فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 صوت ماندگار شهید مهدی زینالدین
#شهدا الگوهایی هستند که انتخاب میشوند برای اینکه چراغ هدایت دیگران باشند....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_هفتم درمجالسی که می رفتیم و او نبود ، باز دلتنگی خودش
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما زخم زبان ها را نه ..💔
زخم زبان به این زودی ها تسکین پیدا نمی کند.
برای همین افتاد به ولخرجی های بیجا و الکی ..
فکر می کرد با این کارها نگاهم مثبت می شود.
وضعیت مالی اش اجازه نمی داد ، ولی می رفت کیف و کفش مارک دار و لباس های یکدست برام می خرید ، اما فایده ای نداشت..
خیلی بله قربان گو شده بود😐
می دانست که من باهیچ کدام از این ها قرار نیست تسلیم شوم..
دیدم دست بردارنیست ، فکری کردم وگفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند...
خیلی بالا پایین کردم ، فهمیدم نمی تواند به این سادگی ها به دلیل موقعیت شغلی اش سفر خارجی برود.
خیلی که پاپی شد ، گفتم:((به شرطی که من رو ببری کربلا!))☺️
شاید خودش هم باورش نمی شد محل کارش اجازه بدهند ، اما آن قدر رفت وامد که بلاخره ویزا گرفت.
مدتی باهم خوش بودیم.
باهم نشستیم از مفاتیح ، آداب زیارت کربلا را دراوردیم.
دفعه اولم بود می رفتم کربلا😍
خودش قبلا رفته بود.
آنجا خوردن گوشت را مراعات می کرد ونمی خورد.
بیشتر با ماست سالادوبرنج واین ها خودش را سیر می کرد.
تبرکی های سنگ حرم را خریدیم.❤️
برخلاف مکه ، نه رفتیم بازار و نه خرید ..
وقت نداشتیم و حیف مان می امد برای بازار وقت بگذاریم .
می گفت:((حاج منصور گفته توی کربلا خرید نکنید.اگه خواستین برین نجف!))
از طرفی هم می گفت:
((اکثر این اجناس تهران هم پیدا می شه ، چرا بارمون رو سنگین کنیم؟))
حتی مشهد هم که می رفتیم ، تنها چیزی که دوست داشت بخریم ، انگشتر و عطر بود.
زرشک و زعفران هم می آمد تهران می خرید.
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خواست سر به سر حاجی بگذارد !
اما از دهانش پرید که تو بالاخره از طریق همین چشمهایت شهید میشوی !
چشمهای حاجـی درخشید !
پرسید ، چرا؟
و در نگاهش چنان انتظاری بود
که او دلش نیامد، بگوید
من نماز میخوانم ، دعا میکنم
کہ تو بمانـی ، شہید نشوی !
آه کشید ، گفت:
چون خدا به این چشمها هم
جمال داده هم کمال !
این چشمها در راه خدا بیداری
زیاد کشیده ، اشک هم زیاد ریخته !
#شهید_ابراهیم_همت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
عکس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش
بهش گفتم مرتضی اون عکسو بردار اینجوری دلت گیره نمیتونی بپریا..
گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایی امام زمان عجل الله بشم...
#شهید_مرتضی_مسیبزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_محمد_بروجردی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت شوخی نیست قلبت را بو میکنند
اگر بوی دنیا داد رهایت میکنند🥺💔
#شهیدنویدصفری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_هشتم آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خو
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_نهم
همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم😍 زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت ...
زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل.
هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم ..
در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش..
هم مداح بود هم پاسدار!
مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود ..
می خواست دو نفری باهم باشیم .
می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره!»💛
قسمت شد خادم حرم حضرت عباس علیه السلام فیش غذا به ما داد ..
خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت 😍
با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود .
میدانستم چقدر منتظر است...
مأموریت بود .
زنگ که زدم بهش گفتم ، ذوق کرد .
میخندید 😅
وسط صحبت قطع شد ..
فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده .
دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم!»✨
این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید 😉
خیلی انتظارش را می کشید..
در ماموریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح .
در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتر...
از نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم ..
دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم .
خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم
تا اسمش میامد هوس می کردم.
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
اول خودتان را آماده کنید. خودتان را آماده بکنید یعنی چی؟ یعنی یک شهید همت باشید.
یعنی یک شهید خرازی باشید. دلتان را گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید. این پیچ و خم دنیا انسان را به باتلاق میبرد و گرفتار میکند. از آن هم نمیشود نجات پیدا کرد. دلتون را شاد کنید به رحمت الهی. دلتون را باز کنید و امیدوار کنید به رحمت خدا.
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محمود کاوه:
ما با بالا برخورد میکنیم ولی جنگ را باید پیش برد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
📌 رسم خوبان
🔹 اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد،
به محل کارش باز میگشت.
◇ بعضی وقت ها،
حتی در روزهای تعطیل و مرخصی کاری
هم به سر کار می رفت.
وقتی علت را جویا می شدیم،
◇ می گفت: "فلان روز و فلان موقع
دیر به سر کار رسیدم، حالا می روم
تا جبران آن چند دقیقه را بکنم."
◇ دوست نداشت حتی چند دقیقه
مدیون کسی باشد.
✍ فرازی ازوصیت نامه شهید:
◇ «امام برکتی است از سوی خدا،
بر امت مسلمان ایران و مسلمان
باید قدر برکت وجود امام را به خوبی بدانند.
◇ از جوانان می خواهم،
که بیشتر مطالعه کنند
و فریب سازمانها
و گروهک های معاند
و ضد انقلاب را نخورند.
◇ و با مطالعه آثار و کتاب های
استاد مرتضی مطهری،
بیش از پیش بر غنای فکری خود بیفزایند.
#شهید_مجتبی_قطبی
#شهادت: ۱۳۶۴/۰۶/۱۸
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فرمانده ها شلوغ میکردن سر به سر
حاج حسین میذاشتن باز ساکت بود
کاظمی گفت؛ حاجی!
حالا همین جا صبحونه مونو می خوریم،
یه ساعتی می خوابیم، بعد هم
هرکسی بره دنبال کار خودش!
گفت؛ من باید برم خط.
با بچه های مهندسی قرار گذاشتم
زاهدی بلند شد رفت بیرون سوار ماشین
حاج حسین شد، فرو کردش توی گل.
چهار چرخ ماشین توی گل بود!
گفت؛ حالا اگه میتونی برو!
لبخندش از روی صورتش پاک شد.
بدون اینکه حرفی بزنه، رفت سوار شد.
دنده عقب گرفت، ماشین از توی گل درآمد
رفت...فقط نگاهش میکردیم
#شهید_حاج_حسین_خرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکلمه ی زیبای «عاشق کربلا»
#شهید_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_نهم همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کش
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصتم
پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! »
اما محمدحسین برایم می خرید..
داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!»
لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت :
« زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم .
وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد 🙃
برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد .
پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم.
بعضی را خودش تنهایی می خواند 😂
زیاد تربت به خوردم میداد.
به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها..
خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!»
اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین
در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود .
به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد .
گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! »
می گفت :
« اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! »😁
با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم .
راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر..
سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع)💔
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود ..
لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق .
به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند..
برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت😂
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
نمازهایت را عاشـقانـه بخوان.
حتی اگـر خستـه ای یا حـوصله نداری،
قبلش فکر کـن چـرا داری نمـاز میخوانی
و با چـه کسی قـرارِ ملاقات داری.
آن وقت کم کم لذت میبری
از کلماتی که در تمـامِ عمـر
داری تـکرارشـان می کنی.
تکـرار هیـچ چیز جز نمـاز
در ایـن دنیـا قـشنگ نیست...
#شهید_مصطفی_چمران
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی؛حتما فردای آن روز را روزه بگیر...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_علی_اکبر_جوادی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از سه شهدای مدافع حرم در کنار هم:
محمدحسین محمدخانی، محسن حججی و مصطفی صدرزاده
شهید #مصطفی_صدرزاده
شهید #محسن_حججی
شهید #محمدحسین_محمدخانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصتم پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! » اما محمد
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_یکم
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و جوش!
با گوشی فیلم می گرفت .
یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! »😂
قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت .
همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستارها ..
روضه حضرت علی اصغر ..
آنجایی که لالایی می خوانند .
بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین برداشت 🙃
اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم .
مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟!»
دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند .
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند.
باز صبح زود سروکله اش پیدا شد .😂
چند بار بهش گفتم :
« روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم!» راضی نشد ..
بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد؟! »
می گفت : « حیفم میاد!»😕
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من میگفت :
« بچه رو بمال به درودیوار هیئت!» 😁
خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
شهيد منتظر مرگ نمیماند،
اين اوست که مرگ را برمی گزيند.
شهيد پيش از آنکه مرگ ناخواسته به
سراغ او بيايد، به اختيار خويش میمیرد
و لذت زيستن را نيز هم او مي يابد نه
آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود
او وانمیگذاردش و خود را
به ريسمان پوسيده غفلت میآميزد ..
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهیدی که برای آب نامه مینوشت …
شهید یوسف قربانی شهیدی که شش ماهگی پدرش فوت کرد،شش سالگی مادرش ،هشت سالگی مادربزرگش، ده سالگی تنها برادرش در سن بیست سالگی غریب و تنها در عملیات کربلای ۵ شهید شد🕊🥀
#شهید_یوسف_قربانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #خاطرات_شهدا
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....
●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو
مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!
#شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ... .
#شهید_محمدعلی_جهان_آرا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزمندگان اسلام و امام زمان علیه السلام
#شهید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_یکم برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قد
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_دوم
برایش دو بار عقيقه کرد : يك بار یک ماه و نیم بعد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد ، یکی هم برد حرم حضرت معصومه (ع) 😍
برای خواندن اذان و اقامه در گوشش ، پیش هرکس که زورمان رسید بردیمش . در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی و حاج آقا مهدوی نژاد .
در تهران هم حاج آقا قاسمیان ، حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی..
باهم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی .
حرف هایی را که ردوبدل میشد ، میشنیدم .
وقتی اذان واقامه حاج آقا تمام شد ، محمدحسین گفت :
« دو روز دیگه میرم مأموریت ، حاج آقا دعاکنین شهید بشم!»
هری دلم ریخت 😔
دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و شروع کردند به دعاخواندن..
بعد که دعا تمام شد ، گفتند : « ان شاء الله خدا شما رو به موقع ببره ،.
مثل شهید صدوقی ، مثل شهید دستغیب! »
داخل ماشین بهش گفتم : « دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی؟! »
سری بالا انداخت و گفت : « همه این حرفا درست ، ولی حرف من اینه :
لذتی که علی اکبر امام حسین برد ، حبیب نبرد! ❤️»
روزی که می خواست برود مأموریت ، امیرحسین ۴۷ روزش بود .
دل کندن از آن برایش سخت بود😢
چند قدم میرفت سمت در ، برمی گشت دوباره نگاهش می کرد و
می بوسیدش😍
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯