Justin Blocker - The Final Stand (feat. Parisa Samavati).m4a
1.78M
♥️⃟🌾༺⃟
این صوت حدیث کساء را در خانه با صدای بلند پخش کنید تا ملائک در خانه هایتان مهمان شوند.....
🔰آیت الله #بهاالدینی:
بهترین راه برای رهایـی از مشکلات و رسیدن به حاجات چهار چیز است:
✨خواندن حدیث کساء
♦️بطور پی در پی
✨پرداخت صدقه
✨ختم صلوات
♥️⃟🌾༺⃟
حدیث شریف کساء یکی از فضائل اهل بیت علیهم السّلام و افتخار تشیّع است.
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
waqe_346196.mp3
29.55M
#سوره_واقعه
😍آرامش شبـــــ♡ـــانه
♥️⃟🌾༺⃟
یه ساعت طلایی 🌟داریم
🍎خلوت شبـ♡ــانہ باقرآن مون....
🌱#حالـــــتوسادهخوبکن
#واقعہهرشبمون
#هدیه کنیم به عشـ♡ــق مون #امام_علی_علیه_السلام😍
عالیہ حتما گوش کنید ❤️🌹
#بر_چهره_دلربای_مهدی_صلوات
🌹ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌤 اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
#سلام_مولایم♥️
صبح ڪہ ميدمد
زمیڹ، رو بہ خورشید ميایستد؛
تا درسایہ نگاهش،نور بگیرد
و مڹ با طلـوع هرصبح،
قلب خاليام را سوے تو ميگیرم
تا پراز نور شود
#اللهم_عجل_لولیکــ_الفرج🌤
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
4292939137.mp3
4.66M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ششم وظایف منتظران
♥️⃟🌾༺⃟
🔵 دعا کردن برای فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🎙️#ابراهیم_افشاری
🌤 اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از منزل شهید مرزبان محمدمهدی احمدی
🔻ساعاتی پس از اعلام شهادت «مهدی احمدی»، مسوولان، بستگان و جمعی از دوستان این شهید بجنوردی در منزل او گرد هم آمدند و مداحان اهل بیت (ع) با ذکر مصیبت و مداحی، نام و یاد این شهید را گرامی داشتند.
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه💗
قسمت53
چشمامو باز کردم دیدم توی بیمارستانم
مامانم کنارم بود
اشک میریختم و چیزی نمیگفتم
ای کاش همه اینها یه خواب بود ،پس چرا بیدار نمیشم
چقدر این خواب طولانیه
چقدر دردآوره
به همراه مامان و بابا به سمت گلزار رفتیم
جمعیت زیادی اومده بودن برای تشیع پیکر حسام
منم یه گوشه ای نشستم و حساممو بدرقه خاک میکردم
با به خاک سپردن حسام ،تمام وجودم سرد شد
انگار حسام با رفتنش ،عشقمونو هم برده بود ،
بین جمعیت پدر و مادر حسامو دیدم ،رفتم کنارشون سلام کردم
ولی نسرین جون حتی نگاهمم نکرد
بعد از مراسم رفتم خونه خودمون
بابا همه رو فرستاد خونه خودش موند کنارم
منم رفتم توی اتاق حسین ،سجاده حسامو پهن کردم
نماز خوندم ،بعد نماز کمی دعا و قرآن خوندم
که روی سجاده خوابم برد
خواب دیدم حسام داخل یه اتاقه
که کنارش یه ظرف پر از میوه است
با دیدنم لبخندی زد و از جاش بلند شد و اومد سمتم پیشونیمو بوسید
- حسام جان اینجا کجاست؟
حسام: اینجا خونه ماست ،من سر قولم هستم نرگسم ،منتظرم هر چه زودتر بیای
یه دفعه از خواب بیدار شدم
تمام بدنم خیس عرق شده بود
،با خوابی که دیدم،حالم خیلی بهتر شده بود
کسی جز خودم علت حال خوبمو نمیدونست
یه روز به همراه زهرا رفتیم مطب دکتر
منتظر نشستیم تا نوبتم بشه
- زهرا جان
زهرا: جانه دلم
- اگه یه موقع من نبودم ،مواظب حسینم هستی؟
زهرا: دیونه ،میخوای فرار مغزها بشی
- نه دختره ی خل ،منظورم از رفتن ،مرده باشم
زهرا: ععع زبونت و گاز بگیر ،مگه عمرت دست خودته که داری این چرت و پرتا رو میگی
تازه شم ،حسینت ،مادر میخواد نه خاله
- خوب تو مادرش باش
زهرا: بیخود ،من خاله شم ،همین ،خودت باش ازش مواظبت کن
- چقدر تو لجبازی دختر
زهرا: الان پاشو بریم نوبتمون شد ،ببینیم چه گلی به سر نی نیمون زدی این مدت
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه 💗
قسمت54
بعد از مطب دکتر ،سوار ماشین شدیم ورفتیم دارو خونه ،نسخه ای که دکتر داده بود و دارو بگیریم
زهرا: نرگس جان ،نسخه رو بده من برم دارو رو بگیرم
- نه خودم میرم ،بد جایی وایستادی،تو باش اگه افسر اومد جریمه ات نکنه
زهرا: باشه، مواظب خودت باش
رفتم دارو خونه نسخه رو تحویل دادم ،نشستم تا اسممو بخونن
چشمم به یه پستونک زنجیری افتاد
گوشیم زنگ خورد ،زهرا بود
- جانم آجی
زهرا: نرگس جان اون سمت افسر اومده بود، اومدم این سمت خیابون
-: باشه عزیز
& خانم اصغری
- زهرا جان صدام زدن ،فعلن
- ببخشید ،اون پستونگ آبی ،زنجیر داره هم اگه میشه بزاری حساب میکنم
پستونکو تو دستم گفتم
از این ور خیابون به زهرا نشون میدادم
از خیابون داشتم رد میشدم که یه دفعه یه ماشین اومد سمتم
-------------------------------------
راوی زهرا:
- تو ماشین منتظر نرگس شدم ،دیدم از داروخونه اومده بیرون داخل دستش یه چیزی آویزون بود و میخندید و نشونم میداد
نفهمیدم چی بود
یه دفعه یه ماشین زد به نرگس
یا حسین
یا حسین
بدو بدو خودمو رسوندم بالا سرش
- نرگس ،نرگس اجی بلند شو
خداایاااا
یکی زنگ بزنه آمبولانس بیاد
کل ملت دورمون جمع شده بودن
بعد ده دقیقه آمبولانس اومد
همراهشون رفتم
شماره جواد و گرفتم
- الووو جوااادد
جواد: زهرا چی شده، چرا گریه میکنی
- جواددد نرگسس
جواد: نرگس چی شده ؟ شمرده حرف بزن
- جواد نرگس تصادف کردم
جواد: یا فاطمه زهرا ،الان کدوم بیمارستانی
- نمیدونم ،تو راهیم
جواد : باشه رسیدی خبرم کن کدوم بیمارستان رفتین ،من خودمو میرسونم
- باشه
بعد از رسیدن به بیمارستان ،نرگس و بردن اتاق عمل
منم آدرس و واسه جواد فرستادم ،ازش خواستم بره به مامان و بابا خبر بده
چون خودم نمی دونستم چه جوری بگم
بعد نیم ساعت جواد به همراه مامان و بابا اومدن
مامان همینجور خودشو میزد و میاومد
گریه ام شدت گرفت
رفتم تو بغل مامان
- ماماااان همش تقصیر من بود
ای کاش من میرفتم دارخونه
ای کاش اصلا نمیرفتم اون سمت خیابون
مامان: زهرا آروم تر حرف بزن چه خاکی به سرمون شد
نزدیک دو ساعت عمل طول کشید
بعد دوساعت دکتر اومد بیرون
همه رفتیم سمتش
بابا: اقای دکتر ،دخترم چه طوره؟
دکتر: متاسفم ،به خاطر ضربه ای که به سرش خورد خونریزی داخل کرده بود،نتونستیم نجاتش بدیم ،بچه هم وضعیت خوبی نداره
مامان بیچاره از حال رفت و منم داشتم دیونه میشدم
اصلا باورم نمیشد که نرگس رفته باشه
بابا هم میزد تو سرش
اوضاع خوبی نبود
نرگس و از اتاق بیرون
منم دویدم سمتش
- نرگسم پاشو ،نرگس خواهری حسین تو رو میخواد ،پاشو نرگسی
نرگسی مگه نگفتم حق نداری بری
مگه نگفتم از حسینت مراقبت نمیکنم
نرگس پاشو ،پاشو مامان از حال رفته
پاشو بابا رو نگاه کن داره تو سرش میزنه
نرگس بابا دق میکنه
جواد اومد سمتم و بغلم کرد
من هی میزدم تو سینه اش
- ولم جوااادجوااد
آجی مو دارن میبرن جواد
جواد بزار برم جلوشونو بگیرم
نرگسم نباید حسینشو تنها بزاره
اینقدر جیغ و داد زدم که از هوش رفتم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
30.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#السلام علیک یا بقیه الله فی ارضة🌹♥️✨
هزار خورشید هم که طلوع کند ، هزار ماهتاب هم که نور بیفشاند ، هزار ستاره هم که نگین آسمان باشد ،هزار بهار هم که از راه برسد ، هزارطاق رنگین کمان هم که جلوه گری کند ... بازهم دلم تنها به تو گرم است و جانم به نسیم یاد تو زنده است و قلبم در انتظار تو طپنده است ...
🤲أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
1_976536036.mp3
4.79M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت هفتم وظایف منتظران
♥️⃟🌾༺⃟
🔵 خواستن حوائج از امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🎙️#ابراهیم_افشاری
🌤 اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث 🔴🟡
❓#چهکسانیبیشترازهمهموردخشمخداهستند؟
🌹 پیامبر اکرم صَلّی الله فرمودند:
🔹سهکسنزدخداوندازهمهمبغوضتراست:
۱_ کسی که روز را زیاد میخوابد
در حالی که شب را عبادت خداوند نکرده است.
۲_ کسی که زیاد میخورد و چنان تنبل است
که هنگام خوردن نام و حمد خدا را نمیگوید.
۳_ کسی که بیدلیل به دنبال خندیدن زیاد است.
📚 کنزالعمال (متقی هندی)
#امام_زمان
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز :
**********
وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
عنکبوت-64
این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستند!
**********
نکته ها:
«لهو» به سرگرمى هایى گفته مى شود كه انسان را از هدف اصلى و مسائل اساسى باز مى دارد؛ «لعب» انجام كارى مثل بازى است كه قصدى در آن نیست.(158)
«هذه الحیاة الدنیا» رمز تحقیر دنیاست، همان گونه كه «لهى الحیوان» رمز عظمت آخرت.
سؤال: با این كه قرآن، خود به كار و تلاش براى آباد كردن زمین و سیر و سفر و بهره مند شدن از طبیعت، همسر، زیبایى ها، خوراكى ها و كسب درآمد، سفارش نموده است، پس چگونه در این آیه مى فرماید: دنیا جز لهو و لعب نیست؟
پاسخ: كامیابى هایى كه براى رسیدن به اهداف مقدّس و با روش و ابزار مقدّس و در محدوده ى قانون و با رعایت سایر شرایط باشد، همه ى آنها مزرعه ى آخرت است و آنچه در این آیه تحقیر و مذمّت شده و لهو و لعب معرّفى شده، مواردى است كه هدف مقدّسى در كنار آن نباشد و با موازین دینى و قانونى مخالف باشد.
-----
158) مفردات راغب.
**********
پیام ها:
- آفرینش دنیا، هدفدار و حكیمانه است، لیكن غفلت از آخرت، دنیا پرستى و غرق شدن در آن، سفیهانه است. «لهو و لعب»
- همه جا سكوت در برابر دلخوشى هاى مردم جایز نیست، گاهى باید با نهیب و فریاد، به غافلان هشدار داد. «لهو و لعب»
- در شیوه ى تبلیغ، هرگاه امر زشتى را نفى مى كنید، جایگزین خوبى به او ارائه دهید. «انّ الدّار الآخرة»
- حیاتِ واقعى، حیات آخرت است. «الدّار الآخرة لهى الحیوان»
- مردم، حقیقت آخرت را نمى دانند وگرنه به دنیا دل نمى بستند. «لو كانوا یعلمون»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️راه افزایش برکات در زندگی
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #دانشمند
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
#سلام_آقا_جانم
🥀 سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار می کشند...
❤️🩹 و دل های غمدیده به امید قیام تو می تپند.
#اللهمعجللولیکالفرج
#حضرت_دلبر
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
1_3604339919.mp3
3.31M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت هشتم وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
♥️⃟🌾༺⃟
🔵 انتظار فرج مهمترین وظیفه
🎙️#ابراهیم_افشاری
🌤 اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
44.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#درمحضرشهدا
🎙#سردارشهیدمحمودکاوه
⁉️مامسولین میجنگیم....
آرزو دارم اول من شهید بشم...
#اللهمعجللولیکالفرج
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز :
**********
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
آل عمران-200
ای کسانی که ایمان آوردهاید! (در برابر مشکلات و هوسها،) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید!
**********
نکته ها:
این آیه، صبر در برابر انواع حوادث و مصائب را توصیه مى كند؛
در مرحله ى اوّل در برابر ناگوارى هاى شخصى و هوسها صبر كنید. «اصبروا»
در مرحله ى دوّم در برابر فشارهاى كفّار، مقاومت بیشتر كنید. «صابروا»
در مرحله ى سوّم در حفظ مرزهاى جغرافیایى از هجوم دشمن، حفظ مرزهاى اعتقادى و فكرى، از طریق مباحثات علمى و حفظ مرز دلها، از هجوم وسوسه ها بكوشید. «رابطوا»
كلمه ى «رابطوا» از ریشه ى «رباط» به معناى بستن چیزى در مكانى است. به كاروانسرا نیز به این دلیل رُباط مى گویند كه كاروان ها در آنجا اتراق كرده و مال التجاره و اسب و شترها را در آنجا نگه مى دارند. همچنین به قلبى كه محكم و بسته به لطف خدا باشد، رُباط گفته مى شود. كلماتِ «ارتباط»، «مربوط» و «رباط» ریشه ى واحدى دارند.
در روایات، «رابطوا» به معناى انتظار اقامه ى نماز آمده است.[222] گویا مسلمانان دل و جان خود را با پیوندى كه در نماز ایجاد مى كنند، محكم مى سازند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«اصبروا على الفرائض» در برابر واجبات صبر كنید.
«صابروا على المصائب» در برابر مشكلات صبر كنید.
«ورابطوا على الائمّه» از پیشوایان خود دفاع كنید.[223]
رسول خداصلى الله علیه وآله فرمودند: «اصبروا على الصَلَوات الخمس وصابروا على قتال عدوّكم بالسیف ورابطوا فى سبیل اللَّه لعلّكم تفلحون» بر نمازهاى شبانه روزى پایدارى كنید ودر جهاد با دشمن، فعّال ودر راه خدا با یكدیگر هماهنگ باشید تا رستگار شوید.
[224]
-----
222) تفسیر مجمع البیان.
223) كافى، ج 2، ص 81.
224) درّالمنثور، ج 2، ص 418.
**********
پیام ها:
- در سایه ى ایمان، به كمالات مى رسید. «یا ایها الّذین امنوا اصبروا و صابروا...»
- تا در مشكلات فردى صابر نباشید، نمى توانید در برابر دشمنان دین مقاومت كنید. ابتدا «اصبروا» سپس «صابروا»
- از دیگران عقب نمانید، اگر كفّار در كفر خود مقاومت مى كنند، كشته مى دهند و مال خرج مى كنند، شما نیز در راه خدا با جان و مال پایدارى كنید. «صابروا»
- مسلمانان باید مشكلات یكدیگر را تحمل كنند، و یكدیگر را به صبر سفارش كنند. «صابروا»
- اسلام، دین ارتباط است. ارتباط با مردم، خدا و پیامبران. «رابطوا»
- صبر و مصابره و مرابطه باید جهت دار باشد و در مسیر تقوى و رضاى الهى قرار گیرد، وگرنه كفّار هم این امور را دارند. «صابروا و رابطوا واتقوااللَّه»
- اسلام دین جامعى است، صبر و تقوى در كنار توجّه به مرزها بیان شده است. «اصبروا... رابطوا»
- تقوى، مرتبه اى بالاتر از ایمان است. «امنوا... واتقوا»
- صبر، زمینه ى رسیدن به سعادت و پیروزى است. «لعلّكم تفلحون»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت55
چند ساعتی بیهوش بودم
و به زور چشمامو باز کردم
روی تخت دراز کشیده بودمو
به دستم سرم وصل بود
جواد اومد سمتم
جواد: خوبی زهرا جان
ملافه رو کشیدم روی سرمو گریه میکردم
یاد حرف دکتر افتادم
دکتر گفته بود حسینم حالش خوب نیست
از تخت بلند شدم
جواد: چیکار میکنی زهرا ، سرمت هنوز تمام نشده
سرمو از دستم کشیدم بیرون و خون از دستم روی زمین میریخت
دستمو گذاشتم روی جای سرمو رفتم از اتاق بیرون
جوادم همراهم میاومد
جواد : چیکار میکنی زهرا ،این کارا چیه ؟
رفتم سمت بخش نوزادان
از پشت شیشه ها دنبال حسینم میگشتم
- جواد حسین کجاست ؟
جواد: بردنش اتاق مراقبتهای ویژه
- منو ببر پیشش
جواد: زهرا جان از دستت داره خون میاد بریم پیش پرستار
( سرش داد کشیدم): گفتم منو ببر پیش حسین
جواد : خیلی خوب ،آروم باش. بریم
رسیدیم به یه اتاق ،خواستم برم داخل نزاشتن
از پشت شیشه نگاهش میکردم
یه عالم دستگاه و اکسیژن بهش وصل بود
- الهی بمیرم برات
- جواد بریم بهشت زهرا
جواد: زهرا جان ،خانومم چرا اینجوری میکنی با خودت!
- جواد تو رو خدا بریم بهشت زهرا
جواد: اول بریم دستتو به پرستارا نشون بده ،چشم هر جا خواستی میبرمت
پرستار ضخم دستمو پانسمان کرد و رفتیم سمت بهشت زهرا
از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت مزار حسام
خودمو انداختم روی سنگ قبرش
- دلت نسوخت واسه نرگس
دلت واسه تنهایی هاش نسوخت
دلت واسه آغوش گرفتن بچش نسوخت
میگن شهدا زنده ان ،یعنی تو دیدی پر پر شدن نرگس و دم نزدی
دیدی اون دستگاه هایی که دور بچه ات و حلقه زده بودن و چیزی نگفتی
این رسم عاشقی نیست اقا حسام
عشق یعنی برای معشوق جان دادن
ولی تو فقط تماشا کردی
تماشای درد کشیدن نرگس و
اقا حسام تو رو به همون خانمی که براش رفتی بجنگی قسم
تو رو به عشق نرگس به خودت قسم
حسین و نبر به حسین کمک کن
حسین و برای من بزار
جواد کنارم بود و گریه میکرد
بعد از مدتی حالم یه کم بهتر شده بود
رفتیم سمت بیمارستان
یه دقیقه هم نمیتونستم از حسین جدا بشم
حتی خاکسپاری نرگس هم نرفتم
نمیتونستم امانتی و که بهم سپرده بود و تنها بزارم
بعد چند روز ،دستگاه هارو از حسین جدا کردن ،حالش خوب شده بود ولی به خاطر زود دنیا اومدنش باید چند وقت دیگه هم تحت مراقبت قرار میگرفت
مامان و بابا هر روز میاومدن بیمارستان و ازم میخواستن برم خونه استراحت کنم
ولی من نمیرفتم و میگفتم حالم درکنار حسین خوبه
یه روز جواد اومد بیمارستان برام غذا و لباس آورده بود
نشست کنارم
- جواد
جواد: جانم
- نرگس ، میدونست که میخواد بره ،اما من دیونه باورم نکردم
نرگس حسین و سپرد دست من
جواد میخوام حسین و پیش خودم نگه دارم
اجازه میدی ؟
جواد ( اشک تو چشماش جمع شد): چرا که نه
( سرمو گذاشتم رو شونه اش) : تو خیلی خوبی
بعد از یه هفته ،حسین کاملا حالش خوب شد و از بیمارستان مرخصش کردیم
از جواد خواستم اول بریم بهشت زهرا
حسین توی بغلم آروم آروم خوابیده بود بود!
رسیدیم بهشت زهرا
همراه جواد حرکت کردم سمت مزار نرگس
نشستم روی زمین
حسین و گذاشتم روی خاک
- نرگسی ،خواهرم شرمنده که دیر اومدم ،دلم نمیخواست بدون حسینت بیام پیشت
نرگسی بوش کن
نرگس حسین مثل تو آرومه ،آروم آروم
مثل خودت ،از تنهاییش شکایت نمیکنه
خواهری ،رسیدی به معشوقت ؟
نرگسی ،دعا کن حسین و اونجوری که تو و اقا حسام میخواین بزرگش کنم
دعا کن
بعدش رفتیم سمت مزار اقا حسام
- اقا حسام دستتون درد نکنه ،حسین و بخشیدین به من
اقا حسام، شرمنده ام به خاطر اون حرفا
حلالم کنین
یه هفته بعد یه مهمونی ساده گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگیمون
با ورود حسین به زندگیمون ،زندگیمون رنگ و بوی جدیدی گرفته بود
حسین هر سال که بزرگتر میشد
چهره اش شبیه حسام میشد و اخلاقش شبیه نرگس
بعد از مدتی خدا به ما یه دختر داد اسمشو گذاشتیم زینب
حسین و زینب ،اینقدر با هم خوب بودن که یه لحظه از هم جدا نمیشدن
امروز حسین هفت سالش شده و زینبم ۴ سال
اولین روز مدرسه رفتن حسین بود
همه سوار ماشین شدیم و اول رفتیم سمت بهشت زهرا
حسین اول رفت سرخاک نرگس ،یه کم حرف زد ،بعد رفت سمت مزار حسام
نرگس جان ،اقا حسام ،ببینین حسینتون چه اقایی شده برای خودش
ممنونم که حسین و به ما هدیه دادین
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
🔶پایان🔶
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8