🔺توضیحاتی درباره نسخه تازهیاب یمنی از احادیث امیرالمومنین(ع)
✍حمیدرضا میررکنیبنادکی
@konashmirrokni
🔺توضیحاتی درباب نسخهای تازهیاب یمنی از احادیث امیرالمومنین(ع)
✍حمیدرضا میررکنیبنادکی
(بخش اول)
تقریبا یکسال پیش به کوشش دانشمند ارجمند محمد عافی و به همت انتشارات دارالحدیث کتابی برای اولین بار تصحیح و منتشر شد موسوم به «احادیث امیرالمومنین علی (ع) بروایه عبدالعظیم و الحسنی و باملاء القاضی جعفر بن احمد الیمانی - من مخطوطات الزیدیه».
آثار فراوانی را سراغ داریم که نامشان در دست است و متنشان به دست ما نرسیده. همینطور نسخه های فراوانی یافت میشود که ما هیچ اطلاعی تاکنون از موجودیت آنها و حتی عناوینشان نداشتهایم. کتاب اخیر جزو کتابهایی است که نه عنوانش در دست بوده و نه متنش، اما به جهات مختلفی مهم است و به واقع لازم است اهلتحقیق توجه ویژهای به آن داشته باشند؛برای آشنایی علاقمندان به برخی وجوه اهمیت این نسخه اشاره میکنیم.
1. کتاب مذکور حاوی احادیثی از امیرالمومنین ع است. با وجود آثاری نظیر کافی کلینی و نهجالبلاغه و بسیار دیگری از آثار حدیثی اصیل، ما با مجموعه معارف اهلبیت(ع) آشناییم و نباید توقع کنیم که یک نسخه تازهیاب حاوی مطالبی به کلی تازه و بدیع باشد. اما این به معنای آن هم نیست که نسخههای تازهیاب هیچ افق تازهای به روی ما باز نمیکنند. کتاب شامل 97 حدیث از امیرالمومنین(ع) است و از میان این 97 حدیث چیزی در حدود 86 حدیث آن با احادیث مصادر دیگری نظیر نهج البلاغه و خصائص الائمه و کشف الغمه و ... مطابق است؛ گرچه در برخی تعابیر جزئی نیز اختلافاتی میان تحریر این روایات دیده میشود. غیر از این 86 حدیث 11 حدیث دیگر به کلی احادیث تازهای هستند و ما در دیگر مصادر سراغی از آنها تاکنون نداشتهایم. بنابراین میتوان ادعا کرد که این کتاب حاوی 11 حدیث از احادیث حضرت مولی علی (ع) که سابقا آنها را ندیده و نشناخته بودیم.
2. اهمیت دیگرِ کتاب مسند بودن آن است. یکی از مسائلی که حدیث پژوهان در خصوص کلمات امیرالمومنین (ع) همواره با آن رو به رو بوده و هستند، معضله بیسند بودن و «ارسال» در سند این کلمات و احادیث است. البته این نسخه نیز از طریق مشایخ به دست ما نرسیده، و سلسله سند آن را نهایتا تا قرن پنج و شش میتوان دنبال کرد؛ از این رو مرسل محسوب میشود، اما دست کم گویای وجود کتابی است که بسیار با سایر مصادر شیعه موافق است ، و در عین حال از خلال سلسله اسنادی گردآمده و ضبط شده. خصوصا برخی از تعابیر بلندی که در کتبی نظیر غررالحکم و درر الکلم منقول بوده است، با استفاده از سند ابتدای این کتاب میتواند از ارسال خارج شده و یا دست کم در گونه شناسی راویان این قبیل کلمات مورد مطالعه قرارگیرد.
مسئله صرفا بالا رفتن حجیت این دسته از اخبار نیست، بلکه مسئله بسیار فراتر است. احادیثی که در کتبی نظیر تحف العقول و غررالحکم از حضرت منقول بوده است، از آنجایی که بعضا واجد تعابیری است که به تعابیر عرفا و یا برخی جریانات حکمی نزدیک است، همواره در مظان اتهام بوده. سوال این بوده است که آیا این تعابیر به واقع در ادبیات شیعی جایی داشته یا اساسا از مشرب و مکتب دیگری به عاریت گرفته شده و به امام منسوب شده است؟! در این نسخه تازه یاب نیز بعضا با چنین تعابیری رو به روییم، با این تفاوت که مسند بودن کتاب راهی به تحقیق این قبیل احادیث برای ما باز کرده است(ولو سند آن از قرن شش به بعد دچار افتادگی باشد).
@konashmirrokni
(بخش دوم)
3. آوردههای تاریخی کتاب درباره زیدیه کوفه و بغداد:
این کتاب از میان مخطوطات زیدیه یمن بدست آمده است و اصلا به املاء قاضی جعفر بن احمد یمانی از علمای بزرگ زیدیه قرن ششم است. در سند حدیث هم علاوه بر جعفر بن احمد نام مشایخ او یعنی ابوعلی حسن بن علی بن ملاعب اسدی و ابوالغنائم محمد بن علی النرسی نیز دیده میشود. در خصوص ابوالغنائم نرسی از تعبیر «اخبرنا بجامع الکوفه سنه خمسمائه» استفاده شده؛ این مطلب با واقعیات تاریخی سازگار است. ما از حضور پرشور علمی زیدیه کوفه دست کم تا عصر سید بن طاووس مطلعیم و میدانیم که مراودات علمی آنان بر هر دو طرف اثرات فراوانی داشته است(تا حدی برخی ورود مصباحالشریعه به کتب امامیه را از سر همین مراودات قلمداد کردهاند).
پس از این سه راوی (رحمه الله علیهم) به نام ابوعبدالله محمد بن علی بن حسن العلوی الحسنی میرسیم. او نیز به طیف زیدیه کوفه-بغداد قرن پنج و شش تعلق دارد و به دلائل گوناگون در زیدی بودن او نمیتوان تردیدی روا داشت.
بنابراین دست کم نیمی از سلسله روات این کتاب زیدی بودهاند. این مطلب کتاب را به عنوان شاهد دیگری در مراودات تنگاتنگ دو طیف زیدیه و امامیه در کوفه و بغداد مطرح میکند. کتاب مذکور را باید محصول مساهمت هر دو طیف قلمداد نمود.
4. درباره ابوالمفضّل شیبانی؛
یک طبقه پیشتر از روات فوق الذکر، جناب ابوالفضل محمد بن عبدالله شیبانی است. او از راویان پرحاشیه شیعه است؛ عمدتا او به دو چیز شهرت دارد؛ اولا شهرت او به امالی شیخ طوسی است. شیخ طوسی(ره) بخش عمدهای از روایات ابوالمفضل را در کتاب الامالی نقل فرموده است(336 حدیث). شهرت دیگر او «وضع و جعل» حدیث است. ابوالمفضل شیبانی به واسطه این شهرت اخیر نزد عمده رجالیون تضعیف و جرح شده است؛ اما خود نسخه کتاب احادیث امیرالمومنین (ع) میتواند راهی به تحقیق حال او باز کند. احتمال زیدی بودن او و صرایت پیداکردن تضعیف او از کتب عامه به کتب رجالیون امامی نامحتمل نیست. خصوصا احتمال زیدی بودن او را باید جدی دانست؛ چنانکه دیدیم کتاب مذکور در سنت زیدی رواج یافته و روایت شده؛ و شاید آغازگر این نقل و انتقال خود جناب ابوالمفضّل بوده باشد. در فهرست آثار او کتاب هایی با عناوین "کتاب من روی عن زید بن علی بن الحسین، فضائل زید علیه السلام ، کتاب الشافی فی علوم الزیدیه "دیده میشوند که احتمال زیدی بودن او را تقویت میکند. به هر حال نسخه تازه یاب احادیث امیرالمومنین و طریقه زیدی آن دست کم از باب تراکم ظنون میتواند امارهای برای تحقیق در خصوص جناب ابوالمفضّل شیبانی باشد.
همچنین مقایسهای میان روایات مشترک این کتاب را مصادر دیگر گویای امانتداری ابوالمفضل در روایت این احادیث است. این مطلب میتواند روایات مشترک ابوالمفضل را اعتبار بیشتری ببخشد و حتی به عقیده نگارنده اتهام جعل و وضع را از ابوالمفضل بزداید.
5. درباره حضرت عبدالعظیم حسنی و حوزه ری:
سند کتاب بعد از ابوصالح محمد عجلی ساوی و محمد بن عباس بن لاحق اسدی به جناب عبدالعظیم حسنی(ع) میرسد. حضرت عبدالعظیم حسنی احادیث کتاب را مستقیما از حضرت امام جواد(ع) شنیده و نقل نموده. قسمتی از سند کتاب را عینا آوریم:
«حدثنا عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی فی منزله بالرّی ، قال: اخبرنی ابوجعفر محمد بن الرّضا بن موسی(علیهمالسلام)، قال :
فی کتاب علیِّ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام الخ...»
این فراز از سند نکات قابل تاملی را در بر دارد؛ اولا این مطلب روشن میکند که حضرت عبدالعظیم حسنی(ره) در خود ری مجلسی حدیثی داشته است و راوی تصریح میکند که این احادیث را در منزل حضرت عبدالعظیم در ری دریافت کرده است. از آنجایی که حجم احادیثی که روایت میشود فراوان است، پیدا است که این متن باید طی جلسات متعددی از جناب عبدالعظیم حسنی استماع و ثبت شده باشد.
نکته دوم آنکه از قید شدن نام «کتاب علی»(ع) پیدا است که این نسخه حاوی احادیثی است که امام جواد(ع) مستقیما از کتاب علی(ع) نقل فرموده است. از آنجایی که روایات دیگری هم بدست ما رسیده است که از کتاب علی(ع) نقل شده که در عین حال غیر از روایات مندرج در این نسخهاند، باید این احادیث را گزیده احادیث کتاب علی(ع) دانست. نکته مهم آن است که گزینش این روایات بید با کفایت خود امام جواد(ع) صورت گرفته است. بنابراین شایسته است که هم به سیر روایات مندرج در این نسخه توجه شود، و هم این کتاب به مثابه نسخهای که میتواند ماهیت اصلی کتاب علی(ع) را نمایان کند مورد مطالعه قرار گیرد.
آنچه ذکر شد صرفا بیان بخشی از فوائد مترتب بر این نسخه تازه یاب بود، و حتما دیگر محققان هریک از نقطه پژوهش خودشان فواید دیگری در این نسخه خواهند یافت. این چند سطر به درخواست برخی دوستان به نگارش درآمد.
@konashmirrokni
4_5870945282581072810.pdf
7.33M
🔺احادیث امیرالمومنین علی(ع) بروایه عبدالعظیم الحسنی(ره)
تصحیح: محمد العافی
برای آشنایی با این کتاب به مطلب فوق مراجعه کنید.
هدایت شده از اجتهاد
💢توضیحاتی درباب نسخهای تازهیاب یمنی از احادیث امیرالمؤمنین(ع)
✍️سید حمیدرضا میررکنیبنادکی: آثار فراوانی را سراغ داریم که نامشان در دست است و متنشان به دست ما نرسیده. همینطور نسخههای فراوانی یافت میشود که ما هیچ اطلاعی تاکنون از موجودیت آنها و حتی عناوینشان نداشتهایم.
کتاب «احادیث امیرالمومنین علی (ع) بروایه عبدالعظیم و الحسنی و باملاء القاضی جعفر بن احمد الیمانی – من مخطوطات الزیدیه» جزو کتابهایی است که نه عنوانش در دست بوده و نه متنش، اما به جهات مختلفی مهم است و به واقع لازم است اهلتحقیق توجه ویژهای به آن داشته باشند.
👈برخی وجوه اهمیت این نسخه: https://b2n.ir/w81038
🆔 @ijtihad
کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
💢توضیحاتی درباب نسخهای تازهیاب یمنی از احادیث امیرالمؤمنین(ع) ✍️سید حمیدرضا میررکنیبنادکی: آثار
▪️از دستاندرکاران سایت شبکه اجتهاد بخاطر پوشش این متن سپاسگزارم.
4_5931653167841282611.pdf
578K
🔺جمهوری اسلامی به مثابه تقدم مردم بر مردم
✍حمیدرضا میررکنیبنادکی
فیلمی که به تازگی از مرحوم مصباح منتشر شده است موجب تعجب برخی دوستان شده. دیشب در حساب توییترم توضیحاتی دادم و سعی کردم بگویم سخن تعجبآوری نیست و غیر از مواضع گذشته مرحوم مصباح هم نیست. در عین حال سخن ایشان عین موضع امام هم نیست. برخی خواستند تقریر بنده را از مردم در آثار امام ببینند. در این یادداشت در این باره توضیحاتی دادهام.
@konashmirrokni
یک سال پیش این عکس را به یکی دوستان دادم. بعد از مدتی خودم آن را گمکردم. گشتم و گشتم و اثری از این عکس جایی ندیدم. اخیرا از آن دوست دوباره عکس را گرفتم. از آنجایی که جایی این عکس را ندیدهام، در این کانال منتشرش میکنم برای علاقمندان.
خداوند همه ما را از توجّه به این مرد و شفاعت او محظوظ و مبارک گرداند.
@konashmirrokni
هدایت شده از علم و سیاست فارسی
نه هر ستاره سهیل است ، اگر چه در یَمن است
نه هر یگانه اویس است ، اگر چه از قَرن است
سر شکافته بایست و شور شیرینش
نه هر که تیشه ای آرد به دست، کوهکن است
نیافته است بدین، دیده ی جهان بینی
اگر چه جام حهان بین به دست اهرمن است
شمیم یوسفی اش باد ارنه عاشق را
نه چشم روشنی آرد، هر آنچه پیرهن است
دلی به وسعت آفاق بایدش ــ همه عشق ــ
نه هر که خال و خطش دل بَرد، نگار من است
نشان عشق در آنان ببین که بر سر دار
دریده جامهی خونینشان، به تن کفن است
چه عاشقان که خط وصلشان به جوهر خون
نوشته با قلم سربشان به روی تن است
ستاره ای است به پیشانی شکسته ی دوست
که از درخشش آن، آفتاب شب شکن است
هزارها هنر از عاشقان به عرصه رسد
که کمترین همه جان خویش باختن است
غروب را نتوان مرگ آفتاب انگاشت
که زندگیش فرو رفتن است و سر زدن است
اشاره، شیوهی لب های دوخته است ارنه
هزار نعرهی خونین به سینهی سخن است
حسین منزوی
هدایت شده از استاد فیاض بخش
شهادت؛ پیشنهادی برای زندگی.pdf
214.8K
📖 مطالعه فرمایید | متن کامل یادداشت
🌷شهادت؛ پیشنهادی برای زندگی
به بهانه انتشار کتاب شهید، اثر استاد محمدتقی فیاضبخش
روزنامه فرهیختگان، ۲۱ دیماه ۱۴۰۰
✍ حمیدرضا میررکنی بنادکی
🌐 لینک آشنایی بیشتر با کتاب شهید و خرید آن
☑️ کانال جلوه نور علوی
@jelvehnooralavi
🌷شهادت؛ پیشنهادی برای زندگی
به بهانه انتشار کتاب شهید، اثر استاد محمدتقی فیاضبخش
روزنامه فرهیختگان، ۲۱ دیماه ۱۴۰۰
✍ حمیدرضا میررکنی بنادکی
بخش اول از سه قسمت
۱- ما ایرانیان دقایق و ساعات زیادی را در یاد و ذکر شهیدان سپری کردهایم. از ذکر مظلومیتشان گریستهایم، با حکایاتشان امیدوار شدهایم، از کلماتشان عبرت گرفتهایم، با قهرمانیهایشان غروری محکم و استوار پیدا کردهایم و از خیال ملاقاتشان آرزوها ساختهایم. ما با آنان عجینیم و این عجین بودن، گرچه خیر و برکت است، در عین حال بسیار خطیر و فریباست. این خصلتِ ذاتیِ مناسبتِ آدمی با هر حقیقتی است؛ حتی بزرگترین حقایق، آن هنگام که نزدیک و قریب پنداشته میشوند، جوهره و اساس خود را برای آدمی از دست میدهند؛ گویی حقیقت برای حقیقت ماندن همواره باید همچون چیزی در آن دوردست به دید آید والا برای همیشه مغفول یا پیشپا افتاده قلمداد خواهد شد. شهادت هم همچون حقیقتی اعلی از این قاعده مستثنی نیست.
این روزها عدهای وصف «شهید مجازی» را درباره صفحات مجازیشان به کار میبرند، بعضی دیگر هم برای شهدا بر سر مزارشان «جشن تولد» میگیرند. گاه و بیگاه زمزمههایی از مراودات فانتزی با شهیدان هم تحت عنوان «رفاقت با شهدا» به گوش میرسد. تمامی این موارد، هم گویای انس نزدیک ما با شهیدان است و هم در عین حال گویای فاصله و غفلت ماست از حقیقت شهادت. جوان شیفته شهادت از آن رو که همواره در انس با شهید حظی از آن مقام شعفانگیز میبرد، در چشیدن شیرینی آن انس خود را در حیات طیبهای مییابد که به هیچ عنوان میلی به ترک آن پیدا نمیکند. کسی که از این شیرینیِ انس راهی برای توجه به حقیقتِ شهادت باز میکند، در اصل از توجه به شهید محضری میسازد برای ایستادن در مقام شهادت و شهید و آن کس که به «شیرینیِ» توجه به شهید اکتفا میکند، عمر را صرف تدارک فانتزیهای شهدایی میکند؛ او در اصل شخصِ شهید را بدل به حجابی غلیظ در برابر حقیقت گرم و گیرای شهادت میکند؛ یعنی شهید را به ضدحقیقتش بدل میسازد. نام و لفظ شهید را به زبان میآوریم، اما از حقیقت مقام او چیزی به دست نمیدهیم. تجربه مشارکت در شهادتهای بزرگ را داشتهایم، اما همچنان درباره حقیقت آن دچار سوءتفاهمیم؛ حتی از حقیقت آن پرسشی هم نمیکنیم. گویی شهادت واضحترین چیز است؛ جنگی در میگیرد، کسانی به میدان میروند و کسانی از میدان بازنمیگردند و شهید میشوند. از یکی از شهدای دوران دفاع مقدس نقل است که فرموده بود: «شهادت راز هستی است و تا چشمها کمسو است، همواره راز خواهد ماند.» [۱] آنچه ما آن را به سادگی روایت میکنیم، حتی نزد اهلش راز است.
شهادت حق است و «لکلّ حق حقیقه.»[۲] پس شهادت را هم حقیقتی است. آن حقیقت گرچه در میدان قتال بارزترین جلوات خود را اظهار میکند، اما فینفسه تختهبند میدان قتال نیست؛ چه اگر بود دعوت به شهادت میباید ملازم با دعوت به جنگ میشد. حال آنکه دعوت به شهادت، دعوت به حقیقتی است ورای آن میدان، دعوت به چیزی است که خود به میدان نیرو میدهد و نه آنکه از میدان نیرو بگیرد. آن حقیقت چیست و راه توجه به آن چگونه است؟
۲- شهادت را در لغت به دیدن و «مشاهدهکردن» معنا کردهاند. آن کسی شهید است که «می بیند.» وقتی پای دیدن به میان میآید لابد چیزی «دیدنی» در کار است. دعوت به شهادت، در اصل دعوت به «دیدن» چیزی است. واضح است که دیدن فرع بر «حیات» است والا مرده را که دیدنی در کار نیست. دیدن، کار زندگان است و شهادت، نحوی دیدن؛ پس شهادت اولا و بالذات نحوی زیستن میباید باشد (ولو جلوهای از آن در نحوه مردن ظاهر شود).
ادامه در پست بعد 👇
☑️ کانال جلوه نور علوی
@jelvehnooralavi
🌷شهادت؛ پیشنهادی برای زندگی
به بهانه انتشار کتاب شهید، اثر استاد محمدتقی فیاضبخش
روزنامه فرهیختگان، ۲۱ دیماه ۱۴۰۰
✍ حمیدرضا میررکنی بنادکی
بخش دوم از سه قسمت
در مقدمه صحیفه سجادیه از جناب یحیی بن زید(ره) نقلی آمده است بسیار آموزنده. چنان که میدانیم جریان حضرت زید بن علی(ره) و فرزندان ایشان بسیار اهل جهاد و سیف بودند. متوکل بن هارون نقل میکند که در دیدار با جناب یحیی(ره) سخن از امام صادق(ع) به میان آمد. یحیی که ارادتی وافر به امام(ع) داشت در توضیح تفاوت موضع خود با امام(ع) چنین اظهار داشت:
«إِنَّ عَمِّی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ ابْنَه جَعْفَراً- عَلَیهمَا السَّلَامُ- دَعَوَا النَّاسَ إِلَى الْحَیاةِ وَ نَحْنُ دَعَوْنَاهمْ إِلَى الْمَوْت»[۳]؛ عموی من محمد بن علی و فرزندش جعفر، مردم را به زندگانی میخوانند و ما مردم را به مرگ فرامیخوانیم.
جناب یحیی این سخن را برای بیان فضیلت خود بر عمو و پسرعموی خود(ع) بیان کرده است؛ اما در همین بیان -گویا ناخواسته- حقیقت مهمی را فاش کرده است. درنظر یحیی(ره) دعوت به جهاد و شهادتگویی دعوتی است به مرگ و کار اهلبیت(ع) چنین دعوتی نیست. ایشان داعیان زندگیاند و نه داعیان مرگ، دعوت ایشان دعوت به زنده بودن و زنده کردن است؛ «یا اَیُّها الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا لله وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم». بنابراین دعوت امامان به زندگی به خلاف چیزی که یحیی(ره) تصور میکرد دعوت به این زندگی عرفی نبود. به همین قیاس هم درک شیعی اصیل از مقوله شهادت، مرادف و مصادف با «مرگ» عرفی نبوده و نیست.
آنانی که اهل آن زندگانی اصیلند، همانانیاند که به معنای اصیلش شهیدند؛ از این رو است که ایشان ولو در میدان قتال ظاهری به تیغ شمشیر کشته نشده باشند، باز هم شهیدند؛ «الْمَیتُ مِنْ شِیعَتِنَا صِدِّیقٌ شَهید»[۴].
کسی لبیکگوی دعوت اولیاست که مترصد آن «نحوه دیدن» خاص و مقیم در آن «زیستنِ» خاص باشد. شرط آن دیدن، حضور در آن زیستن است. آنچه گاهی در صورت «مردن در میدان جنگ» آشکار میشود، نه اصل شهادت، بلکه جلوهای از آن حقیقت است، ورنه چه بسیار شهیدانی که حامل حقیقت شهادت بودند و عرفا شهید نشدند. مرحوم امام خمینی(ره) «سلسلهجنبان شهادت محبوب دل همه شهیدان» بود و هست، یکی از این شهدای حقیقی است. جمله شهیدعارف ما حاج قاسم سلیمانی (رضوانالله تعالی علیه) تنها در این منطق فهمیدنی است: «تا کسی شهید نبود، شهید نمیشود. شرط شهید شدن، شهید بودن است.»
۳- گفتارهایی که حول مفهوم شهادت فعالند، به میزانی به حقیقت موضوع خود نزدیکند که این «دیدن» را مدنظر داشته باشند. دعوت به شهادت دعوت به اصل آن «دیدن» است. آنکه هزاران سخن از شهید و شهدا میگوید، اما به اصل توحید همچون حقیقهالحقایق و همچون چیزی که مشهود و مقصود شهید است دعوتی ندارد و راهی بدان باز نمیکند، در اصل مشغول مصرفکردن لفظ شهادت است. آن گفتارهایی که شهادت را تنها در میدان جنگ میجویند، نسبت به حقیقت شهادت غافلند و هرچه از شهادت دم بزنند، در اصل مشغول ترویج غفلت خویشند. سنجه ما برای سنجش این گفتارها و نیز سنجه ما برای تشخیص طریق شهادت، چیزی نیست مگر توجه دائم به حقیقت شهادت و تعمیق مدام این توجه.
ادامه در پست بعد 👇
☑️ کانال جلوه نور علوی
@jelvehnooralavi