت بگم ، البته اگه تو راضی نباشی من جایی نمیرم با حرفاش خجری به قلبم فرو میکرد _من کی باشم که بخوام جلوی تو رو بگیرم ، وقتی دلت به موندن نیست ،ولی دلت پیش حضرت زینبه ،من چه طور میتونم جلوتو بگیرم ! نبودنت برام عذاب آوره ! ولی وقتی فکر میکنم برای چه کاری میخوای بری کمی آروم میشه این دل نا آرومم کنترل اشکاهامو از دست داده بودم علی: آیه جان ،خانومم، با گریه هات قلبمو آتیش نزن ،من همراه میخوام نمیخوام تنها جایی برم توی این مسیر نیاز به همراهی تو دارم با صبرت همراهم باش اشکامو پاک کردمو به زور لبخندی به لب آوردم و گفتم: همراهتم تا هر کجا که بخوای همراهتم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴قدردانی رئیس سازمان اوقاف از صداوسیما و سازمان تبلیغات اسلامی برای تولید برنامه محفل 🔹حجت‌الاسلام خاموشی، رئیس سازمان اوقاف:برنامه «محفل» پنجره‌ای برای عرضه کردن زیبایی‌های قرآن و آشنايی مردم با جلوه‌های محافل قرآنی و قرائت‌هاي زيبا بود. 🔹از رسانه ملی و سازمان تبلیغات اسلامی قدردانم که چنین مجالی را برای جوانان فراهم آوردند و صحنه را دراختيار نفراتی جديد قرار دادند. 🔹سازمان اوقاف هم در محدوده وظايف خود در چنين مشاركت‌هايی ورود می‌كند چراكه اين تشريك مساعي، ميوه‌هايی گوارا مثل «محفل» به بار می‌آورد. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 خدایِ طوفانِ شن!!! ⬅️ 5 اردیبهشت 1359 یاد آور به گِل نشستن استکبار تو خالی آمریکاست. ✅ وقتی در محاسبات بی پایه‌شان، چشمان همیشه بیدار الهی «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم» (بقره/255) را نادیده می‌گیرند، باید گرفتار یکی از لشکریان خدا (طوفان شن) شوند. ✅ ای مومنان؛ خدایِ طوفانِ شن بیدار است، 🔴 از تحریم‌های آمریکا نترسید، از تهدیدها و اخم دشمن نترسید که اگر بترسیم، معنایش نادیده گرفتن قدرت بی انتهای خداست. ✅ ألا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون (یونس/62) https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8